۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
#:ذ- نوادر اخبار زين العابدين(ع) است كه ابو حمزه ثمالى مىگويد با على بن الحسين(ع) رفتم خارج مدينه رسيد، به ديوارى فرمود يك روز به اين ديوار رسيدم به آن تكيه كردم، ناگاه ديدم مردى كه دو جامه سفيد بر تن داشت روبروى من ايستاد و به صورتم نگاه ميكرد. گفت هميشه تو را محزون مىبينم، اگر براى دنيا غمناكى دنيا رزق آماده ايست كه مردمان خوب و بد از آن مىخورند. | #:ذ- نوادر اخبار زين العابدين(ع) است كه ابو حمزه ثمالى مىگويد با على بن الحسين(ع) رفتم خارج مدينه رسيد، به ديوارى فرمود يك روز به اين ديوار رسيدم به آن تكيه كردم، ناگاه ديدم مردى كه دو جامه سفيد بر تن داشت روبروى من ايستاد و به صورتم نگاه ميكرد. گفت هميشه تو را محزون مىبينم، اگر براى دنيا غمناكى دنيا رزق آماده ايست كه مردمان خوب و بد از آن مىخورند. | ||
گفتم براى دنيا نيست و گر نه همانست كه تو ميگويى، گفت براى آخرت است كه آن هم وعدهاى است، حتمى كه ملكى قاهر آن روز حكومت خواهد كرد، پس براى چه محزونى؟ گفتم از دست ابن الزبير ناراحتم لبخندى زده گفت، آيا ديدهاى كسى به خدا توكل كند، خدا او را كفايت ننمايد؟ گفتم نه. | گفتم براى دنيا نيست و گر نه همانست كه تو ميگويى، گفت براى آخرت است كه آن هم وعدهاى است، حتمى كه ملكى قاهر آن روز حكومت خواهد كرد، پس براى چه محزونى؟ گفتم از دست ابن الزبير ناراحتم لبخندى زده گفت، آيا ديدهاى كسى به خدا توكل كند، خدا او را كفايت ننمايد؟ گفتم نه. | ||
گفت ديدهاى كسى از خدا به خواهد خدا به او ندهد؟ گفتم نه. گفت | گفت ديدهاى كسى از خدا به خواهد خدا به او ندهد؟ گفتم نه. | ||
#:گفت ديدهاى كسى از خدا بترسد او را نجات ندهد؟ گفتم نه. ناگاه ديدم كسى جلويم نيست. | |||
#:در كشف الغمه مىنويسد: پس از غايب شدن آن شخص صدائى بلند شد، امام فرمود: او خضر بود با تو صحبت كرد. | #:در كشف الغمه مىنويسد: پس از غايب شدن آن شخص صدائى بلند شد، امام فرمود: او خضر بود با تو صحبت كرد. | ||
#:توضيح: خداوند خضر را براى تسلى و تذكر حضرت زين العابدين فرستاد، اين منافات ندارد كه زين العابدين(ع) از خضر مقامش بالاتر باشد، چنانچه ملائكه را براى تعليم و تذكر انبياء مىفرستاد با اين كه پيامبران از ملائكه بهتر بودند. | #:توضيح: خداوند خضر را براى تسلى و تذكر حضرت زين العابدين فرستاد، اين منافات ندارد كه زين العابدين(ع) از خضر مقامش بالاتر باشد، چنانچه ملائكه را براى تعليم و تذكر انبياء مىفرستاد با اين كه پيامبران از ملائكه بهتر بودند. | ||
خط ۷۰: | خط ۷۱: | ||
#:د- زندگى اصحاب آن جناب و خلفاء زمان او مىباشد. | #:د- زندگى اصحاب آن جناب و خلفاء زمان او مىباشد. | ||
#:ذ- مناظرات حضرت باقر(ع) مىباشد، از جمله: عبدالله بن نافع ارزق ميگفت، اگر بدانم در روى زمين كسى هست كه بتواند به من ثابت كند كه على(ع) اهل نهروان را كه كشت نسبت به آنها ستم نكرد، به سوى او خواهم رفت. گفتند اگر چه از فرزندانش باشد. گفت مگر در ميان فرزندانش عالم وجود دارد، گفتند اين اول نادانى تو است، مگر اين خانواده خالى از عالم هست. | #:ذ- مناظرات حضرت باقر(ع) مىباشد، از جمله: عبدالله بن نافع ارزق ميگفت، اگر بدانم در روى زمين كسى هست كه بتواند به من ثابت كند كه على(ع) اهل نهروان را كه كشت نسبت به آنها ستم نكرد، به سوى او خواهم رفت. گفتند اگر چه از فرزندانش باشد. گفت مگر در ميان فرزندانش عالم وجود دارد، گفتند اين اول نادانى تو است، مگر اين خانواده خالى از عالم هست. | ||
پرسيد اكنون عالم آن خانواده كيست. گفتند محمد بن على بن الحسين(ع). عبد الله بن نافع با گروهى از اصحاب خود به طرف مدينه رفت. | #:پرسيد اكنون عالم آن خانواده كيست. گفتند محمد بن على بن الحسين(ع). عبد الله بن نافع با گروهى از اصحاب خود به طرف مدينه رفت. | ||
اجازه شرفيابى از حضرت باقر(ع) خواست به حضرت باقر(ع) عرض كردند، اين عبدالله ابن نافع است. فرمود: مرا چه با او با اين كه او از من و پدرم شب و روز بيزارى مىجويد. | #:اجازه شرفيابى از حضرت باقر(ع) خواست به حضرت باقر(ع) عرض كردند، اين عبدالله ابن نافع است. فرمود: مرا چه با او با اين كه او از من و پدرم شب و روز بيزارى مىجويد. | ||
ابو بصير عرض كرد، فدايت شوم او مدعى است كه اگر كسى روى زمين باشد كه ثابت كند حضرت على(ع) اهل نهروان را كه كشت نسبت به آنها ستم روا نداشته، پيش او مىروم اگر چه فاصله زيادى با من داشته باشد. | #:ابو بصير عرض كرد، فدايت شوم او مدعى است كه اگر كسى روى زمين باشد كه ثابت كند حضرت على(ع) اهل نهروان را كه كشت نسبت به آنها ستم روا نداشته، پيش او مىروم اگر چه فاصله زيادى با من داشته باشد. | ||
امام فرمود: واقعا براى كشف مطلب آمدهاى عرض كرد، بلى. به غلامش دستور داد كه بار او را فرود آورد و بگويد فردا بيايد. فردا صبح عبدالله با سران اصحاب خود آمد، حضرت باقر(ع) نيز اولاد مهاجر و انصار را جمع كرد و با دو جامه به رنگ قرمز روشن بيرون آمد، گويى پارهى ماهى است. خطبهاى خواند بدين مضمون. | #:امام فرمود: واقعا براى كشف مطلب آمدهاى عرض كرد، بلى. به غلامش دستور داد كه بار او را فرود آورد و بگويد فردا بيايد. فردا صبح عبدالله با سران اصحاب خود آمد، حضرت باقر(ع) نيز اولاد مهاجر و انصار را جمع كرد و با دو جامه به رنگ قرمز روشن بيرون آمد، گويى پارهى ماهى است. خطبهاى خواند بدين مضمون. | ||
ستايش خدايى راست كه جهان و جمال زيباى موجودات و تمام ممكنات را آفريد، حمد خدايى را خواب و چرت بر او راه ندارد، مالك آسمانها و زمين است... | #:ستايش خدايى راست كه جهان و جمال زيباى موجودات و تمام ممكنات را آفريد، حمد خدايى را خواب و چرت بر او راه ندارد، مالك آسمانها و زمين است... | ||
گواهى ميدهم بر يگانگى خدا و اين كه محمد(ص) بنده و پيامبر اوست. او را برگزيد و به راه مستقيم رهنمايى كرد. خدا را سپاس كه ما را مفتخر به نعمت نبوت او گردانيد و امتياز ولايت را به ما داد. گروه فرزندان مهاجر و انصار هر كس منقبتى براى على(ع) در خاطر دارد حركت كند و نقل نمايد. | #:گواهى ميدهم بر يگانگى خدا و اين كه محمد(ص) بنده و پيامبر اوست. او را برگزيد و به راه مستقيم رهنمايى كرد. خدا را سپاس كه ما را مفتخر به نعمت نبوت او گردانيد و امتياز ولايت را به ما داد. گروه فرزندان مهاجر و انصار هر كس منقبتى براى على(ع) در خاطر دارد حركت كند و نقل نمايد. | ||
از جاى حركت كردند، هر كدام منقبتى نقل كردند. عبدالله گفت همه اين احاديث را من خود از راويانى كه گفتيد، نقل نمودهام؛ ولى على(ع) بعد از حكم قرار دادن كافر شد تا بالاخره منتهى شد مناقب به حديث خيبر: | #:از جاى حركت كردند، هر كدام منقبتى نقل كردند. عبدالله گفت همه اين احاديث را من خود از راويانى كه گفتيد، نقل نمودهام؛ ولى على(ع) بعد از حكم قرار دادن كافر شد تا بالاخره منتهى شد مناقب به حديث خيبر: | ||
"لأعطين الرايه غدا رجلا يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله كرارا غير فرار حتى لا يرجع يفتح الله على يديه". | "لأعطين الرايه غدا رجلا يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله كرارا غير فرار حتى لا يرجع يفتح الله على يديه". | ||
حضرت باقر(ع) فرمود: درباره اين حديث چه ميگويى؟ گفت صحيح است، هيچ شكى در آن نيست؛ ولى بعد از اين حديث كارى كه موجب كفر او شد، انجام داد. فرمود: مادر به عزايت بنشيند، بگو ببينم خدا كه على(ع) را آن روز دوست داشت، مىدانست كه على بعدها نهروانيان را خواهد كشت يا نمىدانست. | حضرت باقر(ع) فرمود: درباره اين حديث چه ميگويى؟ گفت صحيح است، هيچ شكى در آن نيست؛ ولى بعد از اين حديث كارى كه موجب كفر او شد، انجام داد. فرمود: مادر به عزايت بنشيند، بگو ببينم خدا كه على(ع) را آن روز دوست داشت، مىدانست كه على بعدها نهروانيان را خواهد كشت يا نمىدانست. |
ویرایش