پرش به محتوا

کتاب تنگاره: جامع لغات و اصطلاحات و فرهنگ عامۀ معشور/ ماهشهر: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' .' به '.'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' .' به '.')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
 
خط ۲۵: خط ۲۵:
| پیش از =
| پیش از =
}}
}}
'''کتاب تنگاره: جامع لغات و اصطلاحات و فرهنگ عامۀ معشور/ ماهشهر''' تألیف [[قیصری، ابراهیم|ابراهیم قیصری]]، در این گویش کهن، واژگان و اصطلاحاتی است که در متون شعر و نثر فارسی از [[رودکی، جعفر بن محمد|رودکی]] گرفته تا [[سعدی، مصلح بن عبدالله|سعدی]] و [[حافظ، شمس‌الدین محمد|حافظ]] دیده می‌شود؛ از جمله آمخته، پیوندکار، بازیار، پرندوش، جوخان، حیل، توره و ... .
'''کتاب تنگاره: جامع لغات و اصطلاحات و فرهنگ عامۀ معشور/ ماهشهر''' تألیف [[قیصری، ابراهیم|ابراهیم قیصری]]، در این گویش کهن، واژگان و اصطلاحاتی است که در متون شعر و نثر فارسی از [[رودکی، جعفر بن محمد|رودکی]] گرفته تا [[سعدی، مصلح بن عبدالله|سعدی]] و [[حافظ، شمس‌الدین محمد|حافظ]] دیده می‌شود؛ از جمله آمخته، پیوندکار، بازیار، پرندوش، جوخان، حیل، توره و....


==گزارش کتاب==
==گزارش کتاب==
خط ۳۴: خط ۳۴:
واژۀ «تنگاره» مرکب است از کلمۀ «تنگ» در برابر فراخ و وسیع و کلمۀ «ره» مخفف راه یعنی راه عبور و گذرگاه و معادل آن در فارسی عمومی یا رسمی کوچه است. «کتاب تنگاره» معرف گویش یا زبان گفتاری مردمان شهری است که امروزه آن را بندر ماهشهر می‌نامند؛ شهری که به اعتبار حضور شرکت‌های بزرگ صنایع پتروشیمی، نه‌تنها برای ایرانیان بلکه برای جهانیان نامی آشنا و مشهور است.
واژۀ «تنگاره» مرکب است از کلمۀ «تنگ» در برابر فراخ و وسیع و کلمۀ «ره» مخفف راه یعنی راه عبور و گذرگاه و معادل آن در فارسی عمومی یا رسمی کوچه است. «کتاب تنگاره» معرف گویش یا زبان گفتاری مردمان شهری است که امروزه آن را بندر ماهشهر می‌نامند؛ شهری که به اعتبار حضور شرکت‌های بزرگ صنایع پتروشیمی، نه‌تنها برای ایرانیان بلکه برای جهانیان نامی آشنا و مشهور است.


در این گویش کهن، واژگان و اصطلاحاتی است که در متون شعر و نثر فارسی از [[رودکی، جعفر بن محمد|رودکی]] گرفته تا [[سعدی، مصلح بن عبدالله|سعدی]] و [[حافظ، شمس‌الدین محمد|حافظ]] دیده می‌شود؛ از جمله آمخته، پیوندکار، بازیار، پرندوش، جوخان، حیل، توره و ... .
در این گویش کهن، واژگان و اصطلاحاتی است که در متون شعر و نثر فارسی از [[رودکی، جعفر بن محمد|رودکی]] گرفته تا [[سعدی، مصلح بن عبدالله|سعدی]] و [[حافظ، شمس‌الدین محمد|حافظ]] دیده می‌شود؛ از جمله آمخته، پیوندکار، بازیار، پرندوش، جوخان، حیل، توره و....


همچنین واژگان خوش‌آهنگ ساده و مرکبی در این لهجه وجود دارد که می‌توانند به حوزۀ گفتار و نوشتار زبان رسمی وارد شوند و گاهی جانشین لغاتی گردند که اصل و ریشۀ عربی دارند و قرن‌هاست در شعر و نثر فارسی جا خوش کرده و ماندگار شده‌اند؛ از جمله آسارۀ روز به جای ستارۀ صبح، اشد به جای عطسه، بنگ روز به جای بانگ روز، بی‌بکار به جای مستعمل، پرتاپر به جای مشحون، پرس‌کردن به جای سراغ‌گرفتن و ... .
همچنین واژگان خوش‌آهنگ ساده و مرکبی در این لهجه وجود دارد که می‌توانند به حوزۀ گفتار و نوشتار زبان رسمی وارد شوند و گاهی جانشین لغاتی گردند که اصل و ریشۀ عربی دارند و قرن‌هاست در شعر و نثر فارسی جا خوش کرده و ماندگار شده‌اند؛ از جمله آسارۀ روز به جای ستارۀ صبح، اشد به جای عطسه، بنگ روز به جای بانگ روز، بی‌بکار به جای مستعمل، پرتاپر به جای مشحون، پرس‌کردن به جای سراغ‌گرفتن و....


از دیگر ویژگی‌های گویش ماهشهری، تخفیف برخی از کلمات است که در شعر فارسی به ضرورت وزن «ا» در میان کلمه می‌افتد و مخفف می‌شود؛ درحالی‌که تخفیف این قبیل کلمات در گفتار مردم به ضرورت وزن نیست.
از دیگر ویژگی‌های گویش ماهشهری، تخفیف برخی از کلمات است که در شعر فارسی به ضرورت وزن «ا» در میان کلمه می‌افتد و مخفف می‌شود؛ درحالی‌که تخفیف این قبیل کلمات در گفتار مردم به ضرورت وزن نیست.