پرش به محتوا

بیست سال در ایران: روایت یک زندگی در دوران سه پادشاه قاجار: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' .' به '.'
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' .' به '.')
 
خط ۴۵: خط ۴۵:
سال‌های زندگی در میان گروه‌های مختلف ایرانی به او فرصت مناسبی داد که فارسی را به‌‎خوبی فرا گیرد و به مرحله‌ای رسید که آموزش دروس پزشکی را به زبان فارسی انجام داد؛ زندگی در سرزمینی پرماجرا و متنوع با شرایط فرهنگی متفاوت از محصولات گرمسیری و سردسیری و تنوع نژادها و قبایل گوناگون و سلیقه‌های مختلف... او که معلم طب و جراحی بود، در امور اجتماعی و توسعه هم نقشی داشت. حتی چغندرقند را به ایران آورد و کاشت و فعالیت در این زمینه را سامان داد.
سال‌های زندگی در میان گروه‌های مختلف ایرانی به او فرصت مناسبی داد که فارسی را به‌‎خوبی فرا گیرد و به مرحله‌ای رسید که آموزش دروس پزشکی را به زبان فارسی انجام داد؛ زندگی در سرزمینی پرماجرا و متنوع با شرایط فرهنگی متفاوت از محصولات گرمسیری و سردسیری و تنوع نژادها و قبایل گوناگون و سلیقه‌های مختلف... او که معلم طب و جراحی بود، در امور اجتماعی و توسعه هم نقشی داشت. حتی چغندرقند را به ایران آورد و کاشت و فعالیت در این زمینه را سامان داد.


یکی از خدمات مریض‌خانه او، به داد مردم رسیدن در وبای سال ۱۹۰۴ بود که روایت آن، شاید یکی از مهم‌ترین فرازهای این کتاب باشد: «در سال وبایی ۱۹۰۴ مریض‌خانه بزرگ ما در شرق تهران، که انواع گوناگون بیماران را می‎پذیرفت، به وبایی‌ها اختصاص یافت و خانه‌ای را در غرب تهران برای سایر بیماران در نظر گرفتیم و یک محل هم در شمیران بنیاد یافت. این سه مرکز و همچنین پزشک‌خانه‌ای که در بخش یهودی‌نشین شهر قرار داشت، یک ماه بدون وقفه شب و روز در تلاش بودند و بالاخره تا حدودی شیوع بیماری کنترل شد. برای اجرای چنین طرح حیات‌بخشی، کوشش‌های ما در سه جهت با جدیت دنبال می‌شد؛ جلوگیری از گسترش بیشتر بیماری، مراقبت دقیق از مبتلایانی که به مریض‌خانه رو می‌آوردند و سرکشی و کنترل خانه‌ها ... گشت ‌زدن در شهر برای پیدا کردن و حمل اجساد مبتلایان، یکی از حساس‌ترین اموری بود که انجام می‌دادیم، که البته از جانب تعداد قلیلی از مردم مورد سرزنش و اعتراض هم قرار گرفتیم. عده‌ای بر ما خرده می‌گرفتند که این بلا از جانب خداوند نازل شده است، شما چه کسی هستید که دخالت می‌کنید، شما نه می‌توانید مانع آن بشوید و نه قادر خواهید بود اراده خداوند را تغییر دهید. اما دولت و سایر مقامات متنفذ به شدت از ما جانب‌داری می‌کردند و آن زمان که کار ما پایان یافت و برای مردم روشن شد که ما انگیزه‌ای جز خدمت و نوع‌دوستی نداشتیم تمامی آن انتقادها و ایرادات بدل به گرم‌ترین و صمیمنانه‌ترین قدردانی‌ها و تشکرات شد». (ص 188)<ref> [https://literaturelib.com/books/4468 ر.ک: پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات]</ref>
یکی از خدمات مریض‌خانه او، به داد مردم رسیدن در وبای سال ۱۹۰۴ بود که روایت آن، شاید یکی از مهم‌ترین فرازهای این کتاب باشد: «در سال وبایی ۱۹۰۴ مریض‌خانه بزرگ ما در شرق تهران، که انواع گوناگون بیماران را می‎پذیرفت، به وبایی‌ها اختصاص یافت و خانه‌ای را در غرب تهران برای سایر بیماران در نظر گرفتیم و یک محل هم در شمیران بنیاد یافت. این سه مرکز و همچنین پزشک‌خانه‌ای که در بخش یهودی‌نشین شهر قرار داشت، یک ماه بدون وقفه شب و روز در تلاش بودند و بالاخره تا حدودی شیوع بیماری کنترل شد. برای اجرای چنین طرح حیات‌بخشی، کوشش‌های ما در سه جهت با جدیت دنبال می‌شد؛ جلوگیری از گسترش بیشتر بیماری، مراقبت دقیق از مبتلایانی که به مریض‌خانه رو می‌آوردند و سرکشی و کنترل خانه‌ها... گشت ‌زدن در شهر برای پیدا کردن و حمل اجساد مبتلایان، یکی از حساس‌ترین اموری بود که انجام می‌دادیم، که البته از جانب تعداد قلیلی از مردم مورد سرزنش و اعتراض هم قرار گرفتیم. عده‌ای بر ما خرده می‌گرفتند که این بلا از جانب خداوند نازل شده است، شما چه کسی هستید که دخالت می‌کنید، شما نه می‌توانید مانع آن بشوید و نه قادر خواهید بود اراده خداوند را تغییر دهید. اما دولت و سایر مقامات متنفذ به شدت از ما جانب‌داری می‌کردند و آن زمان که کار ما پایان یافت و برای مردم روشن شد که ما انگیزه‌ای جز خدمت و نوع‌دوستی نداشتیم تمامی آن انتقادها و ایرادات بدل به گرم‌ترین و صمیمنانه‌ترین قدردانی‌ها و تشکرات شد». (ص 188)<ref> [https://literaturelib.com/books/4468 ر.ک: پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات]</ref>