پرش به محتوا

بيان تلبيس الجهمية في تأسيس بدعهم الكلامية: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'علم‌الهدی، علی بن حسین' به 'سید مرتضی، علی بن حسین'
جز (جایگزینی متن - '( ' به '(')
جز (جایگزینی متن - 'علم‌الهدی، علی بن حسین' به 'سید مرتضی، علی بن حسین')
خط ۴۸: خط ۴۸:
شیعه از جمله فرقه‌هایی است که از آغاز مورد اتهام بوده‌ و بسیاری‌ از دانشمندان اهل‌‌ سنت، بدون توجه به صریح نوشته‌ها و گفته‌های بزرگان شیعه و به‌‌ویژه بدون‌ توجه‌ به‌ احادیث شیعه، این اتهام را تکرار کرده‌اند. اتهام تشبیه و تجسیم به شیعه هم در‌ برخی‌ مصادر قدیم و هم در منابع جدید اهل سنت آمده است. از جمله مهم‌ترین شخصیت‌های شیعی که‌ اتهام‌ اعتقاد به تجسیم بر او وارد شده، هشام‌‌ بن ‌‌حکم از اصحاب [[امام جعفر صادق علیه‌السلام|امام صادق(ع)]] است. وی‌ از [[امام جعفر صادق علیه‌السلام|امام صادق(ع)]] و امام کاظم(ع) حدیث نقل کرده‌ است‌. با وجود آنکه روایاتی در نکوهش وی از ائمه(ع) رسیده است، روایات بسیاری‌ نیز‌ در مدح وی نقل شده‌ است‌؛ در مجموع‌، روایات‌ مدح‌ غالب است و بزرگان شیعه در بسیاری‌ از‌ روایات ناظر به نکوهش خدشه کرده‌اند. از جمله‌ روایاتی‌ که بیانگر عظمت شخصیت اوست این‌ است که [[امام جعفر صادق علیه‌السلام|امام صادق(ع)]] فرمودند‌: «هشام ‌‌بن ‌‌حکم پرچم‌دار حق ما، راهبر‌ گفتار‌ ما، مؤید صدق ما و نابودکننده باطل دشمنان ماست. کسی که از او و آثارش‌ پیروی‌ کند، از ما پیروی کرده‌ و کسی‌ که‌ با او مخالفت‌ کند‌ و سخنانش را منکر شود‌، با‌ ما مخالفت کرده و منکر ما شده است».
شیعه از جمله فرقه‌هایی است که از آغاز مورد اتهام بوده‌ و بسیاری‌ از دانشمندان اهل‌‌ سنت، بدون توجه به صریح نوشته‌ها و گفته‌های بزرگان شیعه و به‌‌ویژه بدون‌ توجه‌ به‌ احادیث شیعه، این اتهام را تکرار کرده‌اند. اتهام تشبیه و تجسیم به شیعه هم در‌ برخی‌ مصادر قدیم و هم در منابع جدید اهل سنت آمده است. از جمله مهم‌ترین شخصیت‌های شیعی که‌ اتهام‌ اعتقاد به تجسیم بر او وارد شده، هشام‌‌ بن ‌‌حکم از اصحاب [[امام جعفر صادق علیه‌السلام|امام صادق(ع)]] است. وی‌ از [[امام جعفر صادق علیه‌السلام|امام صادق(ع)]] و امام کاظم(ع) حدیث نقل کرده‌ است‌. با وجود آنکه روایاتی در نکوهش وی از ائمه(ع) رسیده است، روایات بسیاری‌ نیز‌ در مدح وی نقل شده‌ است‌؛ در مجموع‌، روایات‌ مدح‌ غالب است و بزرگان شیعه در بسیاری‌ از‌ روایات ناظر به نکوهش خدشه کرده‌اند. از جمله‌ روایاتی‌ که بیانگر عظمت شخصیت اوست این‌ است که [[امام جعفر صادق علیه‌السلام|امام صادق(ع)]] فرمودند‌: «هشام ‌‌بن ‌‌حکم پرچم‌دار حق ما، راهبر‌ گفتار‌ ما، مؤید صدق ما و نابودکننده باطل دشمنان ماست. کسی که از او و آثارش‌ پیروی‌ کند، از ما پیروی کرده‌ و کسی‌ که‌ با او مخالفت‌ کند‌ و سخنانش را منکر شود‌، با‌ ما مخالفت کرده و منکر ما شده است».


برخی‌ از‌ بزرگان اهل سنت، تشبیه و تجسیم را‌ از‌ جمله‌ عقاید‌ منسوب‌ به هشامیه و هشام ‌‌بن‌ ‌حکم‌ دانسته‌اند‌. از سوی برخی، اصل‌ این‌ عقیده‌ از‌ هشام‌ دانسته‌ شده و شیعیان نخستین نیز قائل به تجسیم معرفی شده‌اند؛ تا آنجا که [[علم‌الهدی، علی بن حسین|سید ‌‌مرتضی]] صحت و سقم چنین‌ انتسابی را از شیخ مفید جویا شده است.
برخی‌ از‌ بزرگان اهل سنت، تشبیه و تجسیم را‌ از‌ جمله‌ عقاید‌ منسوب‌ به هشامیه و هشام ‌‌بن‌ ‌حکم‌ دانسته‌اند‌. از سوی برخی، اصل‌ این‌ عقیده‌ از‌ هشام‌ دانسته‌ شده و شیعیان نخستین نیز قائل به تجسیم معرفی شده‌اند؛ تا آنجا که [[سید مرتضی، علی بن حسین|سید ‌‌مرتضی]] صحت و سقم چنین‌ انتسابی را از شیخ مفید جویا شده است.


بر‌ ‌اساس آنچه اشعری حکایت کرده، مجسمه در تبیین مسئله، دیدگاه‌های مختلفی دارند؛ هشام ‌‌بن‌ ‌حکم معتقد بوده است که خداوند جسم‌ است‌ و نهایت و حد دارد. همچنین خدا طول و عرض و عمق دارد. طول او مانند عرضش و عرض او مانند عمقش است... به گمان او، خداوند نور ساطعی است که اندازه خاصی دارد‌ و در‌ مکان خاصی است، مانند طلا و نقره گداخته و قالب‌ریزی‌‌شده خالص که همچون لؤلؤیی گرد از تمام جهات می‌درخشد. خدا طعم و بو دارد و قابل لمس‌ است... او در مکانی نبوده است‌، سپس‌ با حرکت خود مکان را حادث کرد. به گمان او، مکان همان عرش است. ابوالهذیل در بعضی کتب خود گفته است که به اعتقاد‌ هشام‌، خداوند می‌رود و می‌آید، پس گاه‌ حرکت می‌کند و گاه می‌ایستد و می‌نشیند و بر‌‌می‌خیزد. خدا طول و عرض و عمق دارد؛ زیرا اگر چنین نباشد نابود می‌شود. ابوالهذیل می‌گوید: به او گفتم آیا خدای تو بزرگ‌تر است یا این کوه‌ ابوقبیس؟ گفت‌: این کوه از او بزرگ‌تر است. [[ابن راوندی|ابن ‌‌راوندی]] گفته است: به عقیده هشام، بین خداوند و اجسام مشاهَد، از جهتی از جهات، تشابه وجود دارد که اگر نباشد اجسام بر او دلالت‌ نخواهند‌ کرد و خلاف‌ این نیز از او حکایت شده است که خدا جسمی دارای ابعاض است که نه چیزی با‌ او شباهت دارد و نه او به چیزی شبیه است<ref>ر.ک: اسعدی،علی‌رضا، ص172-170؛ متن کتاب، ج2، ص572</ref>‏.
بر‌ ‌اساس آنچه اشعری حکایت کرده، مجسمه در تبیین مسئله، دیدگاه‌های مختلفی دارند؛ هشام ‌‌بن‌ ‌حکم معتقد بوده است که خداوند جسم‌ است‌ و نهایت و حد دارد. همچنین خدا طول و عرض و عمق دارد. طول او مانند عرضش و عرض او مانند عمقش است... به گمان او، خداوند نور ساطعی است که اندازه خاصی دارد‌ و در‌ مکان خاصی است، مانند طلا و نقره گداخته و قالب‌ریزی‌‌شده خالص که همچون لؤلؤیی گرد از تمام جهات می‌درخشد. خدا طعم و بو دارد و قابل لمس‌ است... او در مکانی نبوده است‌، سپس‌ با حرکت خود مکان را حادث کرد. به گمان او، مکان همان عرش است. ابوالهذیل در بعضی کتب خود گفته است که به اعتقاد‌ هشام‌، خداوند می‌رود و می‌آید، پس گاه‌ حرکت می‌کند و گاه می‌ایستد و می‌نشیند و بر‌‌می‌خیزد. خدا طول و عرض و عمق دارد؛ زیرا اگر چنین نباشد نابود می‌شود. ابوالهذیل می‌گوید: به او گفتم آیا خدای تو بزرگ‌تر است یا این کوه‌ ابوقبیس؟ گفت‌: این کوه از او بزرگ‌تر است. [[ابن راوندی|ابن ‌‌راوندی]] گفته است: به عقیده هشام، بین خداوند و اجسام مشاهَد، از جهتی از جهات، تشابه وجود دارد که اگر نباشد اجسام بر او دلالت‌ نخواهند‌ کرد و خلاف‌ این نیز از او حکایت شده است که خدا جسمی دارای ابعاض است که نه چیزی با‌ او شباهت دارد و نه او به چیزی شبیه است<ref>ر.ک: اسعدی،علی‌رضا، ص172-170؛ متن کتاب، ج2، ص572</ref>‏.