مجموعه اشعار فیلسوف کبیر صدرالدين شيرازی «ملا صدرا»: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - '== معرفى اجمالى == «(.*)»' به '== معرفى اجمالى == '''$1'''')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۱: خط ۴۱:


== معرفى اجمالى ==
== معرفى اجمالى ==
''''''مجموعه اشعار فيلسوف كبير صدرالدين شيرازى (ملاصدرا)''''''، برخى از سروده‌هاى حكيم بزرگ '''[[صدرالمتألهين شيرازى]]''' (979- 1050ق) به زبان فارسى است كه به همت '''[[محمد خواجوى]]''' گردآورى و با مقدمه، تصحيح و تعليقات ايشان منتشر شده است. موضوعات مطرح شده در اين ابيات گوناگون است و بسيارى از مباحث كلامى، فلسفى و عرفانى را دربرمى‌گيرد.
'''مجموعه اشعار فيلسوف كبير صدرالدين شيرازى (ملاصدرا)''' ، برخى از سروده‌هاى حكيم بزرگ[[صدرالمتألهين شيرازى]] (979- 1050ق) به زبان فارسى است كه به همت [[محمد خواجوى]] گردآورى و با مقدمه، تصحيح و تعليقات ايشان منتشر شده است. موضوعات مطرح شده در اين ابيات گوناگون است و بسيارى از مباحث كلامى، فلسفى و عرفانى را دربرمى‌گيرد.


== ساختار ==
== ساختار ==
خط ۵۳: خط ۵۳:
مى‌توان گفت كه در اين مجموعه اشعار، گزيده و جلوه‌اى از برخى از انديشه‌هاى كلامى، فلسفى و عرفانى صدرالمتألهين شيرازى قابل مشاهده است. بعضى از نكته‌ها درباره مضامين اين ابيات به شرح ذيل است:
مى‌توان گفت كه در اين مجموعه اشعار، گزيده و جلوه‌اى از برخى از انديشه‌هاى كلامى، فلسفى و عرفانى صدرالمتألهين شيرازى قابل مشاهده است. بعضى از نكته‌ها درباره مضامين اين ابيات به شرح ذيل است:


1- محمد خواجوى درباره موضوع اين اثر، بر دو نكته تأكيد كرده است: اول اين‌كه اشعار كتاب حاوى موضوعات مختلف است و صدرالمتألهين آن را بر طبق مبانى فلسفى خويش به نظم درآورده است. ديگر آن‌كه اين مجموعه بيشتر بر محور تجسم اعمال و روز رستاخيز دور مى زند <ref>مقدمه مصحح، ص دوازده</ref>.
#محمد خواجوى درباره موضوع اين اثر، بر دو نكته تأكيد كرده است: اول اين‌كه اشعار كتاب حاوى موضوعات مختلف است و صدرالمتألهين آن را بر طبق مبانى فلسفى خويش به نظم درآورده است. ديگر آن‌كه اين مجموعه بيشتر بر محور تجسم اعمال و روز رستاخيز دور مى زند <ref>مقدمه مصحح، ص دوازده</ref>.
به نظر مى‌رسد نكته اول، بجا و درست است و فروغ برخى از انديشه‌ها و نظريه‌هاى حكمت متعاليه در اين اشعار نيز ديدنى است ولى نكته دوم چندان قرين صحت و دقت نيست. تجسم اعمال و مبحث معاد از جمله موضوعات مطرح در اين اثر است ولى به نظر نمى‌رسد كه داراى نقش محورى باشد بلكه مى‌توان گفت نظريه‌هاى «اصالت وجود»، «تشكيك وجود»، «وحدت وجود» و «حركت جوهرى» و مانند آن، زيرساخت نظرى و درون‌مايه مشترك مضامين اين مجموعه شعرى را تشكيل داده است.
به نظر مى‌رسد نكته اول، بجا و درست است و فروغ برخى از انديشه‌ها و نظريه‌هاى حكمت متعاليه در اين اشعار نيز ديدنى است ولى نكته دوم چندان قرين صحت و دقت نيست. تجسم اعمال و مبحث معاد از جمله موضوعات مطرح در اين اثر است ولى به نظر نمى‌رسد كه داراى نقش محورى باشد بلكه مى‌توان گفت نظريه‌هاى «اصالت وجود»، «تشكيك وجود»، «وحدت وجود» و «حركت جوهرى» و مانند آن، زيرساخت نظرى و درون‌مايه مشترك مضامين اين مجموعه شعرى را تشكيل داده است.
 
#خواجوى در مقدمه‌اش اين نكته را نيز يادآور شده است كه صدرالمتألهين در سرودن اين اشعار بيشتر توجه به معانى بلند عرفانى و فلسفى داشته است و روش او در سرودن اين اشعار، مثنوى بوده و توجه چندانى به صنايع شعرى، كنايات، اشارات، اغراق و امثال اينها نداشته و افكارش فقط بر محور فلسفه تألّه -يعنى حكمت متعاليه كه خود مؤسّس آن بوده است- دور مى‌زند. با اين همه چيزى از آن صنايع هم كم ندارد <ref>همان، ص پانزده</ref>.
2- خواجوى در مقدمه‌اش اين نكته را نيز يادآور شده است كه صدرالمتألهين در سرودن اين اشعار بيشتر توجه به معانى بلند عرفانى و فلسفى داشته است و روش او در سرودن اين اشعار، مثنوى بوده و توجه چندانى به صنايع شعرى، كنايات، اشارات، اغراق و امثال اينها نداشته و افكارش فقط بر محور فلسفه تألّه -يعنى حكمت متعاليه كه خود مؤسّس آن بوده است- دور مى‌زند. با اين همه چيزى از آن صنايع هم كم ندارد <ref>همان، ص پانزده</ref>.
جمله اخير ايشان ظاهراً چندان با واقع مطابق نيست و در هر حال به نظر مى‌رسد اين مجموعه اشعار از نظر ادبى و هنرى با شاه‌كارهاى شاعران بزرگ فارسى‌زبان مانند حافظ و سعدى و مولوى قابل مقايسه نيست.
جمله اخير ايشان ظاهراً چندان با واقع مطابق نيست و در هر حال به نظر مى‌رسد اين مجموعه اشعار از نظر ادبى و هنرى با شاه‌كارهاى شاعران بزرگ فارسى‌زبان مانند حافظ و سعدى و مولوى قابل مقايسه نيست.
#در اين مجموعه، تكرار هم هست و ابياتى يكسان و يا با تغييراتى اندك در چند مورد ذكر شده است (به‌طور مثال مقايسه شود: همان، ص 3- 4 با ص 79- 80)؛ علت اين مسأله آن است كه دو مجموعه شعرى از ملاصدرا در اين كتاب جمع شده كه شايد در واقع يك مجموعه بوده و به‌وسيله دو نفر نوشته شده است ولى مصحح محترم احتمال مى دهد كه در واقع صدرالمتألهين دو مجموعه شعرى سروده و در دومى برخى از ابيات اولى را با تغييراتى تكرار كرده است <ref>مقدمه مصحح، ص سيزده- چهارده</ref>.
#اين مجموعه اشعار با ابياتى درباره توحيد و با اين بيت آغاز شده است:<ref>همان، ص 3</ref>.{{شعر}}
#:{{ب|''مى‌ستايم خالقى را كوست هست''|2=''اين دگرها نيستند و اوست هست''}}{{پایان شعر}}
#:اين بيت به روشنى اشاره به نظريه اصالت وجود دارد و بلكه بيانگر مبحث وحدت وجود است و ظاهرش، همه كثرات و وجود ممكنات را نفى مى‌كند و فقط به اثبات وجود او مى‌پردازد. و هر چند گرايش به نظريه وحدت شخصى وجود در اين بيت آشكار است ولى البته مى‌توان آن را بر نظريه «وحدت شهود» نيز حمل كرد همان‌طور كه سعدى گفته است:{{شعر}}
#:{{ب|''«ره عقل جز پيچ بر پيچ نيست''|2=''بر عاشقان جز خدا هيچ نيست»''}}{{پایان شعر}}
#:ولى البته اين كلامى اختلاف‌انگيز است و به گفته سعدى شيرين سخن:{{شعر}}
#:{{ب|''«توان گفتن اين با حقيقت‌شناس''|2=''ولى خورده گيرند اهل قياس''}}
#:{{ب|''كه پس آسمان و زمين چيستند؟!''|2=''بنى آدم و دام و دد كيستند؟!»''}}{{پایان شعر}}
#:و پاسخش همان است كه او سروده:{{شعر}}
#:{{ب|''«كه هامون و دريا و كوه و فلك''|2=''پرى و آدميزاد و ديو و ملك''}}
#:{{ب|''همه هر چه هستند از آن كمترند''|2=''كه با هستيش نام هستى برند''}}
#:{{ب|''چو سلطان عزّت علم بركشد''|2=''جهان سر به جيب عدم دركشد»''}}{{پایان شعر}}
#:و شايسته‌تر آن است كه بيت آغازين صدرالمتألهين را بيانگر نظر خاصّ ايشان در مبحث وحدت يا كثرت حقيقت وجود از مباحث حكمت متعاليه؛ يعنى (وحدت در عين كثرت و كثرت در عين وحدت) و نظريه «وحدت تشكيكى وجود» بدانيم.
#ملاصدرا در رباعى.<ref>متن كتاب، ص 78</ref>.{{شعر}}
#:{{ب|''«زاهد ز بهشت، خان و مان مى‌سازد''|2=''عابد به عمل بدان جهان مى‌نازد''}}
#:{{ب|''عارف به معارف درون مى‌نازد''|2=''عاشق ز براى دوست جان مى‌بازد»''}}{{پایان شعر}}
#:برترى عشق را بر عرفان نظرى ذكر كرده است و هر چند در ارزشمندى دانايى ترديدى نيست ولى در بيت اخير اين رباعى، ترجيح جانبازى عاشقانه بر معرفت بدون ايثار، آشكارا اعلام مى‌شود.
#صدرالمتألهين در برخى از اشعارش مسأله معاد را نيز مورد توجه قرار داده و از آن جمله گفته است:<ref>همان، ص 74</ref>.{{شعر}
#:{{ب|''«زآنكه بس مشكل بود فهم معاد''|2=''عقلها اكثر در او كُند اوفتاد''}}
#:{{ب|''فلسفى هر چند باشد تيز فهم''|2=''حشر اجسادش محال آيد به وهم»''}}{{پایان شعر}}
#:در اين شعر، صعوبت فرجام‌شناسى مطرح شده است و به نظر مى‌رسد كه صدرالمتألهين درصدد اشاره و تعريض به نظر [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] است كه اثبات معاد جسمانى با برهان عقلى مشكل است و بلكه عقل، دليلى بر آن ندارد ولى چون صادق مُصدَّق يعنى حضرت محمد مصطفى(ص) آن را تأييد كرده؛ پس ثابت و مقبول است. شاهد اين مطلب آن است كه ملاصدرا خودش در حكمت متعاليه، معاد جسمانى را با برهان عقلى اثبات كرده است.
#برخى از اشعار ملاصدرا، بس اخلاقى و عرفانى و شوق‌انگيز است:<ref>همان، ص 84</ref>.{{شعر}}
#:{{ب|''«با دلى و جانى به صد وابستگى''|2=''كى توانى از جهان وارستگى؟!''}}
#:{{ب|''تا نسوزى در فراق روى يار''|2=''كى بود جاى تو در دارالقرار؟!''}}
#:{{ب|''تا نگردد منقلب جان با روان''|2=''كى بود ز ابليس و تلبيسش امان؟!»''}}{{پایان شعر}}
#:و <ref>همان، ص 85</ref>. {{شعر}}
#:{{ب|''«هر كه او شد آشنا با روى دوست''|2=''مى‌نبيند يك نظر جز سوى دوست''}}
#:{{ب|''كاملان را آرزو نى غير دوست''|2=''ناقصان را حور و غلمان بس نكوست»''}}{{پایان شعر}}
#صدرالمتألهين در چند مورد با تمثيل‌هايى جالب، مباحث معرفت نفس را شرح داده است؛ مانند:


3- در اين مجموعه، تكرار هم هست و ابياتى يكسان و يا با تغييراتى اندك در چند مورد ذكر شده است (به‌طور مثال مقايسه شود: همان، ص 3- 4 با ص 79- 80)؛ علت اين مسأله آن است كه دو مجموعه شعرى از ملاصدرا در اين كتاب جمع شده كه شايد در واقع يك مجموعه بوده و به‌وسيله دو نفر نوشته شده است ولى مصحح محترم احتمال مى دهد كه در واقع صدرالمتألهين دو مجموعه شعرى سروده و در دومى برخى از ابيات اولى را با تغييراتى تكرار كرده است <ref>مقدمه مصحح، ص سيزده- چهارده</ref>.
#شبيه به صراط مستقيم:<ref>همان، ص 52</ref>.{{شعر}}
 
#:{{ب|''«نفس باشد چون صراط مستقيم''|2=''گشته در متن جهنم زان مقيم»''}}{{پایان شعر}}
4- اين مجموعه اشعار با ابياتى درباره توحيد و با اين بيت آغاز شده است:<ref>همان، ص 3</ref>.
#:كه بيانگر اين نكته است: همان‌طور كه پل صراط بر روى جهنم است و هر كس كه از پل بگذرد خندان بود؛ هر كسى كه از نفس خود بگذرد؛ نجات يابد.
{{شعر}}
#تشبيه به بوقلمون:<ref>همان، ص 53</ref>.{{شعر}}
{{ب|''مى‌ستايم خالقى را كوست هست''|2=''اين دگرها نيستند و اوست هست''}}
#:{{ب|''«نفس تو چون مرغ بوقلمون بود''|2=''كه به خود هر لحظه ديگرگون بود''}}
{{پایان شعر}}
#:{{ب|''هرگزش در يك مقام آرام نه''|2=''زين حياتش هيچ گه با كام نه»''}}{{پایان شعر}}
 
#:كه اشاره به حركت جوهرى و تكامل نفس در اين جهان دارد.
اين بيت به روشنى اشاره به نظريه اصالت وجود دارد و بلكه بيانگر مبحث وحدت وجود است و ظاهرش، همه كثرات و وجود ممكنات را نفى مى‌كند و فقط به اثبات وجود او مى‌پردازد. و هر چند گرايش به نظريه وحدت شخصى وجود در اين بيت آشكار است ولى البته مى‌توان آن را بر نظريه «وحدت شهود» نيز حمل كرد همان‌طور كه سعدى گفته است:
#تشبيه به پرنده‌اى شاهباز:<ref>همان، ص 54</ref>.{{شعر}}
{{شعر}}
#:{{ب|''«نفس را چون شاهبازى مى‌شناس''|2=''كآشيانش هست بس عالى اساس''}}
{{ب|''«ره عقل جز پيچ بر پيچ نيست''|2=''بر عاشقان جز خدا هيچ نيست»''}}
#:{{ب|''باز سلطانست و دهر پير زال''|2=''بند در پايش نهاد و بست بال»''}}{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
#:كه اشاره به قوس نزول و صعود دارد.
 
#تشبيه به ديو:<ref>همان، ص 50</ref>.{{شعر}}
ولى البته اين كلامى اختلاف‌انگيز است و به گفته سعدى شيرين سخن:
#:{{ب|''«ديو ديوان جهان اين نفس تُست''|2=''زآنكه از وى نيست كار دين درست''}}
{{شعر}}
#:{{ب|''كو سليمانى كه ديو نفس را''|2=''آرد اندر خدمت مُلك خدا؟''}}
{{ب|''«توان گفتن اين با حقيقت‌شناس''|2=''ولى خورده گيرند اهل قياس''}}
#:{{ب|''هر كه ديو نفس را تسخير كرد''|2=''مسجد اقصاى دين تعمير كرد»''}}{{پایان شعر}}
{{ب|''كه پس آسمان و زمين چيستند؟!''|2=''بنى آدم و دام و دد كيستند؟!»''}}
#:كه تأكيد بر ضرورت تهذيب نفس و برترى جهاد نفس بر جهاد اصغر كرده است.
{{پایان شعر}}
#و سرانجام شايد بتوان گفت بهترين و مشهورترين شعر صدرالمتألهين از نظر لفظى و معنوى، اين رباعى است:<ref>همان، ص 78</ref>.{{شعر}}
#:{{ب|''«آنان كه ره دوست گزيدند همه''|2=''در كوى شهادت آرميدند همه''}}
و پاسخش همان است كه او سروده:
#:{{ب|''در معركه دو كون فتح از عشق است''|2=''هر چند سپاه او شهيدند همه»''}}
{{شعر}}
{{ب|''«كه هامون و دريا و كوه و فلك''|2=''پرى و آدميزاد و ديو و ملك''}}
{{ب|''همه هر چه هستند از آن كمترند''|2=''كه با هستيش نام هستى برند''}}
{{ب|''چو سلطان عزّت علم بركشد''|2=''جهان سر به جيب عدم دركشد»''}}
{{پایان شعر}}
 
و شايسته‌تر آن است كه بيت آغازين صدرالمتألهين را بيانگر نظر خاصّ ايشان در مبحث وحدت يا كثرت حقيقت وجود از مباحث حكمت متعاليه؛ يعنى (وحدت در عين كثرت و كثرت در عين وحدت) و نظريه «وحدت تشكيكى وجود» بدانيم.
 
5- ملاصدرا در رباعى.<ref>متن كتاب، ص 78</ref>.
{{شعر}}
{{ب|''«زاهد ز بهشت، خان و مان مى‌سازد''|2=''عابد به عمل بدان جهان مى‌نازد''}}
{{ب|''عارف به معارف درون مى‌نازد''|2=''عاشق ز براى دوست جان مى‌بازد»''}}
{{پایان شعر}}
 
برترى عشق را بر عرفان نظرى ذكر كرده است و هر چند در ارزشمندى دانايى ترديدى نيست ولى در بيت اخير اين رباعى، ترجيح جانبازى عاشقانه بر معرفت بدون ايثار، آشكارا اعلام مى‌شود.
 
6- صدرالمتألهين در برخى از اشعارش مسأله معاد را نيز مورد توجه قرار داده و از آن جمله گفته است:<ref>همان، ص 74</ref>.
{{شعر}}
{{ب|''«زآنكه بس مشكل بود فهم معاد''|2=''عقلها اكثر در او كُند اوفتاد''}}
{{ب|''فلسفى هر چند باشد تيز فهم''|2=''حشر اجسادش محال آيد به وهم»''}}
{{پایان شعر}}
 
در اين شعر، صعوبت فرجام‌شناسى مطرح شده است و به نظر مى‌رسد كه صدرالمتألهين درصدد اشاره و تعريض به نظر [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سينا]] است كه اثبات معاد جسمانى با برهان عقلى مشكل است و بلكه عقل، دليلى بر آن ندارد ولى چون صادق مُصدَّق يعنى حضرت محمد مصطفى(ص) آن را تأييد كرده؛ پس ثابت و مقبول است. شاهد اين مطلب آن است كه ملاصدرا خودش در حكمت متعاليه، معاد جسمانى را با برهان عقلى اثبات كرده است.
 
7- برخى از اشعار ملاصدرا، بس اخلاقى و عرفانى و شوق‌انگيز است:<ref>همان، ص 84</ref>.
{{شعر}}
{{ب|''«با دلى و جانى به صد وابستگى''|2=''كى توانى از جهان وارستگى؟!''}}
{{ب|''تا نسوزى در فراق روى يار''|2=''كى بود جاى تو در دارالقرار؟!''}}
{{ب|''تا نگردد منقلب جان با روان''|2=''كى بود ز ابليس و تلبيسش امان؟!»''}}
{{پایان شعر}}
 
و <ref>همان، ص 85</ref>.
{{شعر}}
{{ب|''«هر كه او شد آشنا با روى دوست''|2=''مى‌نبيند يك نظر جز سوى دوست''}}
{{ب|''كاملان را آرزو نى غير دوست''|2=''ناقصان را حور و غلمان بس نكوست»''}}
{{پایان شعر}}
 
8- صدرالمتألهين در چند مورد با تمثيل‌هايى جالب، مباحث معرفت نفس را شرح داده است؛ مانند:
 
1- تشبيه به صراط مستقيم:<ref>همان، ص 52</ref>.
{{شعر}}
{{ب|''«نفس باشد چون صراط مستقيم''|2=''گشته در متن جهنم زان مقيم»''}}
{{پایان شعر}}
 
كه بيانگر اين نكته است: همان‌طور كه پل صراط بر روى جهنم است و هر كس كه از پل بگذرد خندان بود؛ هر كسى كه از نفس خود بگذرد؛ نجات يابد.
 
2- تشبيه به بوقلمون:<ref>همان، ص 53</ref>.
{{شعر}}
{{ب|''«نفس تو چون مرغ بوقلمون بود''|2=''كه به خود هر لحظه ديگرگون بود''}}
{{ب|''هرگزش در يك مقام آرام نه''|2=''زين حياتش هيچ گه با كام نه»''}}
{{پایان شعر}}
 
 
كه اشاره به حركت جوهرى و تكامل نفس در اين جهان دارد.
 
3- تشبيه به پرنده‌اى شاهباز:<ref>همان، ص 54</ref>.
{{شعر}}
{{ب|''«نفس را چون شاهبازى مى‌شناس''|2=''كآشيانش هست بس عالى اساس''}}
{{ب|''باز سلطانست و دهر پير زال''|2=''بند در پايش نهاد و بست بال»''}}
{{پایان شعر}}
 
كه اشاره به قوس نزول و صعود دارد.
 
4- تشبيه به ديو:<ref>همان، ص 50</ref>.
{{شعر}}
{{ب|''«ديو ديوان جهان اين نفس تُست''|2=''زآنكه از وى نيست كار دين درست''}}
{{ب|''كو سليمانى كه ديو نفس را''|2=''آرد اندر خدمت مُلك خدا؟''}}
{{ب|''هر كه ديو نفس را تسخير كرد''|2=''مسجد اقصاى دين تعمير كرد»''}}
{{پایان شعر}}
 
كه تأكيد بر ضرورت تهذيب نفس و برترى جهاد نفس بر جهاد اصغر كرده است.
 
9- و سرانجام شايد بتوان گفت بهترين و مشهورترين شعر صدرالمتألهين از نظر لفظى و معنوى، اين رباعى است:<ref>همان، ص 78</ref>.
{{شعر}}
{{ب|''«آنان كه ره دوست گزيدند همه''|2=''در كوى شهادت آرميدند همه''}}
{{ب|''در معركه دو كون فتح از عشق است''|2=''هر چند سپاه او شهيدند همه»''}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش