پرش به محتوا

ابن خلدون، عبدالرحمن‌ بن‌ محمد: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۴: خط ۲۴:
| مذهب = مالکی
| مذهب = مالکی
| پیشه =  
| پیشه =  
| منصب =  
| منصب = قضاوت
| پس از =  
| پس از =  
| پیش از =  
| پیش از =  
خط ۴۵: خط ۴۵:


عبدالرحمان‌ در شهر تونس‌ (از سرزمین‌ افریقیه‌) چشم‌ به‌ جهان‌ گشود. او برخى‌ از مقدمات‌ را پیش‌ پدر آموخت‌ و برای‌ فراگیری‌ علوم‌ سنتى‌ نزد استادان‌ تونسى‌ به‌ شاگردی‌ نشست‌. او قرائت‌های‌ مختلف‌ قرآن‌ و نیز نحو و حدیث‌ و فقه‌ مالكى‌ را بیاموخت‌ و چندی‌ به‌ حفظ شعر پرداخت‌. وی‌ 16 ساله‌ بود كه‌ یك‌ حادثه سیاسى‌ بزرگ‌ در زادگاهش‌ روی‌ داد و در تربیت‌ علمى‌ او اثری‌ عمیق‌ نهاد. در 748ق‌/1347م‌ سلطان‌ ابوالحسن‌ مرینى‌ (732- 749ق‌/ 1331- 1348م‌) سلطان‌ مغرب‌ اقصى‌، با استفاده‌ از ناتوانى‌ و كشمكش‌های‌ درونى‌ سلاطین‌ مغرب‌، برای‌ دو سال‌ مغرب‌ ادنى‌ را به‌ زیر فرمان‌ خود درآورد، و ابن‌ خلدون‌ به‌ سبب‌ پایگاه‌ اجتماعى‌ خانواده‌اش‌ و آمادگى‌ علمى‌ توانست‌ از دانشمندان‌ برجسته‌ای‌ كه‌ سلطان‌ مغرب‌ در دربار خود گرد آورده‌ بود، نیك‌ بهره‌ برگیرد. وی‌ در زندگى‌نامه خود از این‌ رویداد به‌ عنوان‌ یكى‌ از حوادث‌ فراموش‌ ناشدنى‌ یاد كرده‌ است‌. آشنایى‌ او با یكى‌ از همین‌ دانشمندان‌، ابوعبدالله‌ محمد بن‌ ابراهیم‌ آبلى‌ (د 757ق‌/1356م‌) در پرورش‌ اندیشه‌ و توجه‌ او به‌ فلسفه‌ و منطق‌، تأثیری‌ ژرف‌ نهاد. در همین‌ زمان‌ طاعون‌ مرگباری‌ كه‌ در آسیا شیوع‌ یافته‌ بود، در 749ق‌ مغرب‌ را نیز فراگرفت‌ و از جمله‌ پدر و مادر و بسیاری‌ از استادان‌ ابن‌ خلدون‌ را روانه دیار نیستى‌ كرد. بازتاب‌ این‌ فاجعه‌ در زندگى‌نامه ابن‌ خلدون‌ از آن‌ رو كم‌رنگ‌ است‌ كه‌ وی‌ پیش‌تر در مقدمه، به‌ اندازه كافى‌ از آن‌ سخن‌ گفته‌ و آن‌ را عامل‌ مهمى‌ در جهت‌ انحطاط جوامع‌ بشری‌ دانسته‌ است‌.
عبدالرحمان‌ در شهر تونس‌ (از سرزمین‌ افریقیه‌) چشم‌ به‌ جهان‌ گشود. او برخى‌ از مقدمات‌ را پیش‌ پدر آموخت‌ و برای‌ فراگیری‌ علوم‌ سنتى‌ نزد استادان‌ تونسى‌ به‌ شاگردی‌ نشست‌. او قرائت‌های‌ مختلف‌ قرآن‌ و نیز نحو و حدیث‌ و فقه‌ مالكى‌ را بیاموخت‌ و چندی‌ به‌ حفظ شعر پرداخت‌. وی‌ 16 ساله‌ بود كه‌ یك‌ حادثه سیاسى‌ بزرگ‌ در زادگاهش‌ روی‌ داد و در تربیت‌ علمى‌ او اثری‌ عمیق‌ نهاد. در 748ق‌/1347م‌ سلطان‌ ابوالحسن‌ مرینى‌ (732- 749ق‌/ 1331- 1348م‌) سلطان‌ مغرب‌ اقصى‌، با استفاده‌ از ناتوانى‌ و كشمكش‌های‌ درونى‌ سلاطین‌ مغرب‌، برای‌ دو سال‌ مغرب‌ ادنى‌ را به‌ زیر فرمان‌ خود درآورد، و ابن‌ خلدون‌ به‌ سبب‌ پایگاه‌ اجتماعى‌ خانواده‌اش‌ و آمادگى‌ علمى‌ توانست‌ از دانشمندان‌ برجسته‌ای‌ كه‌ سلطان‌ مغرب‌ در دربار خود گرد آورده‌ بود، نیك‌ بهره‌ برگیرد. وی‌ در زندگى‌نامه خود از این‌ رویداد به‌ عنوان‌ یكى‌ از حوادث‌ فراموش‌ ناشدنى‌ یاد كرده‌ است‌. آشنایى‌ او با یكى‌ از همین‌ دانشمندان‌، ابوعبدالله‌ محمد بن‌ ابراهیم‌ آبلى‌ (د 757ق‌/1356م‌) در پرورش‌ اندیشه‌ و توجه‌ او به‌ فلسفه‌ و منطق‌، تأثیری‌ ژرف‌ نهاد. در همین‌ زمان‌ طاعون‌ مرگباری‌ كه‌ در آسیا شیوع‌ یافته‌ بود، در 749ق‌ مغرب‌ را نیز فراگرفت‌ و از جمله‌ پدر و مادر و بسیاری‌ از استادان‌ ابن‌ خلدون‌ را روانه دیار نیستى‌ كرد. بازتاب‌ این‌ فاجعه‌ در زندگى‌نامه ابن‌ خلدون‌ از آن‌ رو كم‌رنگ‌ است‌ كه‌ وی‌ پیش‌تر در مقدمه، به‌ اندازه كافى‌ از آن‌ سخن‌ گفته‌ و آن‌ را عامل‌ مهمى‌ در جهت‌ انحطاط جوامع‌ بشری‌ دانسته‌ است‌.
دوره سوم‌ زندگى‌ ابن‌ خلدون‌ هنگامی آغاز مى‌شود كه‌ دوره دوری‌ از كارهای‌ سیاسى‌ و پرداختن‌ به‌ كار تحقیق‌ و تألیف‌ و تعلیم‌ است‌. ابن‌ خلدون‌ مدت‌ 4 سال‌ (776-780ق‌/1374- 1378م‌) در قلعه ابن‌ سلامه‌ یا قلعه تاوغزوت، در ایالت‌ وهران الجزایر در 6 كیلومتری‌ جنوب‌ غربى‌ شهر فرنده، به‌ دور از جنجال‌های‌ سیاسى‌ و توطئه‌های‌ درباری‌ به‌ تألیف‌ كتاب‌ تاریخ‌ العبر دست‌ زد و مقدمه آن‌ را به‌ شكلى‌ نوآیین‌ پرداخت‌. مى‌توان‌ گفت‌ كه‌ تا این‌ هنگام،‌ ابن‌ خلدون‌ پس‌ از گذشت‌ 43 سال‌ از عمر خویش‌ با كسان‌ و مسائل‌ گوناگون‌ بسیاری‌ آشنا شده‌ بود كه‌ در دوره اخیر عزلتش‌ با تأمل‌ در آنها توانست‌ مطالب‌ مقدمه‌ و بخش‌هایى‌ از تاریخ‌ مغرب‌ را فراهم‌ آورد. ابن‌ خلدون‌ پس‌ از آن‌كه‌ بخشى‌ از اثر خود را از حافظه‌ نوشت‌، برای‌ تكمیل‌ و تصحیح‌ آن‌ نیازمند به‌ كتاب‌هایى‌ شد كه‌ تنها در شهرها به‌ دست‌ مى‌آمد. بنابراین‌، پس‌ از بهبود از یك‌ بیماری‌ برای‌ سفر از سلطان‌ ابوالعباس‌ حفصى‌ (772-796ق‌/ 1370-1394م‌) اجازه‌ و امان‌ گرفت‌ و قلعه ابن‌ سلامه‌ را به‌ سوی‌ تونس‌ ترك‌ گفت‌.
دوره سوم‌ زندگى‌ ابن‌ خلدون‌ هنگامی آغاز مى‌شود كه‌ دوره دوری‌ از كارهای‌ سیاسى‌ و پرداختن‌ به‌ كار تحقیق‌ و تألیف‌ و تعلیم‌ است‌. ابن‌ خلدون‌ مدت‌ 4 سال‌ (776-780ق‌/1374- 1378م‌) در قلعه ابن‌ سلامه‌ یا قلعه تاوغزوت، در ایالت‌ وهران الجزایر در 6 كیلومتری‌ جنوب‌ غربى‌ شهر فرنده، به‌ دور از جنجال‌های‌ سیاسى‌ و توطئه‌های‌ درباری‌ به‌ تألیف‌ كتاب‌ تاریخ‌ العبر دست‌ زد و مقدمه آن‌ را به‌ شكلى‌ نوآیین‌ پرداخت‌. مى‌توان‌ گفت‌ كه‌ تا این‌ هنگام،‌ ابن‌ خلدون‌ پس‌ از گذشت‌ 43 سال‌ از عمر خویش‌ با كسان‌ و مسائل‌ گوناگون‌ بسیاری‌ آشنا شده‌ بود كه‌ در دوره اخیر عزلتش‌ با تأمل‌ در آنها توانست‌ مطالب‌ مقدمه‌ و بخش‌هایى‌ از تاریخ‌ مغرب‌ را فراهم‌ آورد. ابن‌ خلدون‌ پس‌ از آن‌كه‌ بخشى‌ از اثر خود را از حافظه‌ نوشت‌، برای‌ تكمیل‌ و تصحیح‌ آن‌ نیازمند به‌ كتاب‌هایى‌ شد كه‌ تنها در شهرها به‌ دست‌ مى‌آمد. بنابراین‌، پس‌ از بهبود از یك‌ بیماری‌ برای‌ سفر از سلطان‌ ابوالعباس‌ حفصى‌ (772-796ق‌/ 1370-1394م‌) اجازه‌ و امان‌ گرفت‌ و قلعه ابن‌ سلامه‌ را به‌ سوی‌ تونس‌ ترك‌ گفت‌.
وی‌ در شعبان‌ سال‌ 780ق‌/1378م‌ به‌ تونس‌ وارد شد و سلطان‌ او را به‌ خود نزدیك‌ گرداند، و طالبان‌ دانش‌ از هر سو به‌ او روی‌ آوردند. به‌ همین‌ سبب‌ برخى‌ از حاسدان‌ همچون‌ ابن‌ عرفه‌ امام‌ جماعت‌ تونس‌ و مفتى‌ آن‌جا، بدگویى‌ از ابن‌ خلدون‌ را آغاز كردند، اما سلطان‌ به‌ این‌ سخنان‌ غرض‌آلود توجهى‌ نكرد و از باب‌ دانش‌دوستى‌ ابن‌ خلدون‌ را به‌ ادامه تألیف‌ تاریخ‌ تشویق‌ مى‌كرد، تا آن‌كه‌ تاریخ‌ بربر و زناته‌ و امویان‌ و عباسیان‌ و پیش‌ از اسلام‌ را تا آن‌جا كه‌ توانست‌ نوشت‌ و نسخه‌ای‌ ترتیب‌ داد و آن‌ را به‌ خزانه سلطان‌ (كتابخانه سلطنتى‌) تقدیم‌ كرد و به‌ همین‌ مناسبت‌ قصیده‌ای‌ بلند در ستایش‌ سلطان‌ و سیرت‌ و فتوحات‌ او سرود تا خود را از گزند بدگویان‌ در امان‌ دارد، اما بدگویى‌ نزدیكان‌ سلطان‌ و فتنه‌انگیزی‌های‌ ابن‌ عرفه،‌ سلطان‌ را چندان‌ از او بیمناك‌ ساخت‌ كه‌ چون‌ مى‌خواست‌ سفر كند، او را با خود همراه‌ مى‌برد. چون‌ 4 سال‌ از اقامت‌ ابن‌ خلدون‌ در تونس‌ گذشت‌، سلطان‌ به‌ اندیشه سفر زاب‌ افتاد و وی‌ از ترس‌ تكرار داستان‌ سفر پیشین‌ از سلطان‌ اجازه‌ خواست‌ تا به‌ سفر حج‌ روانه‌ شود و بدین‌سان‌ در نیمه شعبان‌ 784/24 اكتبر 1382 با كشتى‌ به‌ بندر اسكندریه‌ رهسپار شد.
وی‌ در شعبان‌ سال‌ 780ق‌/1378م‌ به‌ تونس‌ وارد شد و سلطان‌ او را به‌ خود نزدیك‌ گرداند، و طالبان‌ دانش‌ از هر سو به‌ او روی‌ آوردند. به‌ همین‌ سبب‌ برخى‌ از حاسدان‌ همچون‌ ابن‌ عرفه‌ امام‌ جماعت‌ تونس‌ و مفتى‌ آن‌جا، بدگویى‌ از ابن‌ خلدون‌ را آغاز كردند، اما سلطان‌ به‌ این‌ سخنان‌ غرض‌آلود توجهى‌ نكرد و از باب‌ دانش‌دوستى‌ ابن‌ خلدون‌ را به‌ ادامه تألیف‌ تاریخ‌ تشویق‌ مى‌كرد، تا آن‌كه‌ تاریخ‌ بربر و زناته‌ و امویان‌ و عباسیان‌ و پیش‌ از اسلام‌ را تا آن‌جا كه‌ توانست‌ نوشت‌ و نسخه‌ای‌ ترتیب‌ داد و آن‌ را به‌ خزانه سلطان‌ (كتابخانه سلطنتى‌) تقدیم‌ كرد و به‌ همین‌ مناسبت‌ قصیده‌ای‌ بلند در ستایش‌ سلطان‌ و سیرت‌ و فتوحات‌ او سرود تا خود را از گزند بدگویان‌ در امان‌ دارد، اما بدگویى‌ نزدیكان‌ سلطان‌ و فتنه‌انگیزی‌های‌ ابن‌ عرفه،‌ سلطان‌ را چندان‌ از او بیمناك‌ ساخت‌ كه‌ چون‌ مى‌خواست‌ سفر كند، او را با خود همراه‌ مى‌برد. چون‌ 4 سال‌ از اقامت‌ ابن‌ خلدون‌ در تونس‌ گذشت‌، سلطان‌ به‌ اندیشه سفر زاب‌ افتاد و وی‌ از ترس‌ تكرار داستان‌ سفر پیشین‌ از سلطان‌ اجازه‌ خواست‌ تا به‌ سفر حج‌ روانه‌ شود و بدین‌سان‌ در نیمه شعبان‌ 784/24 اكتبر 1382 با كشتى‌ به‌ بندر اسكندریه‌ رهسپار شد.
آخرین‌ مرحله زندگى‌ ابن‌ خلدون‌ با این‌ سفر آغاز شد. او پس‌ از 40 شبانه‌روز سفر دریا در عید فطر 874ق‌/8 دسامبر 1382م‌ به‌ بندر اسكندریه‌ رسید. وی‌ از این‌ هنگام‌ تا پایان‌ عمر، نزدیك‌ به‌ یك‌ربع‌قرن‌، در مصر ماند و دیگر به‌ وطنش‌ بازنگشت‌. نه‌ تنها تجربه‌های‌ شخصى‌ او، كه‌ سرنوشت‌ غم‌انگیز دوستش‌ ابن‌خطیب‌ (ه م‌) و نیز كشته‌ شدن‌ بردارش‌ یحیى‌ در یكى‌ از شب‌های‌ رمضان‌ 780ق‌ در تلمسان‌ به‌ توطئه ابوتاشفین‌ پسر سلطان‌ ابوحمو او را نسبت‌ به‌ بیهودگى‌ كوشش‌ در عرصه سیاست‌ هشیارتر كرده‌ بود. سفر مصر گویای‌ عزم‌ راستین‌ او در كناره‌گیری‌ از سیاست‌ بود.
آخرین‌ مرحله زندگى‌ ابن‌ خلدون‌ با این‌ سفر آغاز شد. او پس‌ از 40 شبانه‌روز سفر دریا در عید فطر 874ق‌/8 دسامبر 1382م‌ به‌ بندر اسكندریه‌ رسید. وی‌ از این‌ هنگام‌ تا پایان‌ عمر، نزدیك‌ به‌ یك‌ربع‌قرن‌، در مصر ماند و دیگر به‌ وطنش‌ بازنگشت‌. نه‌ تنها تجربه‌های‌ شخصى‌ او، كه‌ سرنوشت‌ غم‌انگیز دوستش‌ ابن‌خطیب‌ (ه م‌) و نیز كشته‌ شدن‌ بردارش‌ یحیى‌ در یكى‌ از شب‌های‌ رمضان‌ 780ق‌ در تلمسان‌ به‌ توطئه ابوتاشفین‌ پسر سلطان‌ ابوحمو او را نسبت‌ به‌ بیهودگى‌ كوشش‌ در عرصه سیاست‌ هشیارتر كرده‌ بود. سفر مصر گویای‌ عزم‌ راستین‌ او در كناره‌گیری‌ از سیاست‌ بود.
ابن‌ خلدون‌ 10 روز پس‌ از جلوس‌ الملك‌ الظاهر سیف‌الدین‌ برقوق‌ (784-791ق‌) از ممالیك‌ برجى‌ مصر، به‌ اسكندریه‌ رسید و چون‌ از سفر حج‌ بازماند. در اول‌ ذیقعده‌ به‌ قاهره‌ رفت‌ و شكوه‌ شگفت‌انگیز این‌ شهر را كه‌ پیش‌تر شنیده‌ بود، به‌ چشم‌ دید. چون‌ آوازه ابن‌ خلدون‌ پیش‌ از خود او به‌ قاهره‌ رسیده‌ بود و طالبان‌ علم‌، خواستار درس‌ وی‌ بودند، در جامع‌ الأزهر به‌ تدریس‌ پرداخت‌. پس‌ از آن‌ با سلطان‌ ملاقات‌ كرد و از او برای‌ رهایى‌ خانواده‌اش‌ كه‌ به‌ صورت‌ گروگان‌ در تونس‌ مانده‌ بودند، یاری‌ خواست‌. بدین‌سان‌ دیده‌ مى‌شود كه‌ ابن‌ خلدون‌ اگر چه‌ خود را از سیاست‌ دور مى‌داشت‌، اما ارتباط خود را از دربارها و سلاطین‌ نبریده‌ بود. در واقع‌، موقعیت‌ اجتماعى‌ و پایگاه‌ علمى‌ او این‌ پیوند را ضروری‌ مى‌ساخت‌.
ابن‌ خلدون‌ 10 روز پس‌ از جلوس‌ الملك‌ الظاهر سیف‌الدین‌ برقوق‌ (784-791ق‌) از ممالیك‌ برجى‌ مصر، به‌ اسكندریه‌ رسید و چون‌ از سفر حج‌ بازماند. در اول‌ ذیقعده‌ به‌ قاهره‌ رفت‌ و شكوه‌ شگفت‌انگیز این‌ شهر را كه‌ پیش‌تر شنیده‌ بود، به‌ چشم‌ دید. چون‌ آوازه ابن‌ خلدون‌ پیش‌ از خود او به‌ قاهره‌ رسیده‌ بود و طالبان‌ علم‌، خواستار درس‌ وی‌ بودند، در جامع‌ الأزهر به‌ تدریس‌ پرداخت‌. پس‌ از آن‌ با سلطان‌ ملاقات‌ كرد و از او برای‌ رهایى‌ خانواده‌اش‌ كه‌ به‌ صورت‌ گروگان‌ در تونس‌ مانده‌ بودند، یاری‌ خواست‌. بدین‌سان‌ دیده‌ مى‌شود كه‌ ابن‌ خلدون‌ اگر چه‌ خود را از سیاست‌ دور مى‌داشت‌، اما ارتباط خود را از دربارها و سلاطین‌ نبریده‌ بود. در واقع‌، موقعیت‌ اجتماعى‌ و پایگاه‌ علمى‌ او این‌ پیوند را ضروری‌ مى‌ساخت‌.
در قاهره‌ سلطان‌ دو وظیفه‌ بر عهده او نهاد: یكى‌ تدریس‌ در مدرسه قمحیه‌، از موقوفات‌ صلاح‌الدین‌ ایوبى‌ (532 - 589ق‌/1138-1193م‌)، به‌ جای‌ یكى‌ از مدرسان‌ تازه‌ درگذشته آن‌جا، و دیگر، منصب‌ قضای‌ مالكیان‌ مصر به‌ جای‌ جمال‌الدین‌ عبدالرحمان‌ قاضى‌ پیشین‌ مالكى‌ كه‌ مورد سخط سلطان‌ قرار گرفته‌ بود. او پس‌ از دریافت‌ خلعت‌ سلطانى‌ در مدرسه صالحیه‌ بر مسند قضا نشست‌، اما چون‌ بر آن‌ شد تا با فساد و سودپرستى‌ رایج‌ در كار قضا به‌ مبارزه‌ای‌ جدی‌ برخیزد، مخالفان‌ از هر سو بر ضد او برخاستند و مناسباتش‌ با بزرگان‌ دولت‌ تیره‌ شد. در این‌ میان‌ همسر و فرزندانش‌ كه‌ با كشتى‌ عازم‌ اسكندریه‌ بودند، گرفتار طوفان‌ دریا شدند و همگى‌ جان‌ سپردند.
در قاهره‌ سلطان‌ دو وظیفه‌ بر عهده او نهاد: یكى‌ تدریس‌ در مدرسه قمحیه‌، از موقوفات‌ صلاح‌الدین‌ ایوبى‌ (532 - 589ق‌/1138-1193م‌)، به‌ جای‌ یكى‌ از مدرسان‌ تازه‌ درگذشته آن‌جا، و دیگر، منصب‌ قضای‌ مالكیان‌ مصر به‌ جای‌ جمال‌الدین‌ عبدالرحمان‌ قاضى‌ پیشین‌ مالكى‌ كه‌ مورد سخط سلطان‌ قرار گرفته‌ بود. او پس‌ از دریافت‌ خلعت‌ سلطانى‌ در مدرسه صالحیه‌ بر مسند قضا نشست‌، اما چون‌ بر آن‌ شد تا با فساد و سودپرستى‌ رایج‌ در كار قضا به‌ مبارزه‌ای‌ جدی‌ برخیزد، مخالفان‌ از هر سو بر ضد او برخاستند و مناسباتش‌ با بزرگان‌ دولت‌ تیره‌ شد. در این‌ میان‌ همسر و فرزندانش‌ كه‌ با كشتى‌ عازم‌ اسكندریه‌ بودند، گرفتار طوفان‌ دریا شدند و همگى‌ جان‌ سپردند.
این‌ مصیبت‌، ابن‌ خلدون‌ را دل‌شكسته‌ و به‌ ترك‌ منصب‌ مصمم‌ كرد و سلطان‌ نیز درخواست‌ او را برآورد و مسند قضا را به‌ متصدی‌ پیشین‌ آن‌ باز گرداند، و بدین‌سان‌، ابن‌ خلدون‌ بهترین‌ پناه‌ را در تدریس‌ و مطالعه‌ و تألیف‌ و عبادت‌ بازیافت‌. گذشته‌ از مدرسه قمحیه‌، ابن‌ خلدون‌ در مدرسه نوبنیاد ظاهریه‌ نیز به‌ تدریس‌ فقه‌ مالكى‌ گماشته‌ شد، اما پس‌ از چندی‌ به‌ علت‌ اقدامات‌ مخالفانش‌ از این‌ سمت‌ بركنار شد.
این‌ مصیبت‌، ابن‌ خلدون‌ را دل‌شكسته‌ و به‌ ترك‌ منصب‌ مصمم‌ كرد و سلطان‌ نیز درخواست‌ او را برآورد و مسند قضا را به‌ متصدی‌ پیشین‌ آن‌ باز گرداند، و بدین‌سان‌، ابن‌ خلدون‌ بهترین‌ پناه‌ را در تدریس‌ و مطالعه‌ و تألیف‌ و عبادت‌ بازیافت‌. گذشته‌ از مدرسه قمحیه‌، ابن‌ خلدون‌ در مدرسه نوبنیاد ظاهریه‌ نیز به‌ تدریس‌ فقه‌ مالكى‌ گماشته‌ شد، اما پس‌ از چندی‌ به‌ علت‌ اقدامات‌ مخالفانش‌ از این‌ سمت‌ بركنار شد.
ابن‌ خلدون‌ پس‌ از 3 سال‌ اقامت‌ در مصر قصد سفر حج‌ كرد. در نیمه رمضان‌ 789 قاهره‌ را ترك‌ گفت‌ و پس‌ از گزاردن‌ حج‌، در جمادی‌الأولی‌ سال‌ بعد به‌ آن‌جا بازگشت‌ و به‌ حضور سلطان‌ رسید و اجازه‌ یافت‌ كه‌ به‌ جبران‌ مسند تدریس‌ كه‌ در مدرسه ظاهریه‌ از دست‌ داده‌ بود، در محرم‌ 791 در مدرسه صلغتمش‌ (یا صرغتمش‌) به‌ تدریس‌ حدیث‌ پردازد. همچنین‌ سلطان‌ در همان‌ سال‌ او را به‌ تولیت‌ خانقاه‌ بیبرس‌ گماشت‌، ولى‌ پس‌ از یك‌ سال‌ یا بیشتر به‌ سبب‌ همراهى‌ با فقهای‌ دیگر در صدور جواز قتال‌ با سلطان‌ (الملك‌ الظاهر) كه‌ بر اثر توطئه بعضى‌ امرا از سلطلنت‌ بركنار شده‌ بود، از آن‌ مقام‌ عزل‌ شد، اما ابن‌ خلدون‌ با سرودن‌ ابیاتى‌ در مدح‌ سلطان‌ توانست‌ دیگر بار او را بر سر مهر آورد. به‌ نظر مى‌رسد وی‌ از این‌ دوره بركناری‌ كه‌ تا سال‌ 797 یا 799ق‌ ادامه‌ یافت‌، برای‌ بازنگری‌ در مقدمه‌ و تكمیل‌ تاریخ‌ و نگارش‌ زندگى‌نامه خود استفاده‌ كرده‌ باشد.
ابن‌ خلدون‌ پس‌ از 3 سال‌ اقامت‌ در مصر قصد سفر حج‌ كرد. در نیمه رمضان‌ 789 قاهره‌ را ترك‌ گفت‌ و پس‌ از گزاردن‌ حج‌، در جمادی‌الأولی‌ سال‌ بعد به‌ آن‌جا بازگشت‌ و به‌ حضور سلطان‌ رسید و اجازه‌ یافت‌ كه‌ به‌ جبران‌ مسند تدریس‌ كه‌ در مدرسه ظاهریه‌ از دست‌ داده‌ بود، در محرم‌ 791 در مدرسه صلغتمش‌ (یا صرغتمش‌) به‌ تدریس‌ حدیث‌ پردازد. همچنین‌ سلطان‌ در همان‌ سال‌ او را به‌ تولیت‌ خانقاه‌ بیبرس‌ گماشت‌، ولى‌ پس‌ از یك‌ سال‌ یا بیشتر به‌ سبب‌ همراهى‌ با فقهای‌ دیگر در صدور جواز قتال‌ با سلطان‌ (الملك‌ الظاهر) كه‌ بر اثر توطئه بعضى‌ امرا از سلطلنت‌ بركنار شده‌ بود، از آن‌ مقام‌ عزل‌ شد، اما ابن‌ خلدون‌ با سرودن‌ ابیاتى‌ در مدح‌ سلطان‌ توانست‌ دیگر بار او را بر سر مهر آورد. به‌ نظر مى‌رسد وی‌ از این‌ دوره بركناری‌ كه‌ تا سال‌ 797 یا 799ق‌ ادامه‌ یافت‌، برای‌ بازنگری‌ در مقدمه‌ و تكمیل‌ تاریخ‌ و نگارش‌ زندگى‌نامه خود استفاده‌ كرده‌ باشد.
در نیمه رمضان‌ 801 سلطان‌ او را به‌ جای‌ قاضى‌القضاة در گذشته مالكى‌ مذهب‌، ناصرالدین‌ بن‌ التنسى‌، برگماشت‌ و سلطان‌ خود در نیمه شوال‌ همان‌ سال‌ درگذشت‌ و پسرش‌ ناصرالدین‌ فرج‌ معروف‌ به‌ الناصر بر جای‌ او نشست‌. رقابت‌ فقیه‌ مالكى‌ نورالدین‌ بن‌ الخلّال‌ بر سر منصب‌ قاضى‌القضاتى‌ مالكیان‌ و بذل‌ مال‌ در این‌ راه‌ به‌ عزل‌ ابن‌ خلدون‌ از این‌ سمت‌ (نیمه محرم‌ 803) انجامید و او بار دیگر به‌ تدریس‌ و تألیف‌ سرگرم‌ شد.
در نیمه رمضان‌ 801 سلطان‌ او را به‌ جای‌ قاضى‌القضاة در گذشته مالكى‌ مذهب‌، ناصرالدین‌ بن‌ التنسى‌، برگماشت‌ و سلطان‌ خود در نیمه شوال‌ همان‌ سال‌ درگذشت‌ و پسرش‌ ناصرالدین‌ فرج‌ معروف‌ به‌ الناصر بر جای‌ او نشست‌. رقابت‌ فقیه‌ مالكى‌ نورالدین‌ بن‌ الخلّال‌ بر سر منصب‌ قاضى‌القضاتى‌ مالكیان‌ و بذل‌ مال‌ در این‌ راه‌ به‌ عزل‌ ابن‌ خلدون‌ از این‌ سمت‌ (نیمه محرم‌ 803) انجامید و او بار دیگر به‌ تدریس‌ و تألیف‌ سرگرم‌ شد.
==وفات==
==وفات==
۱٬۱۲۴

ویرایش