پرش به محتوا

عراقی، ابراهیم بن بزرگمهر: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۰: خط ۵۰:


== ولادت ==
== ولادت ==
در مأخذها به تاريخ ولادتش اشاره نشده است؛ امّا ظاهراً ولادت وى به سال 610ق در «كومجان» و يا «كُمجان» از توابع اراك كنونى اتّفاق افتاد. خاندان عراقى اهل علم بوده‌اند،  
در مأخذها به تاريخ ولادتش اشاره نشده است؛ امّا ظاهراً ولادت وى به سال 610ق در «كومجان» و يا «كُمیجان» از توابع اراك كنونى اتّفاق افتاد. خاندان عراقى همه اهل علم و ادب بوده‌اند، از نامه‌های عراقی به دو برادرش (قاضی احمد و شمس‌الدین محمد) بر می‌آید که هر دو برادر مشغول به علوم نظری بوده‌اند. 


== کرامت‌ ==
== تحصیلات ==
درباره‌ى كرامت‌هاى او روايت‌هاى مختلف ديده مى‌شود كه مولودِ اعتقاد پيروان و مريدان اوست؛ از آن جمله در احوال او نوشته‌اند كه چون به هفده سالگى رسيد، «بر جمله‌ى دانش‌ها از معقول و منقول مطّلع شده بود و مستفيد گشته تا چنان شد كه در شهر همدان در مدرسه‌ى شهرستان به افادت و ديگران در خدمتش به استفادت مشغول بودند.» امّا گمان نمى‌رود كه عراقى به چنين جامعيّتى در علوم و فنون رسيده بوده باشد. آنچه درباره‌ى كيفيّت خروج عراقى از دنياى قيل و قال و ورود او به عالم حال و تجرّد در غالب مأخذها آمده است و به هفده سالگى او برمى‌گردد نيز بايد افسانه‌اى باشد كه بعدها به وسيله‌ى مريدان و پيروان او ساخته شده است. امّا به هر حال اين گونه افسانه‌ها كه در احوال كسانى از قبيل [[سنایی غزنوی|سنائى]] و [[عطار، محمد بن ابراهیم|عطّار]] و [[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولوى]] و نظيرهاى آنان مى‌بينيم ما را به يك حقيقت راهبرى مى‌كند و آن اينكه عراقى در آغاز امر سرگرم تعليم و تعلّم علوم بود و سپس رخت از مدرسه به خانقاه كشيد. اين تغيير حال در اوان شباب به او دست داد.
نوشته‌اند او در پنج سالگی با استعداد فوق‌العاده که از خود ظهور می‌داد قرآن را حفظ و آن را با صدایی خوش قرائت می‌فرموده است. این استعداد تا آنجا او را یاری می‌کند که یکی از مدرسین شهر خود می‌شود.  


== سفر به هندوستان ==
عراقی بعد از مدتی به ناگاه دیار خود را ترک مى‌كند وبا حالت سرگشتگی به مکانی نامعلوم می‌رود. از نامه‌ای که عراقی به برادر خود قاضی‌ محمد می‌نویسد برمی‌آيد که او به يكباره عاشق و سرگشته و حیران حقیقت گمشده خود می‌شود. زین عشق شورانگیز، دیار و کاشانه را رها می‌کند: «نا گاه عشق بی‌قرار پرده از روی کار بگشود آن جمع به تفرقه پیوست وآن خلوت به جلوت انجاميد. لاجرم هر روز به منزلى وهر شب به جایی می‌باید گذرانید» و در نامه‌ای دیگر به برادر خود بعد از مدتی سرگشتگی از سفر به بغداد و از آنجا به شام و از شام به عراق خبر می‌دهد،
بعد از آن به هندوستان رفت و در مولتان به خانقاه شيخ بهاءالدين زكرياى مولتانى، موسّس سلسله سهرورديان مولتان راه جست. بعضى از تذكره نويسان عراقى را مريد مستقيم [[سهروردی، عمر بن محمد|شهاب‌الدين عمر سهروردى]] شمرده‌اند؛ امّا جامع ديوان عراقى و نویسنده‌ى مقدمه‌اى آن كه دوران زندگانیش نزدیک به عهد زندگانى عراقى بود، به اين امر اشاره‌اى نكرده است. عراقى خرقه از بهاءالدّين زكريا گرفت و بدين طريق در جزو مشايخ سلسله‌ى سهرورديّه (شعبه‌ى هند) درآمد و چندى در مولتان به سر برد و از آنجا از راه دريا به ديار روم رفت و در قونيه به خدمت شيخ [[صدرالدین قونیوی، محمد بن اسحاق|صدرالدين قونوى]] و [[مولوی، جلال‌الدین محمد|جلال‌الدين مولوى]] و جمعى ديگر از بزرگان صوفيّه رسيد و شيخ خانقاه توقات شد و تا سال 675ق كه پروانه به دستور آباقا به گونه‌اى دلخراش به قتل رسيد. فخرالدين در توقات ماند و پس از آن به مصر و از آنجا به شام رفت.  
 
بعد از آن به هندوستان رفت و در مولتان به خانقاه شيخ بهاءالدين زكرياى مولتانى، موسّس سلسله سهرورديان مولتان راه جست که به گفته خودش در نامه‌ی که به برادر خود نگاشته او با بهاء الحق هفده سال ملازم بوده است.
 
بعضى از تذكره نويسان عراقى را مريد مستقيم [[سهروردی، عمر بن محمد|شهاب‌الدين عمر سهروردى]] شمرده‌اند؛ امّا جامع ديوان عراقى و نویسنده‌ى مقدمه‌اى آن كه دوران زندگانیش نزدیک به عهد زندگانى عراقى بود، به اين امر اشاره‌اى نكرده است. عراقى خرقه از بهاءالدّين زكريا گرفت و بدين طريق در جزو مشايخ سلسله‌ى سهرورديّه (شعبه‌ى هند) درآمد.
 
آنچه که مسلم است فخرالدین عراقی در این سفرها با نحله‌ها و مکاتب عرفانی مختلف آشنا شده و از هر کدام جرعه‌ای نوشیده است. او مدتی در خانقاه بابا کمال جندی مشغول سير و سلوک بوده و بعد به خانقاه زکریا می‌رسد. او حتى به روم هم سفر می‌كند، در آن زمان به سبب اوضاع فرهنگی که آن منطقه داشت برای عراقی فراهم بود مدتی در آنجا به سلوک و نشر آثار منظوم و منثور خود بپردازد. یکی از آن مراکز علمی در روم خانقاه و مدرسه مولانا جلال‌الدین مولوی و مدرسه صدرالدین قونوی است.
 
او در سن ۵۶ یا ۵٧ سالگی از راه دريا وارد روم می‌شود و در حلقه درس [[صدرالدین قونوی، محمد بن اسحاق|صدرالدین قونوی]] حضور می‌یابد و بدین طریق با افكار [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربی]] و شاگردش [[صدرالدین قونوی، محمد بن اسحاق|قونوی]] آشنا می‌شود. در این حلقه درس است که فخرالدین عراقی رساله لمعات خود را می‌نگارد و به استاد خود عرضه می‌دارد. صدرالدین قونوی آن را بر چشم خود می‌گذارد و می‌گوید: «فرزندم سر سخنان مردان آشکار کردی و لمعات به حقیقت لبّ فصوص است».
 
او همچنین به محضر  [[مولوی، جلال‌الدین محمد|جلال‌الدين مولوى]] و جمعى ديگر از بزرگان صوفيّه رسيد و شيخ خانقاه توقات شد.
 
بعد از مدتی [[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولوی]] در سال ۶٧٢ و پس از آن پیر و مرادش قونوی در سال ۶٧٣ به دیار حق می‌شتابند و بدین دلیل از رونق اولیۀ خانقاه‌های قونیه کاسته می‌شود. سپس به درخواست معین‌الدین برای آزادسازی پسرش به مصر سفر کرد و در آنجا برایش وقایعی رقم خورد که جهت امتناع از اطاله در نوشتار از ذکر آن چشم می‌پوشیم.
 
سرانجام پس از مدتی اقامت به شام سفر می‌کند و شش ماه در دمشق ساکن می‌شود. و در همین جا است که فرزند خود کبیرالدین را به نزد خود می‌خواند. در نامه‌هایی که از او به جا مانده از برادرانش نیز می‌خواهد به سوی او بیایند و در یکی از این نامه‌ها حتی رساله لمعات را برای او فرستاده است. اما پاسخی به نامه‌ی او نمی‌دهند.  


== وفات ==
== وفات ==