۱۴۴٬۹۶۹
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ت هاى ' به 'تهاى ') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'م هاى ' به 'مهاى ') |
||
| خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
فصل اول، با اشارتى کوتاه به تربيت پيش از اسلام آغاز مىشود و از روش تربيتى آنها سخن مىرود.دانشهاى آنها شماره مىشود و از امى بودن آنها ياد مىآيد.سپس سخنانى از بزرگان اسلام درباره علم بازگو مىشود تا جايگاه دانش در اسلام روشن شود.ياد کرد پيشگامى و برترى مسلمانان در بسيارى از علوم و فنون نکته بعدى است که خود، مقدمۀ بررسى تأثير انديشۀ اسلامى در غرب است.پس از آن به سنت اسلامى سفر در پى دانش پرداخته مىشود و به برخى نمونه هاى آن اشارت مىرود.اصالت و نوآورى و اصلاح در تربيت اسلامى فراز بعدى سخن است که در ضمن آن نيمنگاهى هم به برخى کنفرانس هاى تعليم و تربيت اسلامى مىشود. | فصل اول، با اشارتى کوتاه به تربيت پيش از اسلام آغاز مىشود و از روش تربيتى آنها سخن مىرود.دانشهاى آنها شماره مىشود و از امى بودن آنها ياد مىآيد.سپس سخنانى از بزرگان اسلام درباره علم بازگو مىشود تا جايگاه دانش در اسلام روشن شود.ياد کرد پيشگامى و برترى مسلمانان در بسيارى از علوم و فنون نکته بعدى است که خود، مقدمۀ بررسى تأثير انديشۀ اسلامى در غرب است.پس از آن به سنت اسلامى سفر در پى دانش پرداخته مىشود و به برخى نمونه هاى آن اشارت مىرود.اصالت و نوآورى و اصلاح در تربيت اسلامى فراز بعدى سخن است که در ضمن آن نيمنگاهى هم به برخى کنفرانس هاى تعليم و تربيت اسلامى مىشود. | ||
نگارنده در شرح هدف هاى تربيت اسلامى به معنا و کار رفت تربيت نظر مىکند و از برخى | نگارنده در شرح هدف هاى تربيت اسلامى به معنا و کار رفت تربيت نظر مىکند و از برخى تقسيمهاى انجام شده در هدف هاى تربيتى اسلامى مىگويد و به انتقاد ماکس وبر rebeW xaM از هدف هاى تربيتى اسلام اشاره مىکند و به همهجانبه بودن هدف هاى تربيت اسلامى مىپردازد و با برشماردن پار هاى از هدف هاى تربيتى اسلام، از فلسفه آفرينش انسان مىگويد و به آنچه حال انسان بدان نيکو مىشود اشاره مىکند و پرستش را غايت وجود انسان مىخواند و مبانى رفتار اخلاقى انسان و کسب واجب را از زبان ابوالحسن ماوردى و راغب اصفهانى بازگو مىکند. | ||
سپس به مبانى تربيت اسلامى مىرسد و يادآور مىشود که تربيت اسلامى: 1)کامل و فراگير است و به همه جنبه هاى جسمى، روانى و عقلى متربى توجه دارد؛ 2)تربيتى است متوازن که جسم و جان و عقل و دنيا و آخرت را در نظر دارد و به توازن ميان آنها مىانديشد؛ 3)جنبۀ عملى دارد و علم بىعمل را وبال و انحراف مىشمارد؛ 4)به تربيت فردى و اجتماعى عنايت دارد؛ 5)وجدان و درون انسان را محترم مىشمارد؛ 6)بر فطرت انسان و رشد انگيزه هاى فطرى او استوار است؛ 7)به آنچه خير فرد و اجتماع در آن است نظر دارد؛ 8)از تولد تا مرگ را شامل مىشود و مادام العمر است؛ 9)تربيتى است تدريجى و گامبهگام؛ 10)هم سنتگراست و هم با روح زمان و مکان سازگار است؛ 11)انسانى-جهانى است. | سپس به مبانى تربيت اسلامى مىرسد و يادآور مىشود که تربيت اسلامى: 1)کامل و فراگير است و به همه جنبه هاى جسمى، روانى و عقلى متربى توجه دارد؛ 2)تربيتى است متوازن که جسم و جان و عقل و دنيا و آخرت را در نظر دارد و به توازن ميان آنها مىانديشد؛ 3)جنبۀ عملى دارد و علم بىعمل را وبال و انحراف مىشمارد؛ 4)به تربيت فردى و اجتماعى عنايت دارد؛ 5)وجدان و درون انسان را محترم مىشمارد؛ 6)بر فطرت انسان و رشد انگيزه هاى فطرى او استوار است؛ 7)به آنچه خير فرد و اجتماع در آن است نظر دارد؛ 8)از تولد تا مرگ را شامل مىشود و مادام العمر است؛ 9)تربيتى است تدريجى و گامبهگام؛ 10)هم سنتگراست و هم با روح زمان و مکان سازگار است؛ 11)انسانى-جهانى است. | ||
| خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
در فصل ششم، از مراکز آموزش اسلامى مىگويد: به نقش تربيتى مسجد مىپردازد و مسجد را مرکز آموزشى مىخواند.مکتبخانه را شرح مىدهد و روش آموزش مکتبخانهاى را نقد مىکند.به معلم مکتبخانه و شرايط آن اشاره مىکند و به اخلاقيات او مىپردازد.چگونگى تهيه مکان کتابخانه و تنبيه در مکتبخانه را توضيح | در فصل ششم، از مراکز آموزش اسلامى مىگويد: به نقش تربيتى مسجد مىپردازد و مسجد را مرکز آموزشى مىخواند.مکتبخانه را شرح مىدهد و روش آموزش مکتبخانهاى را نقد مىکند.به معلم مکتبخانه و شرايط آن اشاره مىکند و به اخلاقيات او مىپردازد.چگونگى تهيه مکان کتابخانه و تنبيه در مکتبخانه را توضيح | ||
مىدهد.سپس به مدرسه مىرسد، از نخستين مدارس جهان اسلام و اختلاف نظر دانشمندان در اينباره مىگويد و به گسترش مدارس در سراسر جهان اسلام اشارت مىکند و انگيزه هاى بانيان مدرسهسازى را مىآورد.وضعيت معمارى مدارس را تشريح مىکند و از روش آموزش در مدارس ياد مىکند و با پرداخت آثار نيک و بد مدارس، به کتابخانه هاى عمومى و نيرو هاى ادارى کتابخانهها و خدمات آنها اشارتى مىکند و يادآور مىشود مقارن حمله مغول به بغداد 36 کتابخانه عمومى در آن شهر داير بوده است و شمار کتابهاى کتابخانه صاحب ابن عباد(در قرن دهم)برابر شمار کتابهاى همه کتابخانه هاى اروپاى آن روزگار بوده است.پس از اين به بيت الحکمۀ بغداد و رقاده مىپردازد و از دار الحکمۀ قاهره ياد مىکند.دکانها، رباطها، بيمارستانها و خانۀ عالمان ديگر جايگاههاى آموزشى است که اندکى آنها را شرح مىدهد.در فصل هفتم به شرح مهمترين آراى تربيتى مربيان بزرگ مسلمان مىنشيند و از آراى ابن سحنون، قابسى، ماوردى، غزالى، ابن تيميه و ابن خلدون ياد مىکند.فصل هشتم از آن گفتگو دربارۀ تربيت در کشور هاى عربى شرق جهان اسلام در سده هاى اخير است و در آن از عقبماندگى مسلمانان در قرن 19 مىگويد و به سهم حکومت عثمانى در آن ضايعه اشاره مىکند و به تأثير حمله فرانسه به مصر در سال 1797 اشاره مىکند و از سهم آن در بيدارى کشور هاى اسلامى مىگويد و به نقش هشيارگرانۀ محمد بن عبد الوهاب در عربستان مىپردازد(ص 306)و اقدامات او را | مىدهد.سپس به مدرسه مىرسد، از نخستين مدارس جهان اسلام و اختلاف نظر دانشمندان در اينباره مىگويد و به گسترش مدارس در سراسر جهان اسلام اشارت مىکند و انگيزه هاى بانيان مدرسهسازى را مىآورد.وضعيت معمارى مدارس را تشريح مىکند و از روش آموزش در مدارس ياد مىکند و با پرداخت آثار نيک و بد مدارس، به کتابخانه هاى عمومى و نيرو هاى ادارى کتابخانهها و خدمات آنها اشارتى مىکند و يادآور مىشود مقارن حمله مغول به بغداد 36 کتابخانه عمومى در آن شهر داير بوده است و شمار کتابهاى کتابخانه صاحب ابن عباد(در قرن دهم)برابر شمار کتابهاى همه کتابخانه هاى اروپاى آن روزگار بوده است.پس از اين به بيت الحکمۀ بغداد و رقاده مىپردازد و از دار الحکمۀ قاهره ياد مىکند.دکانها، رباطها، بيمارستانها و خانۀ عالمان ديگر جايگاههاى آموزشى است که اندکى آنها را شرح مىدهد.در فصل هفتم به شرح مهمترين آراى تربيتى مربيان بزرگ مسلمان مىنشيند و از آراى ابن سحنون، قابسى، ماوردى، غزالى، ابن تيميه و ابن خلدون ياد مىکند.فصل هشتم از آن گفتگو دربارۀ تربيت در کشور هاى عربى شرق جهان اسلام در سده هاى اخير است و در آن از عقبماندگى مسلمانان در قرن 19 مىگويد و به سهم حکومت عثمانى در آن ضايعه اشاره مىکند و به تأثير حمله فرانسه به مصر در سال 1797 اشاره مىکند و از سهم آن در بيدارى کشور هاى اسلامى مىگويد و به نقش هشيارگرانۀ محمد بن عبد الوهاب در عربستان مىپردازد(ص 306)و اقدامات او را گامهاى نخست جنبش اصلاحى در جهان اسلام در قرن 18 مىخواند و يادآور مىشود که اين جنبش هم سلفى است و هم نوگرا و به جنبشهاى عمر مختار در ليبى، عبد القادر جزائرى و عبد الرحمن بن باديس در الجزائر، محمد ابن شوکانى در يمن، شکرى آلوسى در عراق و خير الدين تونسى در تونس انجاميد.در فراز بعدى از برخى حرکتهاى روشنفکرى که به غرب مىخواندند و بر آن بودند که در مردم نسبت به اسلام شک و شبهه بيافرينند، اشاره مىکند و حرکت تبشيرى و تلاشهاى تربيتى آن، پيدايش صهيونيسم، دعوت به استفاده از زبان عربى عاميانه به جاى عربى فصيح و پيشنهاد به کار بردن الفباى لاتين به جاى الفباى عربى را شرح | ||
مىدهد.آنگاه از ظهور ملىگرايى در جهان اسلام و زيانهاى آن مىگويد و عوامل اصلى پيدايش آن را ياد مىکند و سياستهاى آموزشى ترکيه را در کشور هاى عربى مىکاود و به تحول تربيت اسلامى در کشور هاى آفريقايى واقع در جنوب صحرا اشاره مىکند. | مىدهد.آنگاه از ظهور ملىگرايى در جهان اسلام و زيانهاى آن مىگويد و عوامل اصلى پيدايش آن را ياد مىکند و سياستهاى آموزشى ترکيه را در کشور هاى عربى مىکاود و به تحول تربيت اسلامى در کشور هاى آفريقايى واقع در جنوب صحرا اشاره مىکند. | ||