۱۰۶٬۲۸۴
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' می ن' به ' مین') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'هها' به 'هها') |
||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
پژوهشکده علوم انسانی پژوهشگاه بینالمللی المصطفی(ص) در بخشی از مقدمه این اثر مینویسد: نگاهی اجمالی به آثار و مباحثی که راجع به تحول علوم انسانی در کشور منتشر شده، با تمام اختلافاتی که با یکدیگر دارند، از یک حقیقت واحد خبر می دهند و آن حقیقت این است که علوم انسانی رایج، نیازمند بازنگری است و باید کاری کرد. در این میان، جایگاه قرآن در علوم انسانی، مغفول واقع شده است. این غفلت خودش را در دو جا نشان می دهد: یکی، عدم سنجش و نقد تفکر دیگران بر اساس منطق قرآنی و دوم، باور نکردن مفاهیم قرآنی و اعتراف به آنچه که خدای متعال در قرآن کریم وعده داده است؛ این آسیب شناسی مهمِ علوم انسانی ماست. | پژوهشکده علوم انسانی پژوهشگاه بینالمللی المصطفی(ص) در بخشی از مقدمه این اثر مینویسد: نگاهی اجمالی به آثار و مباحثی که راجع به تحول علوم انسانی در کشور منتشر شده، با تمام اختلافاتی که با یکدیگر دارند، از یک حقیقت واحد خبر می دهند و آن حقیقت این است که علوم انسانی رایج، نیازمند بازنگری است و باید کاری کرد. در این میان، جایگاه قرآن در علوم انسانی، مغفول واقع شده است. این غفلت خودش را در دو جا نشان می دهد: یکی، عدم سنجش و نقد تفکر دیگران بر اساس منطق قرآنی و دوم، باور نکردن مفاهیم قرآنی و اعتراف به آنچه که خدای متعال در قرآن کریم وعده داده است؛ این آسیب شناسی مهمِ علوم انسانی ماست. | ||
به نظر می رسد بتوان از چند منظر ضرورت تحول علوم انسانی را با استفاده از معارف قرآن تبیین کرد. یکی از آن | به نظر می رسد بتوان از چند منظر ضرورت تحول علوم انسانی را با استفاده از معارف قرآن تبیین کرد. یکی از آن منظرگاهها این است که ما در واقع با یک چالش مواجه هستیم و آن چالش این است که علوم انسانی موجود، به دلائل متعدد، پاسخگوی نیاز کشور ما و دیگر کشورهای مسلمان نیست، علاوه بر این علوم انسانی موجود با چالشهای دیگری هم مواجه است که باید به آنها نیز پرداخت. | ||
به نظر میرسد بتوانیم علوم انسانی را در دو پارادایم کلان طبقهبندی کنیم، چنانکه در پژوهش حاضر این طبقه بندی انجام شده است؛ یکم: علوم انسانی متعالی؛ دوم: علوم انسانی متدانی یا متعارف. علوم انسانی موجود که ما از آن به علوم انسانی متدانی و یا متعارف تعبیر میکنیم با چالشهایی مهم و جدی روبروست؛ یک چالش این است که معرفتشناسی جامعی ندارند. چالش دیگر این است که در حوزه انسانشناسی، مرگ و خطراتی که پس از مرگ ما را تهدید می کند و یا ممکن است تهدید کند را به راحتی نادیده میگیرد. چالش مهمی که در عرصه ارزش شناختی به نظر می رسد این است که از طرفی فقط ارزشهای مادی را برجسته می کند و از سوی دیگر از ارائه گستره انعکاس عمل انسان ناتوان است. چالشهایی جدی هم در عرصه غایت شناختی وجود دارد که از غایت پنداشتن سلطه، ثروت ولذت، ناشی شده است. | به نظر میرسد بتوانیم علوم انسانی را در دو پارادایم کلان طبقهبندی کنیم، چنانکه در پژوهش حاضر این طبقه بندی انجام شده است؛ یکم: علوم انسانی متعالی؛ دوم: علوم انسانی متدانی یا متعارف. علوم انسانی موجود که ما از آن به علوم انسانی متدانی و یا متعارف تعبیر میکنیم با چالشهایی مهم و جدی روبروست؛ یک چالش این است که معرفتشناسی جامعی ندارند. چالش دیگر این است که در حوزه انسانشناسی، مرگ و خطراتی که پس از مرگ ما را تهدید می کند و یا ممکن است تهدید کند را به راحتی نادیده میگیرد. چالش مهمی که در عرصه ارزش شناختی به نظر می رسد این است که از طرفی فقط ارزشهای مادی را برجسته می کند و از سوی دیگر از ارائه گستره انعکاس عمل انسان ناتوان است. چالشهایی جدی هم در عرصه غایت شناختی وجود دارد که از غایت پنداشتن سلطه، ثروت ولذت، ناشی شده است. |