مبانی علوم انسانی از منظر قرآن کریم

    از ویکی‌نور
    مبانی علوم انسانی از منظر قرآن کریم
    مبانی علوم انسانی از منظر قرآن کریم
    پدیدآورانلک‌زایی، رضا (نویسنده)
    ناشرمرکز بین‌المللی ترجمه و نشر المصطفی(ص)
    مکان نشرايران - قم
    سال نشر1440ق. = 1397ش.
    چاپاول
    شابک978-600-429-365-5
    موضوعقرآن و علوم انساني

    علوم انساني

    علوم اسلامي
    زبانفارسی
    کد کنگره
    ‏2م8ل / 103/65 BP

    مبانی علوم انسانی از منظر قرآن کریم تألیف رضا‌ لک‌زایی، در این کتاب، از مبانی انسان شناختی، معرفت شناختی، ارزش شناختی و غایت شناختی علوم انسانی، با استفاده از آموزه‌های قرآنی سخن به میان آمده است. هر کدام از این مبانی، به دو گونه متعالی و متدانی طبقه بندی شده و به علوم انسانی تولیدی خود، رنگ و جهت می‌دهد. تبیین قرآنی مبانی علوم انسانی متعالی» و «علوم انسانی متدانی» از نوآوری‌های این کتاب است است.

    ساختار

    کتاب از یک مقدمه و پیشگفتار و پنج فصل تشکیل شده است. عناوین فصلهای کتاب عبارتند از:

    فصل یکم: کلیات

    فصل دوم: مبانی انسان شناختی علوم انسانی

    فصل سوم: مبانی معرفت شناختی علوم انسانی

    فصل چهارم: مبانی ارزش شناختی علوم انسانی

    فصل پنجم: مبانی غایت شناختی علوم انسانی

    گزارش کتاب

    پژوهشکده علوم انسانی پژوهشگاه بین‌المللی المصطفی(ص) در بخشی از مقدمه این اثر می‌نویسد: نگاهی اجمالی به آثار و مباحثی که راجع به تحول علوم انسانی در کشور منتشر شده، با تمام اختلافاتی که با یکدیگر دارند، از یک حقیقت واحد خبر می ‏دهند و آن حقیقت این است که علوم انسانی رایج، نیازمند بازنگری است و باید کاری کرد. در این میان، جایگاه قرآن در علوم انسانی، مغفول واقع شده است. این غفلت خودش را در دو جا نشان می‏ دهد: یکی، عدم سنجش و نقد تفکر دیگران بر اساس منطق قرآنی و دوم، باور نکردن مفاهیم قرآنی و اعتراف به آنچه که خدای متعال در قرآن کریم وعده داده است؛ این آسیب‏ شناسی مهمِ علوم انسانی ماست.

    به نظر می ‏رسد بتوان از چند منظر ضرورت تحول علوم انسانی را با استفاده از معارف قرآن تبیین کرد. یکی از آن منظرگاه‌‏ها این است که ما در واقع با یک چالش مواجه هستیم و آن چالش این است که علوم انسانی موجود، به دلائل متعدد، پاسخگوی نیاز کشور ما و دیگر کشورهای مسلمان نیست، علاوه بر این علوم انسانی موجود با چالش‏های دیگری هم مواجه است که باید به آنها نیز پرداخت.

    به نظر می‌‏رسد بتوانیم علوم انسانی را در دو پارادایم کلان طبقه‌بندی کنیم، چنانکه در پژوهش حاضر این طبقه‏ بندی انجام شده است؛ یکم: علوم انسانی متعالی؛ دوم: علوم انسانی متدانی یا متعارف. علوم انسانی موجود که ما از آن به علوم انسانی متدانی و یا متعارف تعبیر می‏کنیم با چالش‏هایی مهم و جدی روبروست؛ یک چالش این است که معرفت‌شناسی جامعی ندارند. چالش دیگر این است که در حوزه انسان‏شناسی، مرگ و خطراتی که پس از مرگ ما را تهدید می ‏کند و یا ممکن است تهدید کند را به ‌راحتی نادیده می‌گیرد. چالش مهمی که در عرصه ارزش‏ شناختی به نظر می ‏رسد این است که از طرفی فقط ارزش‏های مادی را برجسته می‏ کند و از سوی دیگر از ارائه گستره انعکاس عمل انسان ناتوان است. چالش‏هایی جدی هم در عرصه غایت‏ شناختی وجود دارد که از غایت پنداشتن سلطه، ثروت ولذت، ناشی شده است.

    این چالش‏ها ناظر به مبانی علوم انسانی است و در پژوهش حاضر بر اساس چارچوب نظری متخذ از حدیث نبوی صلوات الله علیه و آله، بر اساس تحلیل امام خمینی از این حدیث شریف، و از منظر قرآن کریم بررسی شده است. قرآن نور است و نور هرچه بالاتر باشد، بیشتر به بشریت نفع می ‏رساند، لذا شناسایی و مرتفع ساختن این چالش‏ها با نور قرآن ممکن است و این امر سبب می‏ شود که چراغ قرآن بالای سر علوم انسانی روشن شود و علوم انسانی زیر نور قرآن قرار بگیرد، نه آنکه قرآن نیازی به بالانشینی نیازی داشته باشد.

    در بخشی از پیش گفتار این اثر به قلم مؤلف آمده است:، ترجمه کتب متفکرین غربی برای تولید علوم انسانی کافی نیست باید علوم انسانی بومی تولید نمود و برای این مهم در گام نخست، تعیین جهت گیری تولید علم بر مبنای فلسفه اسلامی لازم است و در گام دوم تولید علوم انسانی بر مبنای قرآن کریم که رابطه این دو نه مثل دو فعل لازم بلکه مثل یک فعل متعدی است. به ویژه اینکه حکمت متعالیه که از منظر امام خمینی فلسفه اسلامی است، به عنوان پشتیبان علوم انسانی متعالی مطرح می‏ شود. ضمن آنکه ما در بخشی از رشته‏ های علوم انسانی، از کسانی که امروز در این رشته سرآمد به حساب می ‏آیند، قرن‌ها جلوتریم. مثلاً در ادبیات، فلسفه، تاریخ و هنر، ما خیلی سابقه داریم. بعضی از علوم انسانی دیگر هم هست که اگر چه از غرب آمده، اما خمیر مایه آن، که عبارت است از عقلانیت و تجربه ‏گرایی، از تفکر و روح ایرانی ـ اسلامی است، چرا که اروپای خرافاتی نمی‏ توانست زیست‏شناسی، اقتصاد، مدیریت، روان‏شناسی و جامعه‏ شناسی را به این شکل تنظیم کند. این، سوغات تفکر علم ‏گرایی و تجربه ‏گرایی شرق و عمدتاً ایران اسلامی بود که رفت در آنجا و به این تحول منتهی شد.

    به دیگر سخن چنانکه استاد مطهری تصریح می ‏کند، هیچ فرهنگی در جهان وجود ندارد که از سایر فرهنگ‏ها و تمدن‏ها بهره نگرفته باشد، اما نوع و کیفیت بهره گرفتن شان متفاوت بوده است، یک نوع بهره ‏گیری آن است که فرهنگ و تمدن دیگر را بدون هیچ تصرفی در قلمرو خودش قرار دهد، اما نوع دوم این است که از فرهنگ و تمدن دیگر تغذیه کند؛ یعنی مانند یک موجود زنده آنها را در خود جذب و هضم کند و موجودی تازه به وجود آورد. استاد شهید مطهری فرهنگ اسلامی را از نوع دوم می ‏داند. وی می‏ نویسد اسلام مانند یک سلّول زنده رشد کرد و فرهنگ ‏های دیگر را از یونانی و هندی و ایرانی و … را در خود جذب کرد و به صورت موجودی جدید با چهره و سیمایی مخصوص به خود ظهور و بروز کرد. اما این سلول حیاتی فرهنگی در چه محلی و به دست چه کسی و از چه نقطه ‏ای رشد و نمو خود را آغاز کرد؟ ایشان پاسخ می ‏دهد: این سلول مانند هر سلول دیگر که در آغاز کوچک و نامحسوس است، در شهر مدینه به وسیله شخص پیامبر گرامی(ص) پایه گذاری شد.[۱]

    پانويس


    منابع مقاله

    پایگاه خبری، تحلیلی علوم انسانی طلیعه نوین

    وابسته‌ها