۱۰۶٬۳۱۲
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' می رود' به ' میرود') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' می رس' به ' میرس') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
آخرین سلسلهی ایلی حاکم بر ایران، ایل قاجار بود که هم زمان با شروع عصر شکوفایی و عظمت اروپا، بر ایران حکومت میکرد. در این دوره آشنایی ایرانیان نسبت به فرهنگ و تمدن غرب به خصوص شناخت آنها نسبت به نظامهای سیاسی حاکم بر اروپا بیشتر گردید. به تدریج پذیرش الگوی سیاسی غرب برای ایرانیان امری اجتناب ناپذیر و حتی محتوم و مقبول تلقی میشد. این الگو در دوره اخذ تمدن غربی (عصر قاجار) عبارت بود از پدیدهای به نام «دولت - ملت» که در اروپای قرن شانزدهم میلادی شکل گرفته و در قرن نوزدهم به کمال رسیده بود. هستهی اصلی این تحول، ادغام قدرتهای کوچک فئودالی توسط دولتهای متمرکز موسوم به دولتهای مطلقه بود. نمود و پیدایش چنین دولت هایی که نخستین موج شکل گیری دولت مدرن و متمرکز به حساب می آمد، باعث تحولات و دگرگونیهای گستردهای در روابط دولت و جامعه شد. این گونه دولتها با توجه به ساختار قدرت متمرکز خود به یکپارچه سازی پیرامون پرداخته و آن را به جامعهای منسجم و همگون تبدیل نمودند. بدین ترتیب دولتهای مطلقه به آفرینش موجودیتهای سیاسی به نام حاکمیت ملی اقدام کردند که امروزه افراد جوامع مختلف از طریق عضویت در آن هویت یافته و خود را از افراد سایر جوامع متمایز می سازند. مهمترین ویژگی هیا این موجودیت سیاسی جدید، پیوستگی دولت و ملت به یکدیگر بود که تا قبل از این سابقه نداشت و به همین دلیل آن را دولت - ملت نیز نامیدهاند. این دولت - ملت بر پایه مرکز سیاسی واحدی استوار بود که در پناه یک سیستم اداری پیچیده و کارآمد بر پیرامون خود اعمال سلطه مینمود و این پیرامون در واقع همان ملت بود. این مراکز سیاسی موفق شده بودند قدرتهای پراکندهی پیرامون را که در اروپا به صورت قدرتهای فئودالی وجود داشت، از میان بردارند. | آخرین سلسلهی ایلی حاکم بر ایران، ایل قاجار بود که هم زمان با شروع عصر شکوفایی و عظمت اروپا، بر ایران حکومت میکرد. در این دوره آشنایی ایرانیان نسبت به فرهنگ و تمدن غرب به خصوص شناخت آنها نسبت به نظامهای سیاسی حاکم بر اروپا بیشتر گردید. به تدریج پذیرش الگوی سیاسی غرب برای ایرانیان امری اجتناب ناپذیر و حتی محتوم و مقبول تلقی میشد. این الگو در دوره اخذ تمدن غربی (عصر قاجار) عبارت بود از پدیدهای به نام «دولت - ملت» که در اروپای قرن شانزدهم میلادی شکل گرفته و در قرن نوزدهم به کمال رسیده بود. هستهی اصلی این تحول، ادغام قدرتهای کوچک فئودالی توسط دولتهای متمرکز موسوم به دولتهای مطلقه بود. نمود و پیدایش چنین دولت هایی که نخستین موج شکل گیری دولت مدرن و متمرکز به حساب می آمد، باعث تحولات و دگرگونیهای گستردهای در روابط دولت و جامعه شد. این گونه دولتها با توجه به ساختار قدرت متمرکز خود به یکپارچه سازی پیرامون پرداخته و آن را به جامعهای منسجم و همگون تبدیل نمودند. بدین ترتیب دولتهای مطلقه به آفرینش موجودیتهای سیاسی به نام حاکمیت ملی اقدام کردند که امروزه افراد جوامع مختلف از طریق عضویت در آن هویت یافته و خود را از افراد سایر جوامع متمایز می سازند. مهمترین ویژگی هیا این موجودیت سیاسی جدید، پیوستگی دولت و ملت به یکدیگر بود که تا قبل از این سابقه نداشت و به همین دلیل آن را دولت - ملت نیز نامیدهاند. این دولت - ملت بر پایه مرکز سیاسی واحدی استوار بود که در پناه یک سیستم اداری پیچیده و کارآمد بر پیرامون خود اعمال سلطه مینمود و این پیرامون در واقع همان ملت بود. این مراکز سیاسی موفق شده بودند قدرتهای پراکندهی پیرامون را که در اروپا به صورت قدرتهای فئودالی وجود داشت، از میان بردارند. | ||
ایران به واسطهی تأثیر پذیری از پیدایش دولتهای مدرن در کشورهای اروپایی و به تقلید از این گونه کشورها، در ابتدای قرن بیستم، با شکل گیری انقلاب مشروطه گامی به سمت دولت مدرن برداشت، اما دولت مشروطه توانایی نغوذ در پیرامون و همگون ساختن آن را نداشت و به جای انسجام و همگرایی، اسباب واگرایی ملی را بیش از گذشته فراهم کرد. این ناتوانی را باید ناشی از ساختار قدرت دولت مشروطه دانست که به جای تکیه بر تمرکز قدرت به منظور نفوذ در پیرامون یا همان ملت سازی، بر توزیع و تفرق قدرت تأکید داشت. یکی از موانع عمده در جلوگیری از پیوستگی دولت - ملت یا همان دولت مدرن و اقتدارگرا، جوامع ایلی و عشیرهای بودند. ایلات عموما جوامعی به لحاظ اقتصادی خودکفا، به لحاظ اجتماعی درون گرا و منزوی و به لحاظ سیاسی خودمختار بودند که قبل از شکل گیری دولت - ملت در ایران صورت بندی عمدهی اجتماعی و سیاسی کشور را شکل میدادند. همبستگی اجتماعی در درون قبایل قبل از هرچیز بر پیوندهای خونی و تباری استوار بود. به همان نسبت که امکان داشت ایلات بر مبنای ملاحظات خونی و تباری شکل بگیرند، ممکن بود که آنها مبنایی کاملا سیاسی داشته باشند. روسای ایلات در مناطق مختلف، قدرتهای مسلط بودند و همان قدرتی را که شاه در پایتخت اعمال میکرد آنها نیز در درون مناطق تحت سلطه و نفوذ خود اعمال مینمودند. هرچه قدرت رؤسای ایلات و قبایل بیشتر میشد، اعمال قدرت حکومت مرکزی بر آنها کمتر می گردید و به همین دلیل میتوان ادعا کرد که حاکمیت واحدی در کشور وجود نداشت، زیرا قدرت بین کانونهای مختلف، از جمله حکومت مرکزی و ایلات تقسیم شده بود، به گونهای که رؤسای ایلات همچون پادشاهان تشکیلات سیاسی و نظامی خود را داشتند. این وضعیت زمینه را برای شکل گیری کودتای سوم اسفندماه سال 1299 ش فراهم کرد تا با ایجاد دولتی متمرکز و اقتدارگرا در پی نفوذ در پیرامون برآمده و موجبات پیوستگی دولت - ملت را فراهم نماید. بدین صورت پس از انقلاب مشروطه، کودتای اسفند 1299 .ش دومین گام عمده برای ایجاد دولت مدرن و البته اقتدارگرا محسوب میشد. شکل گیری دولت متمرکز و اقتدار گرای پهلوی که خود نخستین حکومت غیر ایلی در ایران بود در تعارض و مغایرت آشکار با ساختار قدرت جامعهی ایلی قرار داشت و هیچ گونه سازگاری با آن نداشت، بنابراین شکل گیری تنش و درگیری میان نظام ایلی و حکومت مرکزی امری اجتناب ناپذیر به نظر | ایران به واسطهی تأثیر پذیری از پیدایش دولتهای مدرن در کشورهای اروپایی و به تقلید از این گونه کشورها، در ابتدای قرن بیستم، با شکل گیری انقلاب مشروطه گامی به سمت دولت مدرن برداشت، اما دولت مشروطه توانایی نغوذ در پیرامون و همگون ساختن آن را نداشت و به جای انسجام و همگرایی، اسباب واگرایی ملی را بیش از گذشته فراهم کرد. این ناتوانی را باید ناشی از ساختار قدرت دولت مشروطه دانست که به جای تکیه بر تمرکز قدرت به منظور نفوذ در پیرامون یا همان ملت سازی، بر توزیع و تفرق قدرت تأکید داشت. یکی از موانع عمده در جلوگیری از پیوستگی دولت - ملت یا همان دولت مدرن و اقتدارگرا، جوامع ایلی و عشیرهای بودند. ایلات عموما جوامعی به لحاظ اقتصادی خودکفا، به لحاظ اجتماعی درون گرا و منزوی و به لحاظ سیاسی خودمختار بودند که قبل از شکل گیری دولت - ملت در ایران صورت بندی عمدهی اجتماعی و سیاسی کشور را شکل میدادند. همبستگی اجتماعی در درون قبایل قبل از هرچیز بر پیوندهای خونی و تباری استوار بود. به همان نسبت که امکان داشت ایلات بر مبنای ملاحظات خونی و تباری شکل بگیرند، ممکن بود که آنها مبنایی کاملا سیاسی داشته باشند. روسای ایلات در مناطق مختلف، قدرتهای مسلط بودند و همان قدرتی را که شاه در پایتخت اعمال میکرد آنها نیز در درون مناطق تحت سلطه و نفوذ خود اعمال مینمودند. هرچه قدرت رؤسای ایلات و قبایل بیشتر میشد، اعمال قدرت حکومت مرکزی بر آنها کمتر می گردید و به همین دلیل میتوان ادعا کرد که حاکمیت واحدی در کشور وجود نداشت، زیرا قدرت بین کانونهای مختلف، از جمله حکومت مرکزی و ایلات تقسیم شده بود، به گونهای که رؤسای ایلات همچون پادشاهان تشکیلات سیاسی و نظامی خود را داشتند. این وضعیت زمینه را برای شکل گیری کودتای سوم اسفندماه سال 1299 ش فراهم کرد تا با ایجاد دولتی متمرکز و اقتدارگرا در پی نفوذ در پیرامون برآمده و موجبات پیوستگی دولت - ملت را فراهم نماید. بدین صورت پس از انقلاب مشروطه، کودتای اسفند 1299 .ش دومین گام عمده برای ایجاد دولت مدرن و البته اقتدارگرا محسوب میشد. شکل گیری دولت متمرکز و اقتدار گرای پهلوی که خود نخستین حکومت غیر ایلی در ایران بود در تعارض و مغایرت آشکار با ساختار قدرت جامعهی ایلی قرار داشت و هیچ گونه سازگاری با آن نداشت، بنابراین شکل گیری تنش و درگیری میان نظام ایلی و حکومت مرکزی امری اجتناب ناپذیر به نظر میرسید. به همین جهت دولت در صدد سازماندهی نوع جدیدی از موجودیت سیاسی برآمد تا بر اساس آن نظام ایلی و قدرت آن به طور کامل محو گردد، چون تحمل دولتهای کوچک محلی برای یک دولت مدرن و اقتدار گرا پذیرفتنی نبود. | ||
بویراحمدیها از جملهی این جوامع ایلیاتی بودند که با برخورداری از ویژگیها و شرایط مذکور در جنوب غرب ایران و در بخشهای وسیعی از استان مرکزی کوه گیلویه و بویراحمد زندگی میکردند. شرایط اقلیمی و جغرافیایی منطقه و تنوع آب و هوایی آن، سبب شده بود تا اکثریت آنها برخوردار از زندگی نیمه کوچ نشینی باشند. موقعیت کوهستانی و صعب العبور بودن منطقه، وضعیتی متفاوت از دیگر مناطق ایران را برای مردم منطقه رقم زده بود. تسخیر ناپذیر بودن منطقه به لحاظ سوق الجیشی، ضعف و ناتوانی حکومت مرکزی، فقرو محرومیت شدید مادی و معنوی، تعصبات شدید قبیلهای و طایفهای، باعث جنگهای خونین درون ایلی و برون ایلی و نیز سبب غارتهای داخلی و خارجی مکرر در سراسر دورهی قاجاریه تا ظهور حکومت پهلوی شده بود. به طوری که نارضایتی عمیق در مناطق اطراف را به دنبال داشت. حکومت پهلوی به عنوان حکومتی اقتدارگرا، استقرار و تداوم خود را در مطیع کردن ایلاتی همچون بویراحمدیها میدید زیرا این ایل مناطق وسیعی از جنوب غرب ایران را ناامن کرده بود. | بویراحمدیها از جملهی این جوامع ایلیاتی بودند که با برخورداری از ویژگیها و شرایط مذکور در جنوب غرب ایران و در بخشهای وسیعی از استان مرکزی کوه گیلویه و بویراحمد زندگی میکردند. شرایط اقلیمی و جغرافیایی منطقه و تنوع آب و هوایی آن، سبب شده بود تا اکثریت آنها برخوردار از زندگی نیمه کوچ نشینی باشند. موقعیت کوهستانی و صعب العبور بودن منطقه، وضعیتی متفاوت از دیگر مناطق ایران را برای مردم منطقه رقم زده بود. تسخیر ناپذیر بودن منطقه به لحاظ سوق الجیشی، ضعف و ناتوانی حکومت مرکزی، فقرو محرومیت شدید مادی و معنوی، تعصبات شدید قبیلهای و طایفهای، باعث جنگهای خونین درون ایلی و برون ایلی و نیز سبب غارتهای داخلی و خارجی مکرر در سراسر دورهی قاجاریه تا ظهور حکومت پهلوی شده بود. به طوری که نارضایتی عمیق در مناطق اطراف را به دنبال داشت. حکومت پهلوی به عنوان حکومتی اقتدارگرا، استقرار و تداوم خود را در مطیع کردن ایلاتی همچون بویراحمدیها میدید زیرا این ایل مناطق وسیعی از جنوب غرب ایران را ناامن کرده بود. |