۱۴۷٬۰۰۰
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'نهاى' به 'نهاى') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' (عج)' به '(عج)') |
||
| خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
درست به دليل همين اهميت، گردآورى و استنتاج و تحليل مواد اين موضوع از ميان هزاران كتاب و رساله و مقاله، كارى است عظيم و بسيار دشوار. دو- مؤلف كتاب حاضر با پشتكار و دقت نظر و بيغرضى قابلتحسینی، پس از استخراج هزاران يادداشت و پيداكردن نكات بسيار جالب و ارزنده و روشنگر، به تحليل ارتباط متقابل تصوف و تشيع در زمينه تاريخى آن تا آغاز سده دوازدهم هجرى پرداخته و تا آنجا كه براى مترجم قابل تشخيص است، از پیشداوریها و نسنجيده - گوئیهای -كه در اكثر اينگونه كتب تحقيقى به آن برمىخوريم- در امان مانده و در مجموع، تصوير روشن و نزديك به واقعى از تطورات تاريخى تشيع و تصوف به دست داده است. سه- تكيه مؤلف بر واقعيتها و استنادش به اصل متون است و در موارد اختلاف روايات، شقوق مختلف را حلاجى كرده و يكى را اختيار نموده؛ مزيت اين كار در آن است كه خواننده بفرض با نتيجهگيرى مؤلف موافق نباشد، درهرحال مواد لازم را در اختيار دارد. اگر توجه كنيم كه بيشتر مآخذ مورد مراجعه مؤلف نسخ خطى و چاپى كمياب در كتابخانههاى شرق و غرب بوده- كه بدشوارى در دسترس يك خواننده معمولى است- ارزش اين كتاب را بيشتر درخواهيم يافت. چهار- در چند مورد كه مؤلف به علت عدم اطلاع يا دسترسى به مراجع لازم، موضوع مهمى را كه مرتبط با متن كتاب است ناگفته گذارده بود، مترجم با اشارهاى مختصر و دادن منابع، اين نقيصه را جبران نمود؛ كه از آن جمله موضوع دولت شيعى- صوفى سربدارى است كه در سده هشتم در خراسان برپا شد و همانندهايى در كرمان و مازندران داشت. پنج- مورد ديگر، غفلت مؤلف از اشاره به نحله نقطويه است كه دنباله حروفيگرى و داراى عناصر صوفيانه- شيعيانه بوده و تأثيرات عميقى در نحلههاى بعدى داشته است. شش- از امتيازات اين كتاب حواشى مفصل و پرمايه آن است كه خواننده را در متن موضوع و اصل جريان بحث مىگذارد و ابهامات محتمل متن را روشن مىسازد، مترجم كوشيده با افزودن توضيحات لازم، كتاب را ازين نظر باز هم غنىتر سازد بطوريكه ترجمه حاضر نسبت به متن اصلى حاوى مطالب بيشترى است. هفت- لازم به يادآورى است كه همه نكات توضيحى و اضافى مشخص شده و رعايت امانت و صداقت در برگرداندن اصل به فارسى به عمل آمده است. هشت- مؤلف، كتاب ديگرى دارد به نام الصلة بين التصوف و التشيع، كه در آن ارتباط نظرى اين دو نگرش را به تفصيل توضيح داده و در كتاب حاضر نتايج عملى آن ارتباطات را ضمن جريانات تاريخى بررسى كرده است. در هردو كتاب، خصوصا كتاب حاضر احاطه و تسلط يك شرقى آشنا به نفس موضوع، با روش علمى يك محقق خالى الذهن غربى بههم آميخته و خصوصيت كمنظيرى بدان بخشيده است<ref>تشيع و تصوف تا آغاز سده دوازدهم هجري، ص 9- 10</ref>. | درست به دليل همين اهميت، گردآورى و استنتاج و تحليل مواد اين موضوع از ميان هزاران كتاب و رساله و مقاله، كارى است عظيم و بسيار دشوار. دو- مؤلف كتاب حاضر با پشتكار و دقت نظر و بيغرضى قابلتحسینی، پس از استخراج هزاران يادداشت و پيداكردن نكات بسيار جالب و ارزنده و روشنگر، به تحليل ارتباط متقابل تصوف و تشيع در زمينه تاريخى آن تا آغاز سده دوازدهم هجرى پرداخته و تا آنجا كه براى مترجم قابل تشخيص است، از پیشداوریها و نسنجيده - گوئیهای -كه در اكثر اينگونه كتب تحقيقى به آن برمىخوريم- در امان مانده و در مجموع، تصوير روشن و نزديك به واقعى از تطورات تاريخى تشيع و تصوف به دست داده است. سه- تكيه مؤلف بر واقعيتها و استنادش به اصل متون است و در موارد اختلاف روايات، شقوق مختلف را حلاجى كرده و يكى را اختيار نموده؛ مزيت اين كار در آن است كه خواننده بفرض با نتيجهگيرى مؤلف موافق نباشد، درهرحال مواد لازم را در اختيار دارد. اگر توجه كنيم كه بيشتر مآخذ مورد مراجعه مؤلف نسخ خطى و چاپى كمياب در كتابخانههاى شرق و غرب بوده- كه بدشوارى در دسترس يك خواننده معمولى است- ارزش اين كتاب را بيشتر درخواهيم يافت. چهار- در چند مورد كه مؤلف به علت عدم اطلاع يا دسترسى به مراجع لازم، موضوع مهمى را كه مرتبط با متن كتاب است ناگفته گذارده بود، مترجم با اشارهاى مختصر و دادن منابع، اين نقيصه را جبران نمود؛ كه از آن جمله موضوع دولت شيعى- صوفى سربدارى است كه در سده هشتم در خراسان برپا شد و همانندهايى در كرمان و مازندران داشت. پنج- مورد ديگر، غفلت مؤلف از اشاره به نحله نقطويه است كه دنباله حروفيگرى و داراى عناصر صوفيانه- شيعيانه بوده و تأثيرات عميقى در نحلههاى بعدى داشته است. شش- از امتيازات اين كتاب حواشى مفصل و پرمايه آن است كه خواننده را در متن موضوع و اصل جريان بحث مىگذارد و ابهامات محتمل متن را روشن مىسازد، مترجم كوشيده با افزودن توضيحات لازم، كتاب را ازين نظر باز هم غنىتر سازد بطوريكه ترجمه حاضر نسبت به متن اصلى حاوى مطالب بيشترى است. هفت- لازم به يادآورى است كه همه نكات توضيحى و اضافى مشخص شده و رعايت امانت و صداقت در برگرداندن اصل به فارسى به عمل آمده است. هشت- مؤلف، كتاب ديگرى دارد به نام الصلة بين التصوف و التشيع، كه در آن ارتباط نظرى اين دو نگرش را به تفصيل توضيح داده و در كتاب حاضر نتايج عملى آن ارتباطات را ضمن جريانات تاريخى بررسى كرده است. در هردو كتاب، خصوصا كتاب حاضر احاطه و تسلط يك شرقى آشنا به نفس موضوع، با روش علمى يك محقق خالى الذهن غربى بههم آميخته و خصوصيت كمنظيرى بدان بخشيده است<ref>تشيع و تصوف تا آغاز سده دوازدهم هجري، ص 9- 10</ref>. | ||
مترجم محترم نیز گاه توضیحاتی در پاورقی بر مطالب متن افزوده است: بهعنوانمثال: چنین نوشته است: از جمله عدهاى معتقد بودند كه امامت پس از امام عسكرى(ع) به برادرش جعفر مىرسيد، و بعضى اصلاً منكر وجود پسرى براى امام عسكرى(ع) برخى نيز با پذيرفتن امامت محمد بن حسن (عج) قائل شدند كه پس از وى نيز پسرش امام گرديد و اينان، سيزده امامى بودند، چند تن نيز قائل به مرگ امام دوازدهم و قطع سلسله امامت شدند. (براى تفصيل در اين مورد رجوع كنيد به «خاندان نوبختى» نوشته مرحوم عباس اقبال صفحات 161- 5) <ref> همان، پاورقی ص 18</ref>. | مترجم محترم نیز گاه توضیحاتی در پاورقی بر مطالب متن افزوده است: بهعنوانمثال: چنین نوشته است: از جمله عدهاى معتقد بودند كه امامت پس از امام عسكرى(ع) به برادرش جعفر مىرسيد، و بعضى اصلاً منكر وجود پسرى براى امام عسكرى(ع) برخى نيز با پذيرفتن امامت محمد بن حسن(عج) قائل شدند كه پس از وى نيز پسرش امام گرديد و اينان، سيزده امامى بودند، چند تن نيز قائل به مرگ امام دوازدهم و قطع سلسله امامت شدند. (براى تفصيل در اين مورد رجوع كنيد به «خاندان نوبختى» نوشته مرحوم عباس اقبال صفحات 161- 5) <ref> همان، پاورقی ص 18</ref>. | ||
او همچنین نوشته است: از جمله فرزندان موسیبنجعفر(ع)، احمد بن موسى بنفسه دعوى امامت داشت و پيروان وى را احمديه مىگفتند؛ و ابراهيم بن موسى مردى مبارز و جنگاور بود و او را ابراهيم الحراب لقب دادند و بنا بر مشهور در خراسان كشته و مدفون شد؛ و زيد بر حكومت بصره دستیافت و خانههاى عباسيان را مىسوزانيد - و او را بدين مناسبت زيد النار مىخواندند - و امام رضا(ع) ازين حركت برادر خشمگين مىبود. محمد بن موسى نيز به مخالفت آشكار با عباسيان برخاست. بدینگونه مأمون با نزديكى و اظهار صميميت به على بن موسیالرضا(ع) بهعنوان معتدلترين و برجستهترين شخصيت علوى درواقع شيعيان را خلع سلاح مىكرد <ref> همان، پاورقی ص 40 و همچنین برای موارد دیگر از توضیحات مترجم ر. ک.: همان، پاورقی ص 26- 27 و پاورقی ص 58 و... پاورقی ص 400- 401</ref>. | او همچنین نوشته است: از جمله فرزندان موسیبنجعفر(ع)، احمد بن موسى بنفسه دعوى امامت داشت و پيروان وى را احمديه مىگفتند؛ و ابراهيم بن موسى مردى مبارز و جنگاور بود و او را ابراهيم الحراب لقب دادند و بنا بر مشهور در خراسان كشته و مدفون شد؛ و زيد بر حكومت بصره دستیافت و خانههاى عباسيان را مىسوزانيد - و او را بدين مناسبت زيد النار مىخواندند - و امام رضا(ع) ازين حركت برادر خشمگين مىبود. محمد بن موسى نيز به مخالفت آشكار با عباسيان برخاست. بدینگونه مأمون با نزديكى و اظهار صميميت به على بن موسیالرضا(ع) بهعنوان معتدلترين و برجستهترين شخصيت علوى درواقع شيعيان را خلع سلاح مىكرد <ref> همان، پاورقی ص 40 و همچنین برای موارد دیگر از توضیحات مترجم ر. ک.: همان، پاورقی ص 26- 27 و پاورقی ص 58 و... پاورقی ص 400- 401</ref>. | ||