پرش به محتوا

حکایتهای تلخ و شیرین: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ی ها ' به 'ی‌ها '
جز (جایگزینی متن - 'ه ای ' به 'ه‌ای ')
جز (جایگزینی متن - 'ی ها ' به 'ی‌ها ')
خط ۲۹: خط ۲۹:
'''حکایتهای تلخ و شیرین: خاطرات و حکایتهایی از زبان امام خمینی (قدس‌سره)،''' مجموعه 314 خاطره و حکایت از زبان [[موسوی خمینی، سید روح‌الله|حضرت امام خمینی(ره)]] است که توسط مؤسسه فرهنگی قدر ولایت تنظیم شده است.
'''حکایتهای تلخ و شیرین: خاطرات و حکایتهایی از زبان امام خمینی (قدس‌سره)،''' مجموعه 314 خاطره و حکایت از زبان [[موسوی خمینی، سید روح‌الله|حضرت امام خمینی(ره)]] است که توسط مؤسسه فرهنگی قدر ولایت تنظیم شده است.


تاریخ انقلاب اسلامی ایران با وجود کینه توزی ها و دشمنی قدرت‌های بزرگ از توطئه تحریف در امان نیست و دروغ پراکنی های رسانه‌های گروهی غرب و اذناب آنان در زمانی که نسل انقلاب بر مسند و مصدر کار حضور دارد، نشان می‌دهد که نسل آینده تا چه میزان در خطر قلب واقعیت ها قرار دارد.
تاریخ انقلاب اسلامی ایران با وجود کینه توزی‌ها و دشمنی قدرت‌های بزرگ از توطئه تحریف در امان نیست و دروغ پراکنی های رسانه‌های گروهی غرب و اذناب آنان در زمانی که نسل انقلاب بر مسند و مصدر کار حضور دارد، نشان می‌دهد که نسل آینده تا چه میزان در خطر قلب واقعیت ها قرار دارد.


بنیانگذار جمهوری اسلامی، [[موسوی خمینی، سید روح‌الله|حضرت امام خمینی(ره)]] با آن روشن بینی و آینده نگری الهی این مسأله را گوشزد فرموده و در حکم مبارک خویش به حجت الاسلام  [[سید حمید روحانی]] می فرمایند:
بنیانگذار جمهوری اسلامی، [[موسوی خمینی، سید روح‌الله|حضرت امام خمینی(ره)]] با آن روشن بینی و آینده نگری الهی این مسأله را گوشزد فرموده و در حکم مبارک خویش به حجت الاسلام  [[سید حمید روحانی]] می فرمایند:
خط ۵۳: خط ۵۳:
در آن روزهایی که در زمان رضاخان پهلوی و فشار طاقت فرسا برای تغییر لباس بود و روحانیون و حوزه‌ها در تب و تاب به سر می-بردند (روزهایی که خداوند رحمان نیاورد چنین روزهایی را برای حوزه‌های دینی) شیخ نسبتا وارسته‌ای را نزدیک دکان نانوایی که قطعه نانی را خالی می خورد، دیدًم که گفت: به من گفتند عمامه را بردار من نیز برداشتم و دادم به دیگری که دو تا پیراهن برای خودش بدوزد، الان هم نانم را خوردم و سیر شدم، تا شب هم خدا بزرگ است. پسرم! من چنین حالی را اگر بگویم به همه مقامات دنیوی می‌دهم، باور کن.
در آن روزهایی که در زمان رضاخان پهلوی و فشار طاقت فرسا برای تغییر لباس بود و روحانیون و حوزه‌ها در تب و تاب به سر می-بردند (روزهایی که خداوند رحمان نیاورد چنین روزهایی را برای حوزه‌های دینی) شیخ نسبتا وارسته‌ای را نزدیک دکان نانوایی که قطعه نانی را خالی می خورد، دیدًم که گفت: به من گفتند عمامه را بردار من نیز برداشتم و دادم به دیگری که دو تا پیراهن برای خودش بدوزد، الان هم نانم را خوردم و سیر شدم، تا شب هم خدا بزرگ است. پسرم! من چنین حالی را اگر بگویم به همه مقامات دنیوی می‌دهم، باور کن.


'''فقط فرنگی ها می‌توانند'''
'''فقط فرنگی‌ها می‌توانند'''


من یک قصه شنیدم که مال شاید صد سال پیش از این باشد، صد و بیشتر از صد سال. از شیخ ما مرحوم [[حائری یزدی، عبدالکریم|آیت‌الله  حائری]]، رحمه‌الله نقل شد که فرموده بودند: «من بچه بودم در یزد و تازه این لامپ ها را، لامپ-هایی که آن وقت بود آورده بودند و یک پله‌هایی درست کرده بودند و آن لامپ ها را گذاشته بودندآن جا، آن بالا، مردم تازه می دیدند او را، چراغ هایشان قبلاً غیر از آن ترتیب بوده، و یک نفر فرنگی هم آن جا بود. این هر چند دقیقه یک دفعه از این پله‌ها بالا می‌رفت و آن ماشه لامپا را حرکت می‌داد، این یک قدری نورش می‌رفت بالا، مردم صلوات می فرستادند. بعد می آمد پایین، یک قدری می ماند و مردم مشغول تماشا بودند. دوباره می‌رفت بالا آن را می‌کشید پایین، مردم باز تظاهر می‌کردند».
من یک قصه شنیدم که مال شاید صد سال پیش از این باشد، صد و بیشتر از صد سال. از شیخ ما مرحوم [[حائری یزدی، عبدالکریم|آیت‌الله  حائری]]، رحمه‌الله نقل شد که فرموده بودند: «من بچه بودم در یزد و تازه این لامپ ها را، لامپ-هایی که آن وقت بود آورده بودند و یک پله‌هایی درست کرده بودند و آن لامپ ها را گذاشته بودندآن جا، آن بالا، مردم تازه می دیدند او را، چراغ هایشان قبلاً غیر از آن ترتیب بوده، و یک نفر فرنگی هم آن جا بود. این هر چند دقیقه یک دفعه از این پله‌ها بالا می‌رفت و آن ماشه لامپا را حرکت می‌داد، این یک قدری نورش می‌رفت بالا، مردم صلوات می فرستادند. بعد می آمد پایین، یک قدری می ماند و مردم مشغول تماشا بودند. دوباره می‌رفت بالا آن را می‌کشید پایین، مردم باز تظاهر می‌کردند».


این از آن وقت ها مطرح بوده است که ما حتی نمی‌توانیم پیچ یک چراغ را بالا ببریم... فرنگی باید این کار را بکند، باید از خارج فرنگی ها بیایند و دستشان را این طور کنند تا این ماشه چراغ، فتیله را بالا ببرد و بعد هم این طور کنند تا پایین بیاورد.
این از آن وقت ها مطرح بوده است که ما حتی نمی‌توانیم پیچ یک چراغ را بالا ببریم... فرنگی باید این کار را بکند، باید از خارج فرنگی‌ها بیایند و دستشان را این طور کنند تا این ماشه چراغ، فتیله را بالا ببرد و بعد هم این طور کنند تا پایین بیاورد.


'''چه دندان‌های سفیدی دارد'''
'''چه دندان‌های سفیدی دارد'''