سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آمد: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ه ها ' به 'ه‌ها '
جز (جایگزینی متن - 'ه ی ' به 'ه‌ی ')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - 'ه ها ' به 'ه‌ها ')
خط ۷۳: خط ۷۳:
برادر! چرا پدرمان همچو قَسَمی خورد و پای آن هم ایستاد؟ مگر پدر نمی‌دانست که مردم سالیان سال در خواب و کاهلی مانده، باید ابتدا بیدار شوند، برانگیخته شوند، حرکت داده شوند،
برادر! چرا پدرمان همچو قَسَمی خورد و پای آن هم ایستاد؟ مگر پدر نمی‌دانست که مردم سالیان سال در خواب و کاهلی مانده، باید ابتدا بیدار شوند، برانگیخته شوند، حرکت داده شوند،


روح‌الله هر قدر که به گذشته ها بیشتر سفر  میکرد و در باب کشته شدن پدر- مغز او را  میکوبیدند یا قلبش را- می اندیشید، خطوط ارتباط عینی و ملموسش با زمان حال  کمرنگ تر می‌شد.
روح‌الله هر قدر که به گذشته‌ها بیشتر سفر  میکرد و در باب کشته شدن پدر- مغز او را  میکوبیدند یا قلبش را- می اندیشید، خطوط ارتباط عینی و ملموسش با زمان حال  کمرنگ تر می‌شد.


این ستمان مرتضی و نورالدین کار مشکل  روح‌الله را  مشکلتر می کرد، او را خلوت گزین و گریزان تر. تناقض تناض- همه چیز پوشیده.
این ستمان مرتضی و نورالدین کار مشکل  روح‌الله را  مشکلتر می کرد، او را خلوت گزین و گریزان تر. تناقض تناض- همه چیز پوشیده.
خط ۱۰۹: خط ۱۰۹:
مرید تو، ناگهان بانگ برداشت؛ من او را، خدای او را و راه او را باور کرده ام. این مریدان من، معتقدان به من، یاران من که سالیان سال با من بوده اید، اینک اقرارم را بشنوید! به او باید پیوست، با او باید بود. با او باید رفت…  
مرید تو، ناگهان بانگ برداشت؛ من او را، خدای او را و راه او را باور کرده ام. این مریدان من، معتقدان به من، یاران من که سالیان سال با من بوده اید، اینک اقرارم را بشنوید! به او باید پیوست، با او باید بود. با او باید رفت…  


'''همچنان دیدار دوم:''' اعدام سایه ها  
'''همچنان دیدار دوم:''' اعدام سایه‌ها  


روح الله گفت: مرتضی جان، نوری، هرگز آن طور که من می‌خواهم حکایت نمی‌کند. تو بگو، آیا هرگز با کشندگان پدر دیدار نکردی و با آنها سخن نگفتی؟   
روح الله گفت: مرتضی جان، نوری، هرگز آن طور که من می‌خواهم حکایت نمی‌کند. تو بگو، آیا هرگز با کشندگان پدر دیدار نکردی و با آنها سخن نگفتی؟   
خط ۱۴۶: خط ۱۴۶:
تو  میدانی، انسان چیزی را در قفا وا نهاده است و این گونه عجولانه اما خسته و نالان و اعتراض‌کنان به جانبی که آن را «آینده» می نامد، گام  برمیدارد. ما، حالیا، زنان و مردان رجعتیم، و خواهان حرکت به جانبی هستیم که باز، خود، آن را «گذشته» نام نهاده ایم….  
تو  میدانی، انسان چیزی را در قفا وا نهاده است و این گونه عجولانه اما خسته و نالان و اعتراض‌کنان به جانبی که آن را «آینده» می نامد، گام  برمیدارد. ما، حالیا، زنان و مردان رجعتیم، و خواهان حرکت به جانبی هستیم که باز، خود، آن را «گذشته» نام نهاده ایم….  


دنباله‌ی دیدار دوم: همه‌ی پنجره ها را بگشای...
دنباله‌ی دیدار دوم: همه‌ی پنجره‌ها را بگشای...


اولین مجلس شورای ملی ما، در همان زمان که تو شش ساله بودی، افتتاح شد و داماد مظفرالدین شاه هم رئیس آن مجلس شد.
اولین مجلس شورای ملی ما، در همان زمان که تو شش ساله بودی، افتتاح شد و داماد مظفرالدین شاه هم رئیس آن مجلس شد.