پرش به محتوا

سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آمد: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'مدت ها' به 'مدت‌ها'
جز (جایگزینی متن - 'ت های' به 'ت‌های')
جز (جایگزینی متن - 'مدت ها' به 'مدت‌ها')
خط ۶۹: خط ۶۹:
روح الله هنوز هم که سیزده سال داشت- یا این حدود- اوامر تند صاحبه بانو، عمه ی جسور و  بیپروای خود را- معمولا بدون کمترین اعتراض اطاعت  میکرد، و در برابر حاجیه خانم- مادر خًوب  افتادهاش- بیش از حد انتظار فروتن….
روح الله هنوز هم که سیزده سال داشت- یا این حدود- اوامر تند صاحبه بانو، عمه ی جسور و  بیپروای خود را- معمولا بدون کمترین اعتراض اطاعت  میکرد، و در برابر حاجیه خانم- مادر خًوب  افتادهاش- بیش از حد انتظار فروتن….
   
   
روح الله در سکوت فرو ماند- مدت ها و مدتها  
روح الله در سکوت فرو ماند- مدت‌ها و مدتها  


برادر! چرا پدرمان همچو قَسَمی خورد و پای آن هم ایستاد؟ مگر پدر نمی دانست که مردم سالیان سال در خواب و کاهلی مانده، باید ابتدا بیدار شوند، برانگیخته شوند، حرکت داده شوند،
برادر! چرا پدرمان همچو قَسَمی خورد و پای آن هم ایستاد؟ مگر پدر نمی دانست که مردم سالیان سال در خواب و کاهلی مانده، باید ابتدا بیدار شوند، برانگیخته شوند، حرکت داده شوند،
خط ۱۱۳: خط ۱۱۳:
روح الله گفت: مرتضی جان، نوری، هرگز آن طور که من می‌خواهم حکایت نمی‌کند. تو بگو، آیا هرگز با کشندگان پدر دیدار نکردی و با آنها سخن نگفتی؟   
روح الله گفت: مرتضی جان، نوری، هرگز آن طور که من می‌خواهم حکایت نمی‌کند. تو بگو، آیا هرگز با کشندگان پدر دیدار نکردی و با آنها سخن نگفتی؟   


بله… من یازده سال داشتم، آقا نوزده سال، اما گفتم که، او از من آرام تر و خونسردتر بود…. من، تا مدت ها، همه شب، در خواب، جعفر قلی را، در میانه ی میدان بهارستان، آویخته بر دار مکافات  میدیدم. بالا، بسیار بالا، دست و پا زنان و جان کنان….  
بله… من یازده سال داشتم، آقا نوزده سال، اما گفتم که، او از من آرام تر و خونسردتر بود…. من، تا مدت‌ها، همه شب، در خواب، جعفر قلی را، در میانه ی میدان بهارستان، آویخته بر دار مکافات  میدیدم. بالا، بسیار بالا، دست و پا زنان و جان کنان….  


'''باز دیدار سوم:''' یک ملاقات  بی‌نظیر  
'''باز دیدار سوم:''' یک ملاقات  بی‌نظیر