پرش به محتوا

دیوان محسن فانی: تفاوت میان نسخه‌ها

۶۸۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۲ دسامبر ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۹: خط ۲۹:
[[فانی کشمیری، محسن بن حسن|فانی]]، از سرآمدان شاعران پارسی‌گوی کشمیر است که ظاهرا آنچه سروده است دست‌نخورده، به ما رسیده است. ازاین‌رو، می‌توان از همه اندیشه او آگاه شد. شعر او به سبک شعر ایرانی قرن نهم است که بیشتر، از جنبه‌های رئالیسم (واقع‌گرایی) و ناتورالیسم (طبیعت‌گرایی) و نه امپرسیونیسم (برداشت آنی یا لحظه‌ای و نه بازنمایی عین واقعیت) برخوردار است<ref>ر.ک: مقدمه نفیسی، صفحه الف</ref>‏.
[[فانی کشمیری، محسن بن حسن|فانی]]، از سرآمدان شاعران پارسی‌گوی کشمیر است که ظاهرا آنچه سروده است دست‌نخورده، به ما رسیده است. ازاین‌رو، می‌توان از همه اندیشه او آگاه شد. شعر او به سبک شعر ایرانی قرن نهم است که بیشتر، از جنبه‌های رئالیسم (واقع‌گرایی) و ناتورالیسم (طبیعت‌گرایی) و نه امپرسیونیسم (برداشت آنی یا لحظه‌ای و نه بازنمایی عین واقعیت) برخوردار است<ref>ر.ک: مقدمه نفیسی، صفحه الف</ref>‏.
دو تن از شاعران بزرگ هندی به نام‌های «اسلم سالم» و «ملا محمدطاهر غنی کشمیری» (درگذشته 1079ق)، از سبک او پیروی کرده‌اند. [[فانی کشمیری، محسن بن حسن|فانی]] تعریف ویژه‌ای از شعر دارد و می‌گوید:
دو تن از شاعران بزرگ هندی به نام‌های «اسلم سالم» و «ملا محمدطاهر غنی کشمیری» (درگذشته 1079ق)، از سبک او پیروی کرده‌اند. [[فانی کشمیری، محسن بن حسن|فانی]] تعریف ویژه‌ای از شعر دارد و می‌گوید:
'''گاه سخن آب و گهی آتش است
{{شعر}}
گاه جگرسوز و گهی دلکش است
'''گاه سخن آب و گهی آتش است''|2=''گاه جگرسوز و گهی دلکش است''}}
'''گاه کند زنده و گه جان برد
'''گاه کند زنده و گه جان برد''|2=''گاه دهد دین و گه ایمان برد''<ref>ر.ک: مقدمه مصنف، صفحه ژ</ref>}}
گاه دهد دین و گه ایمان برد'''<ref>ر.ک: مقدمه مصنف، صفحه ژ</ref>.
{{پایان شعر}}
 
از قصیده‌های فانی، به‌جز آن‌هایی که در مدح «شاه‌جهان» سروده است و صاحب «مرآت ‌الخيال» هجده بیت از آن را نقل نموده است، چیزی در دست نیست. او در دیوان خود «شاه‌جهان»، «داراشُکوه»، «امیرالامرا صمصام‌الدوله»، «مُلاشاه برخشی» و «ظفر خان احسن» (حاکم کشمیر) را ستوده است. چنین به نظر می‌رسد که او پیش‌تر، به «شاهی» و «سلطانی» تخلص می‌کرده است:
از قصیده‌های فانی، به‌جز آن‌هایی که در مدح «شاه‌جهان» سروده است و صاحب «مرآت ‌الخيال» هجده بیت از آن را نقل نموده است، چیزی در دست نیست. او در دیوان خود «شاه‌جهان»، «داراشُکوه»، «امیرالامرا صمصام‌الدوله»، «مُلاشاه برخشی» و «ظفر خان احسن» (حاکم کشمیر) را ستوده است. چنین به نظر می‌رسد که او پیش‌تر، به «شاهی» و «سلطانی» تخلص می‌کرده است:
'''بس‌که مدح پادشاه و شاهزاده گفته‌ام
{{شعر}}
گاه «شاهی» شد تخلص گاه «سلطانی» مرا'''.
'''بس‌که مدح پادشاه و شاهزاده گفته‌ام''|2=''گاه «شاهی» شد تخلص گاه «سلطانی» مرا''}}
 
{{پایان شعر}}
[[فانی کشمیری، محسن بن حسن|فانی]] در مواجهه با امیران مقتدر زمانه خود از ظرافت‌های بیانی بهره گرفته است؛ نمونه این بیان در تفاوتی که میان «شاه‌جهان» و فرزند ادیب و دانشمند او «داراشکوه» گذارده است، دیده می‌شود:
[[فانی کشمیری، محسن بن حسن|فانی]] در مواجهه با امیران مقتدر زمانه خود از ظرافت‌های بیانی بهره گرفته است؛ نمونه این بیان در تفاوتی که میان «شاه‌جهان» و فرزند ادیب و دانشمند او «داراشکوه» گذارده است، دیده می‌شود:
'''فانی از داراشکوه و قدسی از شاه‌جهان
{{شعر}}
فرق بسیار است از هم آفتاب و ماه را'''.
'''فانی از داراشکوه و قدسی از شاه‌جهان''|2=''فرق بسیار است از هم آفتاب و ماه را''}}
{{پایان شعر}}
او در جای دیگر، بی‌اعتنایی خود را به ناخشنودی شاه‌جهان این‌گونه بیان می‌کند:
او در جای دیگر، بی‌اعتنایی خود را به ناخشنودی شاه‌جهان این‌گونه بیان می‌کند:
'''چون شاهِ مُلک قناعت شدم چه غم دارم
{{شعر}}
اگر ز شاه‌جهانم خطاب خانی نیست
{{ب|''چون شاهِ مُلک قناعت شدم چه غم دارم''|2=''اگر ز شاه‌جهانم خطاب خانی نیست''}}
'''قِرانِ کوکب بَختم به ماهِ روی تو باد
{{ب|''قِرانِ کوکب بَختم به ماهِ روی تو باد''|2=''چه شد که مِهر ز صاحب‌قران ثانی نیست''}}
چه شد که مِهر ز صاحب‌قران ثانی نیست'''.
{{پایان شعر}}
 
[[فانی کشمیری، محسن بن حسن|فانی]] به داراشکوه، فراوان ارادت داشته است و اشعار بسیاری در وصف و تحسین او سروده است؛ گاه او را محبوب خود و گاه پیر خویش می‌داند:
[[فانی کشمیری، محسن بن حسن|فانی]] به داراشکوه، فراوان ارادت داشته است و اشعار بسیاری در وصف و تحسین او سروده است؛ گاه او را محبوب خود و گاه پیر خویش می‌داند:
'''داغ شو یوسف که ما را از غم داراشکوه
{{شعر}}
عشق، برعکس زلیخا در جوانی پیر کرد'''.
{{ب|''داغ شو یوسف که ما را از غم داراشکوه''|2=''عشق، برعکس زلیخا در جوانی پیر کرد''}}
 
{{پایان شعر}}
'''فانی، که سجده داراشکوه کرد
{{شعر}}
دیگر سرش به هر در نمی‌شود'''.
{{ب|''فانی، که سجده داراشکوه کرد''|2=''دیگر سرش به هر در نمی‌شود''}}
{{پایان شعر}}
او در یک رباعی، نکته‌ای را که در کتاب «دبستان مذاهب» آورده است و در آنجا «ملاشاه» را پیر خود دانسته است، به‌طور مستقیم تأیید می‌کند:
او در یک رباعی، نکته‌ای را که در کتاب «دبستان مذاهب» آورده است و در آنجا «ملاشاه» را پیر خود دانسته است، به‌طور مستقیم تأیید می‌کند:
'''راهی به میان بود میان من و شاه
{{شعر}}
ره قطع نمودم و شدم بر درگاه'''
{{ب|''راهی به میان بود میان من و شاه''|2=''ره قطع نمودم و شدم بر درگاه''}}
'''در وا نشد از درگه شه بر رخ من
{{ب|''در وا نشد از درگه شه بر رخ من''|2=''واگردیدم به خویش و دیدم اللّه''}}
واگردیدم به خویش و دیدم اللّه'''
{{پایان شعر}}
و در جایی دیگر او را غیر مستقیم، پیر خود می‌داند:
و در جایی دیگر او را غیر مستقیم، پیر خود می‌داند:
'''از بس‌که ز هر سلسله دلگیر شدم
{{شعر}}
سرسلسله حلقه زنجیر شدم'''
{{ب|''از بس‌که ز هر سلسله دلگیر شدم''|2=''سرسلسله حلقه زنجیر شدم''}}
'''برپا کردم سلسله پیر و مرید
'''برپا کردم سلسله پیر و مرید''|2=''هم مُلا‌شاه و هم میان‌میر شدم''}}
هم مُلا‌شاه و هم میان‌میر شدم''
{{پایان شعر}}
که مقصود، میان‌میر لاهوری از سلسله قادریه مُلاشاه است.
که مقصود، میان‌میر لاهوری از سلسله قادریه مُلاشاه است.


[[فانی کشمیری، محسن بن حسن|فانی]] در نهضت داراشُکوه برای آمیختن ادیان اسلام و هندو، مقام رهبری می‌یابد، اما بسیار سرزنش می‌شود. او مقامات گوناگون سلوک را طی می‌کند و پس از اینکه خود را پیرو مُلا‌شاه و داراشُکوه می‌نامد، درمی‌یابد که «پیری» و «مریدی» را نمی‌توان در وحدت راه داد و چنین می‌گوید:
[[فانی کشمیری، محسن بن حسن|فانی]] در نهضت داراشُکوه برای آمیختن ادیان اسلام و هندو، مقام رهبری می‌یابد، اما بسیار سرزنش می‌شود. او مقامات گوناگون سلوک را طی می‌کند و پس از اینکه خود را پیرو مُلا‌شاه و داراشُکوه می‌نامد، درمی‌یابد که «پیری» و «مریدی» را نمی‌توان در وحدت راه داد و چنین می‌گوید:
'''برپا کردم سلسله پیر و مرید
{{شعر}}
هم مُلاشاه و هم میان‌میر شدم'''.
{{ب|''برپا کردم سلسله پیر و مرید''|2=''هم مُلاشاه و هم میان‌میر شدم''}}
 
{{پایان شعر}}
'''تا فیض مرید از دمِ پیری باشد
{{شعر}}
از خویش نثارِ گوشه‌گیری باشد'''
{{ب|''تا فیض مرید از دمِ پیری باشد''|2=''از خویش نثارِ گوشه‌گیری باشد''}}
'''کی طفل شناسد پدر و مادر را
{{ب|''کی طفل شناسد پدر و مادر را''|2=''تا در پستان دایه شیری باشد''}}
تا در پستان دایه شیری باشد'''.
{{پایان شعر}}
فانی با این شعر، دو نکته را نشان می‌دهد: نخست، اینکه او اساس «پیری» را که مبنای اساسی در تصوف اسلامی است، زیر پا می‌نهد؛ دوم، اینکه خداوند را به والدین تشبیه می‌کند. این شیوه او از فلسفه بودایی و ادیان هندو برآمده است.
فانی با این شعر، دو نکته را نشان می‌دهد: نخست، اینکه او اساس «پیری» را که مبنای اساسی در تصوف اسلامی است، زیر پا می‌نهد؛ دوم، اینکه خداوند را به والدین تشبیه می‌کند. این شیوه او از فلسفه بودایی و ادیان هندو برآمده است.


از جمله شخصیت‌های بزرگی که در آثار او نام برده شده‌اند، «گورو هرگوبند» پیامبر سیک‌ها، [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] (که بیشتر به رد منطق او پرداخته است) و افلاطون است. او در مثنوی‌هایش خود را از سلسله «[[نظامی، الیاس بن یوسف|نظامی]]» برمی‌شمرد که به دست بزرگانی چون «[[امیرخسرو دهلوی، خسرو بن محمود|امیرخسرو]]»، «[[جامی، عبدالرحمن|جامی]]» و «یعقوب صرفی» جانشین [[نظامی، الیاس بن یوسف|نظامی]] شده است:
از جمله شخصیت‌های بزرگی که در آثار او نام برده شده‌اند، «گورو هرگوبند» پیامبر سیک‌ها، [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] (که بیشتر به رد منطق او پرداخته است) و افلاطون است. او در مثنوی‌هایش خود را از سلسله «[[نظامی، الیاس بن یوسف|نظامی]]» برمی‌شمرد که به دست بزرگانی چون «[[امیرخسرو دهلوی، خسرو بن محمود|امیرخسرو]]»، «[[جامی، عبدالرحمن|جامی]]» و «یعقوب صرفی» جانشین [[نظامی، الیاس بن یوسف|نظامی]] شده است:
'''شیخ نظامی که دلش زنده است
{{شعر}}
هر سخنش شمع فروزنده است
{{ب|''شیخ نظامی که دلش زنده است''|2=''هر سخنش شمع فروزنده است''}}
'''باده توحید ز بس کرد نوش
{{ب|''باده توحید ز بس کرد نوش''|2=''زد ز دلش مخزن اسرار جوش''}}
زد ز دلش مخزن اسرار جوش
{{ب|''رخت از این می‍‌کده بیرون چه کرد''|2=''مخزن اسرار به خسرو سپرد''}}
'''رخت از این می‍‌کده بیرون چه کرد
{{پایان شعر}}
مخزن اسرار به خسرو سپرد'''.
او درباره امیرخسرو می‌گوید:
او درباره امیرخسرو می‌گوید:
'''میل فرو رفتن مغرب چو داشت
{{شعر}}
مطلع انوار به‌جا می‌گذاشت
{{ب|''میل فرو رفتن مغرب چو داشت''|2=''مطلع انوار به‌جا می‌گذاشت''}}
{{پایان شعر}}
و درباره [[جامی، عبدالرحمن|جامی]] می‌سراید:
و درباره [[جامی، عبدالرحمن|جامی]] می‌سراید:
'''گرد تن از دامن دل برفشاند
{{شعر}}
تحفه ابرار به صرفی رساند
{{ب|''گرد تن از دامن دل برفشاند''|2=''تحفه ابرار به صرفی رساند''}}
{{پایان شعر}}
و درباره صرفی چنین نظر می‌دهد:
و درباره صرفی چنین نظر می‌دهد:
'''صرفی از آن تحفه ز ابرار شد
{{شعر}}
بدرقه مسلک الاخیار شد
{{ب|''صرفی از آن تحفه ز ابرار شد''|2=''بدرقه مسلک الاخیار شد''}}
'''ملک سخن گر نه به میراث بود
{{ب|''ملک سخن گر نه به میراث بود''|2=''مسلک‌ الاخیار به من چون نمود''<ref>ر.ک: همان، صفحه ح - ژ</ref>}}
مسلک‌ الاخیار به من چون نمود'''<ref>ر.ک: همان، صفحه ح - ژ</ref>‏.
{{پایان شعر}}
 
==پانویس ==
==پانویس ==
<references/>
<references/>