۱۰۶٬۲۹۲
ویرایش
جز (added Category:مورّخان using HotCat) |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'سيف الدوله' به 'سيفالدوله') |
||
خط ۱۴۰: | خط ۱۴۰: | ||
از همنشينان و دوستان ابوالفرج مىتوان فهرست مفصلى تدارك ديد، مثلاًمىتوان گفت كه وى با مرزبانى (محمد بن عمران) مؤلف و دانشمند دربار عضد الدوله (متوفای 384 ق)، ابوسعيد سيرافى نحوى مشهور و قاضى بغداد (متوفای 368 ق)، ابن شاذان بزاز و بسيارى ديگر آشنا بوده است، اما از این كسان، روايتى يا حكايتى كه به ابوالفرج مربوطشان سازد، در دست نيست. او خود در روايتى منحصر به فرد گوید كه در مجلس ابوطيب متنبى شيخى برایش حكايتى نقل كرده است. این امر به احتمال قوى در 351ق رخ داده است، چه در آن هنگام بود كه وزير مهلبى شاعران خود را بر ضد متنبى و به هجاى او برانگیخت. با اينهمه از این ماجراهاى بسيار معروف در تاريخ، هيچ اثرى در نوشتههاى ابوالفرج پديدار نيست. | از همنشينان و دوستان ابوالفرج مىتوان فهرست مفصلى تدارك ديد، مثلاًمىتوان گفت كه وى با مرزبانى (محمد بن عمران) مؤلف و دانشمند دربار عضد الدوله (متوفای 384 ق)، ابوسعيد سيرافى نحوى مشهور و قاضى بغداد (متوفای 368 ق)، ابن شاذان بزاز و بسيارى ديگر آشنا بوده است، اما از این كسان، روايتى يا حكايتى كه به ابوالفرج مربوطشان سازد، در دست نيست. او خود در روايتى منحصر به فرد گوید كه در مجلس ابوطيب متنبى شيخى برایش حكايتى نقل كرده است. این امر به احتمال قوى در 351ق رخ داده است، چه در آن هنگام بود كه وزير مهلبى شاعران خود را بر ضد متنبى و به هجاى او برانگیخت. با اينهمه از این ماجراهاى بسيار معروف در تاريخ، هيچ اثرى در نوشتههاى ابوالفرج پديدار نيست. | ||
اينك لازم است به آن دسته از رواياتى كه در همۀ كتب ادب نقل مىشود بپردازيم: موضوع اصلى این داستانها، دوستى ابوالفرج با [[صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد|صاحب بن عباد]] و ابن عمید و هديۀ کتاب اغانى به | اينك لازم است به آن دسته از رواياتى كه در همۀ كتب ادب نقل مىشود بپردازيم: موضوع اصلى این داستانها، دوستى ابوالفرج با [[صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد|صاحب بن عباد]] و ابن عمید و هديۀ کتاب اغانى به سيفالدوله است. | ||
افسانههاى ديگرى نيز گرد این روايات تنيده شده كه یکى حكايت نسخۀ منحصر به فرد اغانى است؛ ديگر کتابخانۀ عظيم صاحب است كه بخشى از آن بر 30 شتربار مىشده و سپس اغانى جاى آنهمه کتاب را گرفته است، سديگر هديۀ 1000 دينارى | افسانههاى ديگرى نيز گرد این روايات تنيده شده كه یکى حكايت نسخۀ منحصر به فرد اغانى است؛ ديگر کتابخانۀ عظيم صاحب است كه بخشى از آن بر 30 شتربار مىشده و سپس اغانى جاى آنهمه کتاب را گرفته است، سديگر هديۀ 1000 دينارى سيفالدوله در ازاى اغانى و نظر صاحب در این باب است. بدين سان اغانى، کتابى افسانهاى شده و مؤلف آن چنان ارجمند گرديده است كه نویسندگان سدههاى بعد، حتى معاصران، او را كاتب ركن الدوله و نديم معز الدوله پنداشتهاند. | ||
اما همۀ این روايات از سدۀ 7ق با سخن ياقوت آغاز مىشود. وى مىنویسد: «قال الوزير... المغربى في مقدمة ما انتخبه من کتاب الاغانى الى سيف الدولة ابن حمدان فاعطاه الف دينار». «چون خبر به ابن عباد رسيد، گفت: | اما همۀ این روايات از سدۀ 7ق با سخن ياقوت آغاز مىشود. وى مىنویسد: «قال الوزير... المغربى في مقدمة ما انتخبه من کتاب الاغانى الى سيف الدولة ابن حمدان فاعطاه الف دينار». «چون خبر به ابن عباد رسيد، گفت: سيفالدوله كوتاهى كرده است و این کتاب چندين برابر این مال مىارزد. آنگاه در وصف کتاب، سخن به درازا گفت و افزود كه کتابخانۀ من مشتمل بر 206000 جلد است، اما از آن میان تنها اغانى همنشين دائمى من است». | ||
نوشتۀ وزير مغربى دقيقا روشن نيست، زيرا آنچه اينك پيش روى داريم، جملهاى مشوش و ناقص است؛گویى وى گزيدهاى از اغانى را برای | نوشتۀ وزير مغربى دقيقا روشن نيست، زيرا آنچه اينك پيش روى داريم، جملهاى مشوش و ناقص است؛گویى وى گزيدهاى از اغانى را برای سيفالدوله فرستاده است، اما این وزير نویسنده در 370 ق، يعنى 15 سال پس از مرگ سيفالدوله چشم به جهان گشوده است. به همین جهت، ياقوت و نویسندگان پس از او به طور كلى چنين برداشت كردهاند كه وزير مغربى در مقدمه گفته كه ابوالفرج کتابش را برای امیر حمدان فرستاده است، اما هيچ كس در شرح احوال و آثار وزير، به چنين مقدمهاى اشاره نكرده است. این روايت در جاى ديگرى نيز آمده كه با آنچه ذكر شد، اندكى تفاوت دارد: اولا، ستايش صاحب از کتاب در دو سه سطر نقل شده، ثانيا، صاحب شمار کتابهاى خود را 117000 جلد ذكر كرده است. همین نكته هم به غرابت این روايت مىافزايد، زيرا وجود 206000 يا 117000 جلد کتاب آن هم در یک جا، در آن روزگار سخت شگفت مىنمايد. این روايت از دو جهت ديگر نيز نامطمئن است: یکى آنكه تنها روايتى است كه نام ابن عباد و ابوالفرج را در یک جا گرد آورده و اگر آن را مجعول بپنداريم، میان آن دو هيچ رابطهاى باقى نمىماند. ديگر آنكه شايد از نظر زمان هم پذيرفتنى نباشد، زيرا در 347ق كه صاحب به عنوان دبير مؤيد الدوله به بغداد رفت، هنوز آن مرد نامآور و صاحب مجالس بزرگ ادب رى و اصفهان نشده بود و خود گاه ناچار بود كه ساعتها بر در وزير مهلبى بنشيند تا اجازۀ دخول يابد. در حقيقت صاحب چند سال پس از مرگ ابوالفرج مقام وزارت يافته است. | ||
اين روايت از جهتى، با روايت ديگرى كه ياقوت نقل كرده، پيوند مىيابد: وزير مهلبى از ابوالفرج مىپرسد كه اغانى را در چه مدت گرد آورده است. وى جواب مىدهد: در 50 سال. ياقوت سپس در همان روايت مىافزايد كه ابوالفرج در همۀ عمر تنها یک نسخه از آن کتاب نوشته و این نسخه همان است كه به | اين روايت از جهتى، با روايت ديگرى كه ياقوت نقل كرده، پيوند مىيابد: وزير مهلبى از ابوالفرج مىپرسد كه اغانى را در چه مدت گرد آورده است. وى جواب مىدهد: در 50 سال. ياقوت سپس در همان روايت مىافزايد كه ابوالفرج در همۀ عمر تنها یک نسخه از آن کتاب نوشته و این نسخه همان است كه به سيفالدوله هديه كرده. بخش آخر این روايت شايد برداشت خود ياقوت يا قول وزير مغربى است كه از آنجا به وفيات [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]] و سپس به همۀ کتابهاى بعد از او راه يافته است. [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]]، گویى در تأييد رابطه میان ابوالفرج و صاحب، این افسانه را نيز مىافزايد كه صاحب، با ظهور اغانى، از 30 شترى كه در سفرها کتابهایش را حمل میكردند، بىنياز شد. | ||
در مقدمۀ اغانى اشارتى است كه حل ناشده، باقى مانده است. ابوالفرج در آغاز کتاب گوید این کتاب را به فرمان «رئيسى از رئيسان» تدوین كرده است و معلوم نيست كه این رئيس كيست، اما از آنجا كه در زمان حيات او، [[صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد|صاحب بن عباد]] مقامى چندان بلند نداشته و اغانى قبل از مرگ وزير مهلبى تمام شده است، مىتوان صاحب را از این ماجرا بيرون نهاد. گذشته از آن، عدم تصريح به نام آن رئيس، ناچار دليلى داشته كه احتمالا مغضوب بودن آن رئيس بوده است. حال آنكه صاحب در همۀ دوران امارت هرگز مغضوب نشده است. با اينهمه ابن زاكور در تزيين قلائد العقيان خود، تصريح مىكند كه کتاب برای صاحب تدوین شده بوده است، ولى خلف الله بر اساس آنچه ذكر شد و دلائل جانبى ديگر این نظر را مردود مىشمارد. | در مقدمۀ اغانى اشارتى است كه حل ناشده، باقى مانده است. ابوالفرج در آغاز کتاب گوید این کتاب را به فرمان «رئيسى از رئيسان» تدوین كرده است و معلوم نيست كه این رئيس كيست، اما از آنجا كه در زمان حيات او، [[صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد|صاحب بن عباد]] مقامى چندان بلند نداشته و اغانى قبل از مرگ وزير مهلبى تمام شده است، مىتوان صاحب را از این ماجرا بيرون نهاد. گذشته از آن، عدم تصريح به نام آن رئيس، ناچار دليلى داشته كه احتمالا مغضوب بودن آن رئيس بوده است. حال آنكه صاحب در همۀ دوران امارت هرگز مغضوب نشده است. با اينهمه ابن زاكور در تزيين قلائد العقيان خود، تصريح مىكند كه کتاب برای صاحب تدوین شده بوده است، ولى خلف الله بر اساس آنچه ذكر شد و دلائل جانبى ديگر این نظر را مردود مىشمارد. | ||
هر گاه این روايت و ملاقات ابوالفرج و صاحب و اظهار نظر وزير را دربارۀ بهاى اغانى نادرست بپنداريم، لا جرم موضوع اهداى کتاب به | هر گاه این روايت و ملاقات ابوالفرج و صاحب و اظهار نظر وزير را دربارۀ بهاى اغانى نادرست بپنداريم، لا جرم موضوع اهداى کتاب به سيفالدوله نيز منتفى مىشود، به خصوص كه میان دربار حمدانيان شام و دربار ديلمى بغداد، رقابتهاى ادبى و سياسى تندى وجود داشته است و هيچ دليلى نمىيابيم كه ابوالفرج کتاب خود را كه شايستۀ محافل عراق و در خور وزير اديب و عياشى چون مهلبى بوده، برای امیرى بفرستد كه حماسه بر فضاى محافل ادبيش غالب بوده است. خلف الله در نسخۀ خطى تاريخ الدول و الملوك ابن فرات عبارتى يافته كه دربارۀ ابن خازن نقل شده و در آن آمده است كه حسین بن على بن حسین [يعنى ابن خازن]خطى به غايت خوش داشت... سه نسخه از کتاب اغانى نگاشته بود كه یکى را به سيفالدوله اهدا كرد. بعدها خزائن سيفالدوله به غارت رفت و عاقبت 16 جلد از اغانى او در بغداد فراهم آمد. خلف الله مىپندارد كه نام ابن خازن با نام وزير مغربى (كه آن هم حسین بن على بن حسین بوده) و نيز نام سيفالدوله ابوالحسن صدقه با نام سيف الدولۀ حمدانى در ذهن ياقوت خلط شده و موجب اشتباه نویسندگان نسلهاى بعد گرديده است. شايد هم مسبب اصلى خود ابن خازن بوده كه آن روايات را جعل كرده است. | ||
روايت ديگرى كه آن هم به گزاف در كتب ادب و تاريخ معاصر انتشار يافته، موضوع كاتب بودن ابوالفرج در دستگاه ركن الدولۀ ديلمى است كه آن را هم، ياقوت آورده و روايتى بسيار متأخر است. در آن، از قول هلال زنجانى نقل شده كه ابوالفرج كاتب امیر ديلمى و نزد او محترم و محتشم بود. وى از ابن عمید انتظار داشت كه در ورود و خروج به بارگاه آزادش گذارد. چون وزير نپذيرفت، ابوالفرج در 7 بيت هجوش گفت. | روايت ديگرى كه آن هم به گزاف در كتب ادب و تاريخ معاصر انتشار يافته، موضوع كاتب بودن ابوالفرج در دستگاه ركن الدولۀ ديلمى است كه آن را هم، ياقوت آورده و روايتى بسيار متأخر است. در آن، از قول هلال زنجانى نقل شده كه ابوالفرج كاتب امیر ديلمى و نزد او محترم و محتشم بود. وى از ابن عمید انتظار داشت كه در ورود و خروج به بارگاه آزادش گذارد. چون وزير نپذيرفت، ابوالفرج در 7 بيت هجوش گفت. |