پرش به محتوا

ابن بدرون، عبدالملک بن عبدالله: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۸: خط ۴۸:
ابن ابار، او را کاتبى بلیغ و خطیبى سخنور خوانده است‌. ابیاتى از سروده‌های وی را نیز ابن ابار و مقری نقل کرده‌اند.  
ابن ابار، او را کاتبى بلیغ و خطیبى سخنور خوانده است‌. ابیاتى از سروده‌های وی را نیز ابن ابار و مقری نقل کرده‌اند.  
==شاگردان==
==شاگردان==
از شاگردان و راویان او ابوعبدالله بن صفار ضریر و ابوالخطاب بن خلیل شناخته شده‌اند. تاریخ مرگ وی همچون تاریخ تولدش دانسته نیست‌، اما مى‌دانیم که تا 608 ق زنده بوده‌، زیرا ابن ابار گفته که خود اجازه‌ای را به خط وی که تاریخ آن 608ق بوده‌، دیده است‌.
از شاگردان و راویان او ابوعبدالله بن صفار ضریر و ابوالخطاب بن خلیل شناخته شده‌اند.  
==وفات==
تاریخ مرگ وی همچون تاریخ تولدش دانسته نیست‌، اما مى‌دانیم که تا 608 ق زنده بوده‌، زیرا ابن ابار گفته که خود اجازه‌ای را به خط وی که تاریخ آن 608ق بوده‌، دیده است‌.
 
==آثار==
==آثار==
ابن بدرون‌، همه شهرت خود را مدیون شرحى است که بر قصیده معروف ابن عبدون نوشته است‌. ابن عبدون که خود در دربار افطسیان بطلیوس دبیر بود، پس از سقوط شهر و نابود شدن افطسیان به دست مرابطون (487ق‌/1094م‌)، قصیده‌ای در رثای آنان سرود که در نوع خود بى‌نظیر است‌. وی در این قصیده پیش از آن‌که به خاندان بنى‌افطس برسد، کلیاتى از تاریخ جهان و خاندان‌های بزرگى که در کشاکش روزگار نابود شده‌اند، برمى‌شمارد. پیداست که تاریخى آن‌چنان فشرده و نام‌هایى آن‌چنان کوتاه و مختصر شده‌، همگان را سودی به بار نمى‌آورد و حتى ادیبان به دیده شک در آن مى‌نگریستند و این امر از آن‌چه ابن بدرون نقل کرده‌، استنباط مى‌شود. وی در مقدمه شرح خود مى‌نویسد که در انجمنى‌، گروهى از ادیبان زمان گرد آمده بودند. چون سخن به «احالات‌» رسید، یکى از حاضران قصیده ابن عبدون را خواند، اما آن ادیبان کمتر با فن «احالات‌» آشنا بودند، به نحوی که یکى از آنان، قصیده را معمایى دانست که هیچ کس به فهم و شرح آن میل نخواهد کرد. در آن میان، کسى به ابن بدرون اشاره کرد و اظهار داشت که او اگر بخواهد، از عهده کار بر خواهد آمد. این ماجرا موجب شد که ابن بدرون به شرح قصیده اقدام نماید.
ابن بدرون‌، همه شهرت خود را مدیون شرحى است که بر قصیده معروف ابن عبدون نوشته است‌. ابن عبدون که خود در دربار افطسیان بطلیوس دبیر بود، پس از سقوط شهر و نابود شدن افطسیان به دست مرابطون (487ق‌/1094م‌)، قصیده‌ای در رثای آنان سرود که در نوع خود بى‌نظیر است‌. وی در این قصیده پیش از آن‌که به خاندان بنى‌افطس برسد، کلیاتى از تاریخ جهان و خاندان‌های بزرگى که در کشاکش روزگار نابود شده‌اند، برمى‌شمارد. پیداست که تاریخى آن‌چنان فشرده و نام‌هایى آن‌چنان کوتاه و مختصر شده‌، همگان را سودی به بار نمى‌آورد و حتى ادیبان به دیده شک در آن مى‌نگریستند و این امر از آن‌چه ابن بدرون نقل کرده‌، استنباط مى‌شود. وی در مقدمه شرح خود مى‌نویسد که در انجمنى‌، گروهى از ادیبان زمان گرد آمده بودند. چون سخن به «احالات‌» رسید، یکى از حاضران قصیده ابن عبدون را خواند، اما آن ادیبان کمتر با فن «احالات‌» آشنا بودند، به نحوی که یکى از آنان، قصیده را معمایى دانست که هیچ کس به فهم و شرح آن میل نخواهد کرد. در آن میان، کسى به ابن بدرون اشاره کرد و اظهار داشت که او اگر بخواهد، از عهده کار بر خواهد آمد. این ماجرا موجب شد که ابن بدرون به شرح قصیده اقدام نماید.
۱٬۱۲۴

ویرایش