۱۴۶٬۵۳۱
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
| خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
'''منهج التحقيق و التوضيح لحل غوامض التنقيح'''، حاشیهای است از شیخ [[جعیط، محمد|محمد جعیط]] (متوفی 1337ق)، مفتی دیار تونس، بر «[[تنقيح الفصول في علم الأصول]]»، اثر [[قرافی، احمد بن ادریس|شهابالدین ابوالعباس احمد بن ادریس قرافی]] (متوفی 684ق). | '''منهج التحقيق و التوضيح لحل غوامض التنقيح'''، حاشیهای است از شیخ [[جعیط، محمد|محمد جعیط]] (متوفی 1337ق)، مفتی دیار تونس، بر «[[تنقيح الفصول في علم الأصول]]»، اثر [[قرافی، احمد بن ادریس|شهابالدین ابوالعباس احمد بن ادریس قرافی]] (متوفی 684ق). | ||
محشی درباره انگیزه و هدف خویش از نگارش این حاشیه، مینویسد: در دانشگاه اعظم تونس، اشتغال پیروان مذهب مالکی به اصول فقه بزرگان مذهب حنفی و شافعی و استفاده و اخذ از آن، شایع است و سرّ آن، نبود کتابهایی است که در اصول، مطابق مذهب مالکی، تألیف شده باشند؛ غیر از «تنقيح الفصول» علامه شهابالدین قرافی که آنهم بهخاطر عبارات دشوار و اشارات غامض،کسی وارد آن نشده و نتوانستهاند معانی پوشیده آن را کشف کنند و از نویسندگان اول، کسی، مسائل موجود در آن را تحقیق نکرده است. | محشی درباره انگیزه و هدف خویش از نگارش این حاشیه، مینویسد: در دانشگاه اعظم تونس، اشتغال پیروان مذهب مالکی به اصول فقه بزرگان مذهب حنفی و شافعی و استفاده و اخذ از آن، شایع است و سرّ آن، نبود کتابهایی است که در اصول، مطابق مذهب مالکی، تألیف شده باشند؛ غیر از «تنقيح الفصول» علامه [[قرافی، احمد بن ادریس|شهابالدین قرافی]] که آنهم بهخاطر عبارات دشوار و اشارات غامض،کسی وارد آن نشده و نتوانستهاند معانی پوشیده آن را کشف کنند و از نویسندگان اول، کسی، مسائل موجود در آن را تحقیق نکرده است. | ||
با کسب اجازه از مشایخ، خواستم که حاشیهای بر این کتاب بنویسم تا کلام محققان از علم اصول را در آن نقل کنم و مطالب مهم آن را توضیح دهم و این مجموعه نوشتههای خوب و باارزش را، «منهج التحقيق و التوضيح لحل غوامض التنقيح» نامیدم<ref>ر.ک: متن کتاب، ج1، ص2-4</ref>. | با کسب اجازه از مشایخ، خواستم که حاشیهای بر این کتاب بنویسم تا کلام محققان از علم اصول را در آن نقل کنم و مطالب مهم آن را توضیح دهم و این مجموعه نوشتههای خوب و باارزش را، «منهج التحقيق و التوضيح لحل غوامض التنقيح» نامیدم<ref>ر.ک: متن کتاب، ج1، ص2-4</ref>. | ||