پرش به محتوا

سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آمد: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'می کند' به 'می‌کند'
جز (جایگزینی متن - 'اری ها' به 'اری‌ها')
جز (جایگزینی متن - 'می کند' به 'می‌کند')
خط ۱۱۱: خط ۱۱۱:
'''همچنان دیدار دوم:''' اعدام سایه ها   
'''همچنان دیدار دوم:''' اعدام سایه ها   


روح الله گفت: مرتضی جان، نوری، هرگز آن طور که من می‌خواهم حکایت نمی کند. تو بگو، آیا هرگز با کشندگان پدر دیدار نکردی و با آنها سخن نگفتی؟   
روح الله گفت: مرتضی جان، نوری، هرگز آن طور که من می‌خواهم حکایت نمی‌کند. تو بگو، آیا هرگز با کشندگان پدر دیدار نکردی و با آنها سخن نگفتی؟   


بله… من یازده سال داشتم، آقا نوزده سال، اما گفتم که، او از من آرام تر و خونسردتر بود…. من، تا مدت ها، همه شب، در خواب، جعفر قلی را، در میانه ی میدان بهارستان، آویخته بر دار مکافات  میدیدم. بالا، بسیار بالا، دست و پا زنان و جان کنان….  
بله… من یازده سال داشتم، آقا نوزده سال، اما گفتم که، او از من آرام تر و خونسردتر بود…. من، تا مدت ها، همه شب، در خواب، جعفر قلی را، در میانه ی میدان بهارستان، آویخته بر دار مکافات  میدیدم. بالا، بسیار بالا، دست و پا زنان و جان کنان….  
خط ۱۳۰: خط ۱۳۰:
'''باز دیدار دوم:'''  کودکی‌هایت...  
'''باز دیدار دوم:'''  کودکی‌هایت...  


کودکی‌هایت را چه کردی برادر؟ روح الله، هیچ خاطره یی را از پدر در کوله بار تخیلات خود ندارد. فقط دو قطعه عکس محو، لای مقدا، در یک بقچه ی ترمه هست که آن را هم مادرم به آسانی رو نمی کند....
کودکی‌هایت را چه کردی برادر؟ روح الله، هیچ خاطره یی را از پدر در کوله بار تخیلات خود ندارد. فقط دو قطعه عکس محو، لای مقدا، در یک بقچه ی ترمه هست که آن را هم مادرم به آسانی رو نمی‌کند....


روح الله سکوت  میکرد و درون خویش، به اندوهی سنگین  میگفت: «آه پدر... آه پدر... مگر چه می شد اگر کمی دیرتر  میرفتی؟ مگر چه می شد؟ به دنبال دیدار سوم: از پی آن شوم ترین حادثه  
روح الله سکوت  میکرد و درون خویش، به اندوهی سنگین  میگفت: «آه پدر... آه پدر... مگر چه می شد اگر کمی دیرتر  میرفتی؟ مگر چه می شد؟ به دنبال دیدار سوم: از پی آن شوم ترین حادثه