۱۰۶٬۳۳۱
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'می خواهد' به 'میخواهد') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' .' به '.') |
||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
'''فصل اول: حقیقت و ماهیت انسان''' | '''فصل اول: حقیقت و ماهیت انسان''' | ||
جدایی انسان و حیوان پس از منزل حیوانیت؛ انسان تا منزل حیوانیت با سایر حیوانات هم قدم بوده و از این منزل دو راه در پیش دارد که با قدم اختیار باید طی کند: یکی منزل سعادت، که صراط مستقیم رب العالمین است. «انيّ رَبيِّ عَ لی صِراطٍ مُسْتَقیم ». و یکی راه شقاوت که طریق معوج شیطان رجیم است . | جدایی انسان و حیوان پس از منزل حیوانیت؛ انسان تا منزل حیوانیت با سایر حیوانات هم قدم بوده و از این منزل دو راه در پیش دارد که با قدم اختیار باید طی کند: یکی منزل سعادت، که صراط مستقیم رب العالمین است. «انيّ رَبيِّ عَ لی صِراطٍ مُسْتَقیم ». و یکی راه شقاوت که طریق معوج شیطان رجیم است. | ||
سیر تکامل نفس و خروج از طبیعت؛ نفس از اول به مقتضای جبلّت و فطرت، از طبیعت بیرون می رود. منتها یا شقیّاً و یا سعیداً. و در سعادت یا شقاوت، تجرد پیدا میکند. لذا از مرتبهای که قدم به عالم طبیعت گذاشته، قوای عزرائیلیه کار میکنند و او را مرتبه به مرتبه از طبیعت بالا می کشند، البته نفوس جزئیه را عمّال عزرائیل و نفوس قویهّ را خود آن حضرت بالا می کشد -چنانکه آن وهم های ضعیف را هم شیطان بالکل تربیت نمیکند، بلکه عمّال او اینها را تربیت میکنند- تا کار به جایی می رسد که نفس در صفای تجرد، کامل میشود که جوهر طبیعی و مادی در جوهره آن از افق طبیعت خارج میگردد . | سیر تکامل نفس و خروج از طبیعت؛ نفس از اول به مقتضای جبلّت و فطرت، از طبیعت بیرون می رود. منتها یا شقیّاً و یا سعیداً. و در سعادت یا شقاوت، تجرد پیدا میکند. لذا از مرتبهای که قدم به عالم طبیعت گذاشته، قوای عزرائیلیه کار میکنند و او را مرتبه به مرتبه از طبیعت بالا می کشند، البته نفوس جزئیه را عمّال عزرائیل و نفوس قویهّ را خود آن حضرت بالا می کشد -چنانکه آن وهم های ضعیف را هم شیطان بالکل تربیت نمیکند، بلکه عمّال او اینها را تربیت میکنند- تا کار به جایی می رسد که نفس در صفای تجرد، کامل میشود که جوهر طبیعی و مادی در جوهره آن از افق طبیعت خارج میگردد. | ||
'''فصل دوم: انسان در نظام هستی''' | '''فصل دوم: انسان در نظام هستی''' | ||
انسان جامع تمام جهات عالم؛ انسان یک موجودی است که خدای تبارک و تعالی تا حالا او را خلق کرده است برای اینکه همه جهاتی که در عالم هست، در انسان نیز هست، منتها به طور بالقوه و استعداد است و این استعدادها باید فعلیت پیدا بکند، تحقق پیدا بکند . | انسان جامع تمام جهات عالم؛ انسان یک موجودی است که خدای تبارک و تعالی تا حالا او را خلق کرده است برای اینکه همه جهاتی که در عالم هست، در انسان نیز هست، منتها به طور بالقوه و استعداد است و این استعدادها باید فعلیت پیدا بکند، تحقق پیدا بکند. | ||
مرتبه دنیا و آخرت وجود انسان؛ میتوان گفت که دنیا گاهی گفته می شود به نشئه نازله وجود که دار تصرم و تغییر و مجازات، و آخرت به رجوع از این نشئه به ملکوت و باطن خود که دار ثبوت و خلود و قرار است. و این نشئه از برای هر نفسی از نفوسی و شخصی از اشخاص متحقق است. بالجمله از برای هر موجودی مقام ظهور و مُلک و شهودی است. آن مرتبه نازله دنیاویه آن است و مقام بطون و ملکوت و غیبی است و آن نشئه صاعده اخرویه آن است . | مرتبه دنیا و آخرت وجود انسان؛ میتوان گفت که دنیا گاهی گفته می شود به نشئه نازله وجود که دار تصرم و تغییر و مجازات، و آخرت به رجوع از این نشئه به ملکوت و باطن خود که دار ثبوت و خلود و قرار است. و این نشئه از برای هر نفسی از نفوسی و شخصی از اشخاص متحقق است. بالجمله از برای هر موجودی مقام ظهور و مُلک و شهودی است. آن مرتبه نازله دنیاویه آن است و مقام بطون و ملکوت و غیبی است و آن نشئه صاعده اخرویه آن است. | ||
نسبت بین جسم و روح؛ روح و جسم با هم وحدت دارند. جسم ظلّ روح است. روح باطن جسم است، جسم ظاهر روح است. اینها با هم یکی هستند، جدایی از هم ندارند . | نسبت بین جسم و روح؛ روح و جسم با هم وحدت دارند. جسم ظلّ روح است. روح باطن جسم است، جسم ظاهر روح است. اینها با هم یکی هستند، جدایی از هم ندارند. | ||
'''فصل سوم: قوای نفس انسان''' | '''فصل سوم: قوای نفس انسان''' | ||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
مظاهر نفس در بدن؛ نفس در عین بساطت، اظلّه او بعضی مظهر علم او | مظاهر نفس در بدن؛ نفس در عین بساطت، اظلّه او بعضی مظهر علم او | ||
و بعضی مظهر رؤیت و بعضی مظهر قدرت اوست. مثلاً مغز انسانی، مظهر علم است و چشم مظهر رؤیت و بازوها مظهر قدرت، و قوه خیال مظهر خیال و دیگر قوا مظهر صفات دیگر اوست. و در عین حال که این قوا از هم جدا هستند ولیکن همه کمالات آنها در مرتبه نفس، جمع است . | و بعضی مظهر رؤیت و بعضی مظهر قدرت اوست. مثلاً مغز انسانی، مظهر علم است و چشم مظهر رؤیت و بازوها مظهر قدرت، و قوه خیال مظهر خیال و دیگر قوا مظهر صفات دیگر اوست. و در عین حال که این قوا از هم جدا هستند ولیکن همه کمالات آنها در مرتبه نفس، جمع است. | ||
شرع، مهار کننده شهوت؛ همه مظاهر تمدن را انبیاء قبول دارند، لکن مهار شده و نه مطلق ورع، شهوات را جلویش را نگرفتند، جلوی اطلاقش را گرفتند. جلو رهایی و آزادی را گرفتند. یک کسی- در همان زمان های سابق به یک ظریفی که از آشناهای ماست- راجع به امور جنسی گفته بود که فلانی! این حل شده. او گفته بود این را در صور خلقت، خرها حل کرده بودند! آن آزادی که شما می گویید که حل شده همان است که حیوانات در صدر خلقت آزاد بود! انبیاء آمدند این آزادی را جلویش را بگیرند و اصلش را مخالف نیستند، دعوت هم به آن کردهاند…. | شرع، مهار کننده شهوت؛ همه مظاهر تمدن را انبیاء قبول دارند، لکن مهار شده و نه مطلق ورع، شهوات را جلویش را نگرفتند، جلوی اطلاقش را گرفتند. جلو رهایی و آزادی را گرفتند. یک کسی- در همان زمان های سابق به یک ظریفی که از آشناهای ماست- راجع به امور جنسی گفته بود که فلانی! این حل شده. او گفته بود این را در صور خلقت، خرها حل کرده بودند! آن آزادی که شما می گویید که حل شده همان است که حیوانات در صدر خلقت آزاد بود! انبیاء آمدند این آزادی را جلویش را بگیرند و اصلش را مخالف نیستند، دعوت هم به آن کردهاند…. | ||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
'''فصل چهارم: روح و قلب''' | '''فصل چهارم: روح و قلب''' | ||
عامل تمایز انسان و حیوان؛ انسان با روح، انسان است، با بصیرت، انسان است. ما همه، با همه حیوانات شرکت داریم در اینکه گوش داریم، چشم داریم، پا داریم، دست داریم، اما این مناط انسانیت نیست، آنی که انسان را از همه موجودات جدا میکند، از همه موجودات طبیعی جدا می کند،آن قلب انسان است . | عامل تمایز انسان و حیوان؛ انسان با روح، انسان است، با بصیرت، انسان است. ما همه، با همه حیوانات شرکت داریم در اینکه گوش داریم، چشم داریم، پا داریم، دست داریم، اما این مناط انسانیت نیست، آنی که انسان را از همه موجودات جدا میکند، از همه موجودات طبیعی جدا می کند،آن قلب انسان است. | ||
خطرات و واردات قلبی، بدان که وسوسه و شک و تزلزل و شرک و اشیاء آنها از خطرات شیطانیه و القائات ابلیسیه است که در قلوب مردم می اندازد، چنانچه طمأنینه و یقین و ثبات و خلوص و امثال اینها از افاضات رحمانیه و القائات مَلکَیه است . | خطرات و واردات قلبی، بدان که وسوسه و شک و تزلزل و شرک و اشیاء آنها از خطرات شیطانیه و القائات ابلیسیه است که در قلوب مردم می اندازد، چنانچه طمأنینه و یقین و ثبات و خلوص و امثال اینها از افاضات رحمانیه و القائات مَلکَیه است. | ||
'''فصل پنجم: شناخت انسان''' | '''فصل پنجم: شناخت انسان''' |