انسان‌شناسی در اندیشه امام خمینی(س)

    از ویکی‌نور
    انسان‌شناسی در اندیشه امام خمینی(س)
    انسان‌شناسی در اندیشه امام خمینی(س)
    پدیدآورانخمینی‌، روح الله، رهبر انقلاب و بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران (نويسنده)

    اخلاقی، مرضیه (گردآورنده)

    شریعتمداری، شایسته (گردآورنده)
    ناشرمؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينی(س)
    مکان نشرایران - تهران
    سال نشر1385ش
    چاپ2
    شابک978-964-335-807-0
    موضوعانسان (اسلام) - انسان (عرفان) - خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368 - پیام‏ها و سخنرانی‏ها - خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368 - نظریه درباره انسان (اسلام) - خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368 - نظریه درباره انسان (عرفان)
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    /‎‏الف‎‏787‎‏ ‎‏الف‎‏84 1574/5 ‏DSR‎‏
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    انسان‌شناسی در اندیشه‌ی امام خمینی(س)، تدوین مرضیه اخلاقی (معاصر) در موضوع اخلاق و درباره انسان از نگاه امام خمینی است.

    نوشتار حاضر بخشی از مباحث اخلاقی حضرت امام(س) است که به موضوع انسان اختصاص یافته است و از آثار قلمی، سخنرانی‌ها، پیام‌ها و تقریرات درس خارج ایشان تحت اشراف گروه معارف اسلامی مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام(ره) برگزیده، استخراج و تبویب شده است. هدف در این اثر ارائه مباحث نظری پیرامون انسان و آفرینش و توانایی‌ها و تربیت‌پذیری وی است[۱].

    کتاب در هشت فصل تنظیم شده است.

    فصل اول: حقیقت و ماهیت انسان

    جدایی انسان و حیوان پس از منزل حیوانیت؛ انسان تا منزل حیوانیت با سایر حیوانات هم قدم بوده و از این منزل دو راه در پیش دارد که با قدم اختیار باید طی کند: یکی منزل سعادت، که صراط مستقیم رب العالمین است. «انيّ  رَبيِّ عَ لی صِراطٍ مُسْتَقیم». و یکی راه شقاوت که طریق معوج شیطان رجیم است.

    سیر تکامل نفس و خروج از طبیعت؛ نفس از اول به مقتضای جبلّت و فطرت، از طبیعت بیرون می‌رود. منتها یا شقیّاً و یا سعیداً. و در سعادت یا شقاوت، تجرد پیدا  می‌کند. لذا از مرتبهای که قدم به عالم طبیعت گذاشته، قوای عزرائیلیه کار  می‌کنند و او را مرتبه به مرتبه از طبیعت بالا می‌کشند، البته نفوس جزئیه را عمّال عزرائیل و نفوس قویهّ را خود آن حضرت بالا می‌کشد -چنانکه آن وهم‌های ضعیف را هم شیطان بالکل تربیت  نمی‌کند، بلکه عمّال او اینها را تربیت  می‌کنند- تا کار به جایی می‌رسد که نفس در صفای تجرد، کامل  میشود که جوهر طبیعی و مادی در جوهره آن از افق طبیعت خارج  میگردد.

    فصل دوم: انسان در نظام هستی

    انسان جامع تمام جهات عالم؛ انسان یک موجودی است که خدای تبارک و تعالی تا حالا او را خلق کرده است برای اینکه همه جهاتی که در عالم هست، در انسان نیز هست، منتها به طور بالقوه و استعداد است و این استعدادها باید فعلیت پیدا بکند، تحقق پیدا بکند.

    مرتبه دنیا و آخرت وجود انسان؛ می‌توان گفت که دنیا گاهی گفته می‌شود به نشئه نازله وجود که دار تصرم و تغییر و مجازات، و آخرت به رجوع از این نشئه به ملکوت و باطن خود که دار ثبوت و خلود و قرار است. و این نشئه از برای هر نفسی از نفوسی و شخصی از اشخاص متحقق است. بالجمله از برای هر موجودی مقام ظهور و مُلک و شهودی است. آن مرتبه نازله دنیاویه آن است و مقام بطون و ملکوت و غیبی است و آن نشئه صاعده اخرویه آن است.

    نسبت بین جسم و روح؛ روح و جسم با هم وحدت دارند. جسم ظلّ روح است. روح باطن جسم است، جسم ظاهر روح است. اینها با هم یکی هستند، جدایی از هم ندارند.

    فصل سوم: قوای نفس انسان

    مظاهر نفس در بدن؛ نفس در عین بساطت، اظلّه او بعضی مظهر علم او

    و بعضی مظهر رؤیت و بعضی مظهر قدرت اوست. مثلاً مغز انسانی، مظهر علم است و چشم مظهر رؤیت و بازوها مظهر قدرت، و قوه خیال مظهر خیال و دیگر قوا مظهر صفات دیگر اوست. و در عین حال که این قوا از هم جدا هستند ولیکن همه کمالات آنها در مرتبه نفس، جمع است.

    شرع، مهار کننده شهوت؛ همه مظاهر تمدن را انبیاء قبول دارند، لکن مهار شده و نه مطلق ورع، شهوات را جلویش را نگرفتند، جلوی اطلاقش را گرفتند. جلو رهایی و آزادی را گرفتند. یک کسی- در همان زمان‌های سابق به یک ظریفی که از آشناهای ماست- راجع به امور جنسی گفته بود که فلانی! این حل شده. او گفته بود این را در صور خلقت، خرها حل کرده بودند! آن آزادی که شما می گویید که حل شده همان است که حیوانات در صدر خلقت آزاد بود! انبیاء آمدند این آزادی را جلویش را بگیرند و اصلش را مخالف نیستند، دعوت هم به آن  کردهاند….

    فصل چهارم: روح و قلب

    عامل تمایز انسان و حیوان؛ انسان با روح، انسان است، با بصیرت، انسان است. ما همه، با همه حیوانات شرکت داریم در اینکه گوش داریم، چشم داریم، پا داریم، دست داریم، اما این مناط انسانیت نیست، آنی که انسان را از همه موجودات جدا می‌کند، از همه موجودات طبیعی جدا می‌کند،آن قلب انسان است.

    خطرات و واردات قلبی، بدان که وسوسه و شک و تزلزل و شرک و اشیاء آنها از خطرات شیطانیه و القائات ابلیسیه است که در قلوب مردم می‌اندازد، چنانچه طمأنینه و یقین و ثبات و خلوص و امثال اینها از افاضات رحمانیه و القائات مَلکَیه است.

    فصل پنجم: شناخت انسان

    حبّ نفس، مانع شناخت؛ برای اینکه اینها مواجه هستند با یک موجودی که این موجود شناخته نشده است الاّ برای خدا و کسانی که علم را از خدای تبارک و تعالی اتخاذ کردند و یک موجود  پیچیده‌ای است که حتی خودش از منِ خودش اطلاع ندارد. و شاید این کلمه‌ای که وارد شده است که «من عرفه نفسه عرف ربهّ» تعلیق به یک امر عالی باشد برای نوع بشر. شناخت انسان خودش را، و شناخت اوصافی که در انسان هست و غرایزی که در انسان هست، این از اموری است که یا محال است یا نظیر محال، الاّ آن کسی که عَصَمه الله تعالی. انسان خودش از باب اینکه حبّ نفس دارد و هر چه را می‌خواهد برای خودش می‌خواهد، برای خاطر این حب نفس شدید از بسیاری از امور غافل است، یعنی با این حب نفس نمی‌تواند خودش را آزاد بشناسد.

    فصل ششم: آفرینش انسان

    انسان استعداد محض در ابتدا؛ نفوس انسانیه در بدو فطرت و خلقت جز محض استعداد و نفس قابلیت نیستند، و عاری از هر گونه فعلیت در جانب شقاوت و سعادت هستند، و پس از وقوع در تحت تصرف حرکات طبیعیه جوهریه و فعلیه اختیاریه، استعدادات متبدل به فعلیت شده و تمیزات حاصل می‌گردد.

    فصل هفتم: مقام و جایگاه انسان

    مقام قاب قوسین؛ طبق این بیان در حق رسول اکرم اگر تعبیری باشد و قرآن بخواهد حد سیر او را بیان فرماید، لازم است با یک تعبیری بیان کند که فوق مرتبه ارائه را برساند و باید از مقام خاتم تعبیری آورد که آن تعبیر و عبارت برساند که او تحقق مرتبه آسمانی و صفاتی بوده، تا آدم

    به اسماء و صفات تعلم داشته باشد و ابراهیم به مقام رؤیت برسد، خاتم تحقق آخرین درجه ارتقاء و پرواز عالم امکان است که هم مرز با مرتبه واجب الوجود و سد بین ممکن و واجب است و تجافی از این حد، انقلاب ممکن به واجب است و انقلاب ممکن به واجب محال است.

    فصل هشتم: انسان و تربیت

    انسان موجودی تربیت‌پذیر؛ و قرآن برای همین آمده است و اسلام برای همین آمده است که تربیت کند، انسانها را که اگر تربیت برایشان نباشد، از همه حیوانات درنده‌تر و موذی‌تر است. انسان یک همچو موجودی است که اگر تحت تربیت واقع نشود، هیچ حیوانی در عالم، هیچ موجودی در عالم به خطرناکی این موجود نیست و به موذی‌گری این موجود نیست. همه انبیاء که آمدند، برای تربیت این موجودند که اگر سر خود باشد عالم را به هم می‌زند، و مع‌السف انبیاء هم موفق نشدند به اینکه مأموریت خودشان را تحقق بدهند.[۲]

    پانویس

    1. ر.ک: مقدمه، صفحه ‌ب
    2. ر.ک: طوبی اندیشه (سطح سوم)، صفحه ‌14

    منابع مقاله

    1. مقدمه و متن کتاب.
    2. طوبی اندیشه (سطح سوم)


    وابسته‌ها