۱۰۶٬۳۳۳
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'س الدین' به 'سالدین') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'زه ای' به 'زهای') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
از دیگر بابایان این زمان بابا حسن سرخابی است که [[حافظ حسین کربلایی]] در [[روضات الجنان]] از وی ذکر به میان آورده است. شیخ [[محمود شبستری]] هم در کتاب [[سعادتنامه]] که منظوم است از وی یاد کرده است. | از دیگر بابایان این زمان بابا حسن سرخابی است که [[حافظ حسین کربلایی]] در [[روضات الجنان]] از وی ذکر به میان آورده است. شیخ [[محمود شبستری]] هم در کتاب [[سعادتنامه]] که منظوم است از وی یاد کرده است. | ||
غیر از این نامها اسامیبسیار دیگری وجود دارد که در فهرست مطالب به آن اشاره شده و در بارهی هر یک توضیحاتی مختصر آمده که خواننده را با آنان تا | غیر از این نامها اسامیبسیار دیگری وجود دارد که در فهرست مطالب به آن اشاره شده و در بارهی هر یک توضیحاتی مختصر آمده که خواننده را با آنان تا اندازهای آشنا میکند. بخش دیگر مربوط به بحث فتوّت و جوانمردی است که گویا در آن زمان در بین عارفان آن دیار مطرح بوده و برخی از مشایخ نامبرده در این کتاب از جملهی اهل فتوّت محسوب میشدهاند و در واقع نوعی عرفان عملی که چندان به نظریات نمیپردازد و یا اعتقادی به نظریّات گفتاری و نوشتاری ندارد، زیرا عرفان را در عمل میبیند و عمل نیز گذشته از طاعت و عبادت برای خدا، خدمت به خلق است آنهم بدون ریا و بدون منّت. | ||
نویسنده در معنای فتوّت و مروّت که جوانمردان بدان منسوبند گفته است: و معنای «مروّت» آن است که آدمی جامع فضایل اخلاقی و انسانی باشد. کارهای نیکو کند و بر مدار ادب و آداب سیر نماید. صاحب مروّت باید بر مدار نور و هدایت و بر وفق خواستهی دین و حکم خداوند حرکت کند و از هرچه که غیر از این است بیزاری و دوری بجوید. با این حساب باز هم آنچه که قابل توجّه خواهد بود همان ولایت است که در حقیقت به عنوان غایت و مقصد و به گفته ای به عنوان کمال فتوّت مطرح است و فتوّت به کمال نمیرسد مگر با پدیداریِ مروّت. و مروّت را بازگشت آدمی به اصالت فطریِ خود معنا کردهاند. و لذا هرگاه سالک بتواند به این اصالت خود رجعت نماید توانسته که به مروّت راه یابد. و این رجعت با مفهوم دینی و قرآنیِ عالم و «عهد الست» ارتباطی نزدیک و تنگاتنگ دارد. این عهد بین انسان و خداوند بسته شده و لذا اوّلین و شاید مهمترین اصل فتوّت بازیافت این پیمان و عهد کهن و قدیمیاست که بسیاری آنرا به فراموشی سپردهاند. این همان است که خداوند فرمود: «'''الست بربّکم'''» و همهی بنی آدم با اشراف و باور و آگاهی به آن پاسخی مثبت دادند و یک جا گفتند: «بلی، شهدنا». اهل فتوّت به واسطهی اینکه برای خدا و با توجّه به رضایت و عنایت او در این راه گام میگذارند باید از قدرت و معرفتی بالا برخوردار باشند تا بتوانند بسیاری از خصال نیکو و اخلاق حسنه را در خود جمع نمایند. شهامت و شجاعت، دلیری و دلاوری، راستی و درستی، کرم و جود و بخشش، سعهی صدر و تحمّل زیاد، غیرت و شرف، حجب و حیاء، گذشت و نادیده گرفتن برخی امور از جمله خصال اهل فتوّت و جوانمردی است<ref>متن، صص 186-185</ref>. | نویسنده در معنای فتوّت و مروّت که جوانمردان بدان منسوبند گفته است: و معنای «مروّت» آن است که آدمی جامع فضایل اخلاقی و انسانی باشد. کارهای نیکو کند و بر مدار ادب و آداب سیر نماید. صاحب مروّت باید بر مدار نور و هدایت و بر وفق خواستهی دین و حکم خداوند حرکت کند و از هرچه که غیر از این است بیزاری و دوری بجوید. با این حساب باز هم آنچه که قابل توجّه خواهد بود همان ولایت است که در حقیقت به عنوان غایت و مقصد و به گفته ای به عنوان کمال فتوّت مطرح است و فتوّت به کمال نمیرسد مگر با پدیداریِ مروّت. و مروّت را بازگشت آدمی به اصالت فطریِ خود معنا کردهاند. و لذا هرگاه سالک بتواند به این اصالت خود رجعت نماید توانسته که به مروّت راه یابد. و این رجعت با مفهوم دینی و قرآنیِ عالم و «عهد الست» ارتباطی نزدیک و تنگاتنگ دارد. این عهد بین انسان و خداوند بسته شده و لذا اوّلین و شاید مهمترین اصل فتوّت بازیافت این پیمان و عهد کهن و قدیمیاست که بسیاری آنرا به فراموشی سپردهاند. این همان است که خداوند فرمود: «'''الست بربّکم'''» و همهی بنی آدم با اشراف و باور و آگاهی به آن پاسخی مثبت دادند و یک جا گفتند: «بلی، شهدنا». اهل فتوّت به واسطهی اینکه برای خدا و با توجّه به رضایت و عنایت او در این راه گام میگذارند باید از قدرت و معرفتی بالا برخوردار باشند تا بتوانند بسیاری از خصال نیکو و اخلاق حسنه را در خود جمع نمایند. شهامت و شجاعت، دلیری و دلاوری، راستی و درستی، کرم و جود و بخشش، سعهی صدر و تحمّل زیاد، غیرت و شرف، حجب و حیاء، گذشت و نادیده گرفتن برخی امور از جمله خصال اهل فتوّت و جوانمردی است<ref>متن، صص 186-185</ref>. |