۱۰۵٬۴۵۱
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'صلّى اللّه علیه و آله' به 'صلّىاللّهعلیهوآله') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'رحمه اللّه' به 'رحمهاللّه') |
||
خط ۱۹۰: | خط ۱۹۰: | ||
ابومحمد حسن بن على بن شعبه حرانى- از دانشمندان مشهور قرن چهارم- مىگوید: «حسن بصرى نامهاى نوشت که آن را خدمت سبط اکبر حسن بن على فرستاد و نظر حضرت را درباره قدر و استطاعت بندگان جویا شد، که در مقدمه آن، سخنانى است که کاشف از علاقه قلبى و اعتقاد راسخ درونى او نسبت به اهل بیت پیامبر صلّىاللّهعلیهوآله است. در آن نامه آمده است: اما بعد، شما اى هاشمیان که کشتىهاى شناور در امواج خروشانید و پرچمهاى برافراشته درخشانید؛ یا به سان کشتى توحید که مؤمنان در آن نشسته و مسلمانان به برکت آن نجات یافتهاند. اى پسر رسول خدا! اکنون که جمعى در مسأله قضا و قدر و استطاعت به اختلاف نظر رسیدهایم و دچار سرگردانى شدهایم، این نامه را به محضرت نوشتم تا نظر خویش و پدرانت را درباره این موضوع ابراز دارى، چه اینکه علم شما از علم خداوند است و شما گواهان بر اعمال مردمید، و خداوند گواه بر شما؛ «ذُرِّیه بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ». | ابومحمد حسن بن على بن شعبه حرانى- از دانشمندان مشهور قرن چهارم- مىگوید: «حسن بصرى نامهاى نوشت که آن را خدمت سبط اکبر حسن بن على فرستاد و نظر حضرت را درباره قدر و استطاعت بندگان جویا شد، که در مقدمه آن، سخنانى است که کاشف از علاقه قلبى و اعتقاد راسخ درونى او نسبت به اهل بیت پیامبر صلّىاللّهعلیهوآله است. در آن نامه آمده است: اما بعد، شما اى هاشمیان که کشتىهاى شناور در امواج خروشانید و پرچمهاى برافراشته درخشانید؛ یا به سان کشتى توحید که مؤمنان در آن نشسته و مسلمانان به برکت آن نجات یافتهاند. اى پسر رسول خدا! اکنون که جمعى در مسأله قضا و قدر و استطاعت به اختلاف نظر رسیدهایم و دچار سرگردانى شدهایم، این نامه را به محضرت نوشتم تا نظر خویش و پدرانت را درباره این موضوع ابراز دارى، چه اینکه علم شما از علم خداوند است و شما گواهان بر اعمال مردمید، و خداوند گواه بر شما؛ «ذُرِّیه بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ». | ||
مرحوم صدوق در «امالى» از ابومسلم نقل مىکند که گفت: «با حسن بصرى و انس بن مالک به راه افتادیم تا اینکه به در خانه ام سلمه رسیدیم. انس جلوى در نشست و من با حسن وارد خانه شدیم. شنیدم که حسن مىگفت: السلام علیک یا اماه و | مرحوم صدوق در «امالى» از ابومسلم نقل مىکند که گفت: «با حسن بصرى و انس بن مالک به راه افتادیم تا اینکه به در خانه ام سلمه رسیدیم. انس جلوى در نشست و من با حسن وارد خانه شدیم. شنیدم که حسن مىگفت: السلام علیک یا اماه و رحمهاللّه و برکاته. ام سلمه پاسخ داد: و علیک السلام؛ تو که هستى پسرم؟ | ||
گفت: من حسن بصرىام. گفت: چرا اینجا آمدهاى؟ گفت: آمدهام تا حدیثى را که از پیامبر درباره على بن ابىطالب شنیدهاى برایم نقل کنى. ام سلمه گفت: به خدا سوگند اکنون برایت حدیثى نقل مىکنم که با همین دو گوشم- که اگر دروغ گفته باشم کر شوند- از پیامبر شنیدهام و با دو چشم خود- که اگر دروغ گفته باشم کور شوند- دیدهام و با قلب خود دریافتم که اگر خلاف این باشد خداوند بر قلبم مهر- خاموشى- نهد، و زبانم لال شود، اگر نشنیده باشم از رسول خدا که به على بن ابىطالب فرمود: اى على! هر کسى که بمیرد و منکر ولایت تو باشد، در حالى بر خدا وارد خواهد شد که بتى پرستیده و در مقابل صنمى سر خم کرده باشد»؛ یعنى مشرک خواهد مرد. ابومسلم مىگوید: «در این هنگام حسن بصرى را دیدم که مىگفت: اللّه اکبر، شهادت مىدهم که على مولاى من و مولاى همه مؤمنان است. چون حسن از خانه خارج شد، انس بن مالک به او گفت: چه شده است که تو را تکبیر گویان مىبینم؟ گفت: از ام سلمه خواستم حدیثى را که از پیامبر درباره على شنیده است بازگو نماید و او به من چنین و چنان ... گفت؛ لذا تکبیر گفتم و شهادت دادم که على مولاى من و هر مؤمنى است. ابومسلم مىگوید: در این هنگام از انس بن مالک شنیدم که مىگفت: گواهى مىدهم که این حدیث را سه یا چهار بار از رسول خدا شنیدهام». | گفت: من حسن بصرىام. گفت: چرا اینجا آمدهاى؟ گفت: آمدهام تا حدیثى را که از پیامبر درباره على بن ابىطالب شنیدهاى برایم نقل کنى. ام سلمه گفت: به خدا سوگند اکنون برایت حدیثى نقل مىکنم که با همین دو گوشم- که اگر دروغ گفته باشم کر شوند- از پیامبر شنیدهام و با دو چشم خود- که اگر دروغ گفته باشم کور شوند- دیدهام و با قلب خود دریافتم که اگر خلاف این باشد خداوند بر قلبم مهر- خاموشى- نهد، و زبانم لال شود، اگر نشنیده باشم از رسول خدا که به على بن ابىطالب فرمود: اى على! هر کسى که بمیرد و منکر ولایت تو باشد، در حالى بر خدا وارد خواهد شد که بتى پرستیده و در مقابل صنمى سر خم کرده باشد»؛ یعنى مشرک خواهد مرد. ابومسلم مىگوید: «در این هنگام حسن بصرى را دیدم که مىگفت: اللّه اکبر، شهادت مىدهم که على مولاى من و مولاى همه مؤمنان است. چون حسن از خانه خارج شد، انس بن مالک به او گفت: چه شده است که تو را تکبیر گویان مىبینم؟ گفت: از ام سلمه خواستم حدیثى را که از پیامبر درباره على شنیده است بازگو نماید و او به من چنین و چنان ... گفت؛ لذا تکبیر گفتم و شهادت دادم که على مولاى من و هر مؤمنى است. ابومسلم مىگوید: در این هنگام از انس بن مالک شنیدم که مىگفت: گواهى مىدهم که این حدیث را سه یا چهار بار از رسول خدا شنیدهام». |