۱٬۱۲۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
منابع ما، از این شاعر پرگوی بىآرام سرگردان چندان اطلاعى به دست نمىدهند. از ثعالبى (د 429ق/1038م) گرفته تا نویسندگان متأخر، همه به تکرار دو سه روایت کوتاه بى حاصل درباره او اکتفا کردهاند، حال آنکه دیوان بسیار مفصل او، آکنده از آگاهیهای تاریخى و اجتماعى و ادبى است که مىتواند پژوهشگران را سخت مفید افتد. گزارش منابع ما به این خلاصه مىشود که او به صاحب بن عباد (د 385ق/995م) پیوست، زمستانها را نزد او، و تابستانها را در موطن خویش (؟) مىگذرانید، علاوه بر این، به بلاد گوناگون نیز سفر مىکرد. روزی در مجلس صاحب، او را به سرقت اشعار ابن نباته (ه م) متهم کردند. صاحب او را آزمود و چون به زبردستى او ایمان یافت، اتهامزننده را سرزنش کرد. | منابع ما، از این شاعر پرگوی بىآرام سرگردان چندان اطلاعى به دست نمىدهند. از ثعالبى (د 429ق/1038م) گرفته تا نویسندگان متأخر، همه به تکرار دو سه روایت کوتاه بى حاصل درباره او اکتفا کردهاند، حال آنکه دیوان بسیار مفصل او، آکنده از آگاهیهای تاریخى و اجتماعى و ادبى است که مىتواند پژوهشگران را سخت مفید افتد. گزارش منابع ما به این خلاصه مىشود که او به صاحب بن عباد (د 385ق/995م) پیوست، زمستانها را نزد او، و تابستانها را در موطن خویش (؟) مىگذرانید، علاوه بر این، به بلاد گوناگون نیز سفر مىکرد. روزی در مجلس صاحب، او را به سرقت اشعار ابن نباته (ه م) متهم کردند. صاحب او را آزمود و چون به زبردستى او ایمان یافت، اتهامزننده را سرزنش کرد. | ||
=وفات= | ==وفات== | ||
وی عاقبت در بغداد وفات یافت. | وی عاقبت در بغداد وفات یافت. | ||
از اشعار او پیداست که زندگیش از برخى حوادث تهى نبوده است. مثلاً مىدانیم که او هنگام کشمکشهای دیلمیان با امیران جنوب عراق، چندی در کوفه پنهان شد، یا چون از ری به بغداد رفت، چندی به زندان شرفالدوله افتاد. اما هیچ یک از این ماجراها در منابع ما منعکس نیست. | از اشعار او پیداست که زندگیش از برخى حوادث تهى نبوده است. مثلاً مىدانیم که او هنگام کشمکشهای دیلمیان با امیران جنوب عراق، چندی در کوفه پنهان شد، یا چون از ری به بغداد رفت، چندی به زندان شرفالدوله افتاد. اما هیچ یک از این ماجراها در منابع ما منعکس نیست. | ||
=دیوان اشعار= | ==دیوان اشعار== | ||
شعر او را همه ستودهاند: ثعالبى گوید شعر او گاه، استواری و فصاحت قدما را دارد و گاه، ظرافت نوخاستگان را. نیز ملاحظه مىکنیم که نویسندگانى چون جرجانى و راغب، بارها به ابیات او استشهاد کردهاند. با اینهمه دیوان او چندان شهرت نیافت و نسخ آن نادر ماند. نخستین مجموعه اشعارش را، او خود تدوین کرد. ثعالبى که در صدد یافتن اشعار ابن بابک بود، آگاه شد که ابونصر سهل بن مرزبان از بغداد، مجموعه اشعار شاعر را از خود او خواسته است و ابن بابک نیز آثار خود را در مجلدی سخت زیبا و به خطى بسیار خوش برای او فرستاده است. نمونههایى که ثعالبى در یتیمه از اشعار او داده، از همین نسخه استخراج شده است. حدود دو قرن و نیم پس از آن، ابن خلکان و ذهبى، دیوان را در 3 مجلد دیدهاند. | شعر او را همه ستودهاند: ثعالبى گوید شعر او گاه، استواری و فصاحت قدما را دارد و گاه، ظرافت نوخاستگان را. نیز ملاحظه مىکنیم که نویسندگانى چون جرجانى و راغب، بارها به ابیات او استشهاد کردهاند. با اینهمه دیوان او چندان شهرت نیافت و نسخ آن نادر ماند. نخستین مجموعه اشعارش را، او خود تدوین کرد. ثعالبى که در صدد یافتن اشعار ابن بابک بود، آگاه شد که ابونصر سهل بن مرزبان از بغداد، مجموعه اشعار شاعر را از خود او خواسته است و ابن بابک نیز آثار خود را در مجلدی سخت زیبا و به خطى بسیار خوش برای او فرستاده است. نمونههایى که ثعالبى در یتیمه از اشعار او داده، از همین نسخه استخراج شده است. حدود دو قرن و نیم پس از آن، ابن خلکان و ذهبى، دیوان را در 3 مجلد دیدهاند. | ||
از آن پس دیگر کسى از دیوان کامل او اطلاعى به دست نداده است تا در زمان حاضر که بروکلمان دو نسخه، یکى ناقص و دیگری به ظاهر کامل از آن را معرفى کرده است، اما نسخهای بسیار مفصل (287 برگ) و منقح از دیوان او در کتابخانه ملى تهران موجود است که متأسفانه یکى دو برگ از آغاز و بخشى از انجام آن افتاده است. این دیوان به شیوهای خاص تنظیم شده است، بدینگونه که ناسخ (یا خود شاعر؟) قافیه اشعار را بر حسب حروف الفبا منظم کرده و هر حرف را «باب» خوانده است (در درون «بابها» دیگر ترتیب الفبایى مرتبه دوم و سوم مراعات نشده)، سپس اشعار را بر حسب بحر شعر گردآورده و هر بحر را «فصل» خوانده است. پیداست که «فصلهای» دیوان، بر حسب ساختههای شاعر و دشواری قوافى، متفاوت است؛ مثلاً باب دوم (حرف ب) شامل 11 فصل (یا بحر) است که از طویل آغاز شده به متقارب ختم مىگردد. حال آنکه باب 4 (حرف ث) بیش از 3 فصل (بحرهای وافر، سریع، متقارب) ندارد. کاتب تا دو سوم کتاب، همین شیوه را ادامه داده است، اما از آن پس (از حرف سین به بعد) ناگهان ترتیب فصلبندی را فرو گذاشته، به ذکر قافیه اشعار هر دسته بسنده کرده و این کار را تا پایان قافیه لام که پایان کتاب است، ادامه داده است. در همین جا با کمال تأسف ملاحظه مىکنیم که کاتب نوشته است: «این مجموعه اشعاری بود که از آثار استاد عبدالصمد بن بابک یافتم». بدین ترتیب در مىیابیم، علاوه بر چند صفحهای که از آغاز کتاب افتاده (زیرا کتاب از باب 1، فصل 4 آغاز مىشود)، کاتب خود دیوان را از روی نسخهای که بخش پایانى آن نابوده شده بوده، استنساخ کرده است. | از آن پس دیگر کسى از دیوان کامل او اطلاعى به دست نداده است تا در زمان حاضر که بروکلمان دو نسخه، یکى ناقص و دیگری به ظاهر کامل از آن را معرفى کرده است، اما نسخهای بسیار مفصل (287 برگ) و منقح از دیوان او در کتابخانه ملى تهران موجود است که متأسفانه یکى دو برگ از آغاز و بخشى از انجام آن افتاده است. این دیوان به شیوهای خاص تنظیم شده است، بدینگونه که ناسخ (یا خود شاعر؟) قافیه اشعار را بر حسب حروف الفبا منظم کرده و هر حرف را «باب» خوانده است (در درون «بابها» دیگر ترتیب الفبایى مرتبه دوم و سوم مراعات نشده)، سپس اشعار را بر حسب بحر شعر گردآورده و هر بحر را «فصل» خوانده است. پیداست که «فصلهای» دیوان، بر حسب ساختههای شاعر و دشواری قوافى، متفاوت است؛ مثلاً باب دوم (حرف ب) شامل 11 فصل (یا بحر) است که از طویل آغاز شده به متقارب ختم مىگردد. حال آنکه باب 4 (حرف ث) بیش از 3 فصل (بحرهای وافر، سریع، متقارب) ندارد. کاتب تا دو سوم کتاب، همین شیوه را ادامه داده است، اما از آن پس (از حرف سین به بعد) ناگهان ترتیب فصلبندی را فرو گذاشته، به ذکر قافیه اشعار هر دسته بسنده کرده و این کار را تا پایان قافیه لام که پایان کتاب است، ادامه داده است. در همین جا با کمال تأسف ملاحظه مىکنیم که کاتب نوشته است: «این مجموعه اشعاری بود که از آثار استاد عبدالصمد بن بابک یافتم». بدین ترتیب در مىیابیم، علاوه بر چند صفحهای که از آغاز کتاب افتاده (زیرا کتاب از باب 1، فصل 4 آغاز مىشود)، کاتب خود دیوان را از روی نسخهای که بخش پایانى آن نابوده شده بوده، استنساخ کرده است. | ||
==ویژگیهای دیوان== | ===ویژگیهای دیوان=== | ||
یکى از مزایای کم نظیر این دیوان، آن است که در آغاز هر قصیده، عنوانى نهادهاند که مضمون و هدف شعر را از آغاز آشکار مىکند. حال اگر موضوع مدح باشد - که لااقل نُه دهم دیوان مدح است -، نام و لقب ممدوح، مناسبت مدیحه و حتى گاه تاریخ سرودن آن ذکر شده است از آنجا که این شاعر پرگوی مداحجو، از ستایش هیچ خرد و کلانى روی برنمىتافت و نیز از آنجا که او در یکى از درخشانترین و در عین حال پیچیدهترین دورانهای تاریخ ایران مىزیست، لاجرم از دیوان او مىتوان - مانند کتیبهها و سکهها - بهرههای تاریخى پرارجى به دست آورد. | یکى از مزایای کم نظیر این دیوان، آن است که در آغاز هر قصیده، عنوانى نهادهاند که مضمون و هدف شعر را از آغاز آشکار مىکند. حال اگر موضوع مدح باشد - که لااقل نُه دهم دیوان مدح است -، نام و لقب ممدوح، مناسبت مدیحه و حتى گاه تاریخ سرودن آن ذکر شده است از آنجا که این شاعر پرگوی مداحجو، از ستایش هیچ خرد و کلانى روی برنمىتافت و نیز از آنجا که او در یکى از درخشانترین و در عین حال پیچیدهترین دورانهای تاریخ ایران مىزیست، لاجرم از دیوان او مىتوان - مانند کتیبهها و سکهها - بهرههای تاریخى پرارجى به دست آورد. | ||
دیوان ابن بابک مشتمل است بر صدها قصیده در ستایش امیران دیلمى و وزیران و کاتبان و فرماندهان و حکام و اعیان وابسته به دربارهای متعدد آنان در سراسر فارس و عراق. بدینسان پژوهشگر، با دو مسأله اساسى، یکى '''سیاسى''' و دیگری '''زبانشناختى''' مواجه مىگردد که به آسانى نمىتوان پاسخى برای آنها یافت. | دیوان ابن بابک مشتمل است بر صدها قصیده در ستایش امیران دیلمى و وزیران و کاتبان و فرماندهان و حکام و اعیان وابسته به دربارهای متعدد آنان در سراسر فارس و عراق. بدینسان پژوهشگر، با دو مسأله اساسى، یکى '''سیاسى''' و دیگری '''زبانشناختى''' مواجه مىگردد که به آسانى نمىتوان پاسخى برای آنها یافت. | ||
===مسأله سیاسی=== | ====مسأله سیاسی==== | ||
ابن بابک خصوصاً در زمانى مىزیست که عضدالدوله درگذشته بود و شاهزادگان دیلمى هر یک گوشهایاز خاک ایران و عراق را گرفته، آرزوی شاهنشاهى در سر مىپروراندند. هر چه زمان بیشتر مىگذشت، جدایى و دشمنى میان آنان فزونتر مىشد و اندک اندک آتش جنگ از آن میان، زبانه مىکشید. وزیران و امیران و اعیان هر ناحیه نیز البته از شهریاران خویش پیروی مىکردند و به ناچار دامنشان به کشمکشهای سیاسى آلوده مىشد. اما شگفتى کار ابن بابک در آن است که وی همه شاهان و امیران عصر خویش را از بغداد گرفته تا کرمان و گرگان مدح گفته و کمتر در دام جدالهای سیاسى گرفتار آمده است. | ابن بابک خصوصاً در زمانى مىزیست که عضدالدوله درگذشته بود و شاهزادگان دیلمى هر یک گوشهایاز خاک ایران و عراق را گرفته، آرزوی شاهنشاهى در سر مىپروراندند. هر چه زمان بیشتر مىگذشت، جدایى و دشمنى میان آنان فزونتر مىشد و اندک اندک آتش جنگ از آن میان، زبانه مىکشید. وزیران و امیران و اعیان هر ناحیه نیز البته از شهریاران خویش پیروی مىکردند و به ناچار دامنشان به کشمکشهای سیاسى آلوده مىشد. اما شگفتى کار ابن بابک در آن است که وی همه شاهان و امیران عصر خویش را از بغداد گرفته تا کرمان و گرگان مدح گفته و کمتر در دام جدالهای سیاسى گرفتار آمده است. | ||
وی حتى از مدح سلطان محمود که از خاور برآمد و قدرت روز افزون مىیافت و کیان پادشاهى دیلمى را تهدید مىکرد، چشم نپوشید، فهرست ممدوحان او سخت مفصل است. از این میان، ذکر شاهان و شاهزادگان شاید سودمند باشد: فخرالدوله شاهنشاه، در ری و اصفهان،پس از مرگ صاحببنعباد؛ شمسالدوله پسر فخرالدوله، حاکم همدان و قرمیسین. این مدیحه رادر تاریخ 407ق/1016م سروده است؛ بهاءالدوله پسر عضدالدوله، فارس و عراق، 4 قصیده، اما دو قصیده (سوم و چهارم) را خود موفق نشد نزد شهریار بخواند؛ شرفالدوله پسر عضدالدوله، فارس و عراق. بنابر عنوان قصیده، هنگامى که شاعر از ری به بغداد رفت، شرفالدوله او را گرفته به زندان انداخت؛ شاهنشاهکهفالامه[= رکنالدوله]، ری، 395ق؛ ابوکالیجار مرزبان بن ویهان، خوزستان؛ امیر ابوالعباس، خسرو فیروز بن رکنالدوله، پس از مرگ صاحب؛ فلک المعالى منوچهر بن شمسالمعالى، گرگان ؛ کیا ابومظفر بن کیا ابى العباس، نهاوند. قصیدهای دیگر در باب وداع و گلایه از او؛ سلطان محمود غزنوی، قصیده اول، بىتاریخ، قصیده دوم به مناسبت فتح خوارزم در 407ق/1016م و تنها امیری که شاعر جسارت ورزیده و او را هجا گفته است، بدر بن حسنویه (365- 405ق/979-1014م) است. | وی حتى از مدح سلطان محمود که از خاور برآمد و قدرت روز افزون مىیافت و کیان پادشاهى دیلمى را تهدید مىکرد، چشم نپوشید، فهرست ممدوحان او سخت مفصل است. از این میان، ذکر شاهان و شاهزادگان شاید سودمند باشد: فخرالدوله شاهنشاه، در ری و اصفهان،پس از مرگ صاحببنعباد؛ شمسالدوله پسر فخرالدوله، حاکم همدان و قرمیسین. این مدیحه رادر تاریخ 407ق/1016م سروده است؛ بهاءالدوله پسر عضدالدوله، فارس و عراق، 4 قصیده، اما دو قصیده (سوم و چهارم) را خود موفق نشد نزد شهریار بخواند؛ شرفالدوله پسر عضدالدوله، فارس و عراق. بنابر عنوان قصیده، هنگامى که شاعر از ری به بغداد رفت، شرفالدوله او را گرفته به زندان انداخت؛ شاهنشاهکهفالامه[= رکنالدوله]، ری، 395ق؛ ابوکالیجار مرزبان بن ویهان، خوزستان؛ امیر ابوالعباس، خسرو فیروز بن رکنالدوله، پس از مرگ صاحب؛ فلک المعالى منوچهر بن شمسالمعالى، گرگان ؛ کیا ابومظفر بن کیا ابى العباس، نهاوند. قصیدهای دیگر در باب وداع و گلایه از او؛ سلطان محمود غزنوی، قصیده اول، بىتاریخ، قصیده دوم به مناسبت فتح خوارزم در 407ق/1016م و تنها امیری که شاعر جسارت ورزیده و او را هجا گفته است، بدر بن حسنویه (365- 405ق/979-1014م) است. | ||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
افزون بر اینها وی برخى از بزرگان روزگار خود را در شهرهای دیگر نیز مدح گفته است، مثلاً ابوالعباس احمد را در بروجرد. ابومخلد را در موصل، شیخ ابوالحسین بن فادشاه را در اصفهان، قراوش را در کوفه و حتى شیخ ابوالحسن متولى بریدرا در دیلمان، مهذب بدر بن سهلان را در اهواز و سپس در ارجان، مدح گفته، اگر چه بسیاری از این مدایح را خود نزد ممدوح نمىخوانده، بلکه به وسیلهای به خدمتشان ارسال مىداشته است. | افزون بر اینها وی برخى از بزرگان روزگار خود را در شهرهای دیگر نیز مدح گفته است، مثلاً ابوالعباس احمد را در بروجرد. ابومخلد را در موصل، شیخ ابوالحسین بن فادشاه را در اصفهان، قراوش را در کوفه و حتى شیخ ابوالحسن متولى بریدرا در دیلمان، مهذب بدر بن سهلان را در اهواز و سپس در ارجان، مدح گفته، اگر چه بسیاری از این مدایح را خود نزد ممدوح نمىخوانده، بلکه به وسیلهای به خدمتشان ارسال مىداشته است. | ||
ممدوح طلبى و پرگویى ابن بابک را جستوجوی مختصری که ما در دیوان کردهایم به خوبى باز مىنماید: در دیوان 11 قصیده موجود است که به شهادت عناوین آنها در 395ق/1005م در ری سروده شدهاند. تعداد قصایدی را که وی در همین سال ساخته، ولى مورخ نیستند، دانسته نیست. از میان این قصاید، 4 قصیده را، تنها در نوروز آن سال، برای ممدوحان خوانده است. | ممدوح طلبى و پرگویى ابن بابک را جستوجوی مختصری که ما در دیوان کردهایم به خوبى باز مىنماید: در دیوان 11 قصیده موجود است که به شهادت عناوین آنها در 395ق/1005م در ری سروده شدهاند. تعداد قصایدی را که وی در همین سال ساخته، ولى مورخ نیستند، دانسته نیست. از میان این قصاید، 4 قصیده را، تنها در نوروز آن سال، برای ممدوحان خوانده است. | ||
===مسأله زبانشناختى=== | ====مسأله زبانشناختى==== | ||
موضوع دیگری که در شرح احوال شاعری چون ابن بابک مطرح است، چگونگى نفوذ و انتشار زبان و ادبیات عرب، در سرزمین ایران است. ابن بابک در خلال سده 4ق/10م انبوه قصاید خود را در نواحى مرکزی و شرقى ایران سروده و از بزرگانى چون صاحب بن عباد گرفته تا کاتبان و امیران و اعیان گمنام همه را در اشعاری به زبان عربى مدح و هجا گفته، اما ظاهراً در هیچ جای این سرزمین گسترده که ساکنانش بىگمان به زبان فارسى سخن مىگفتند، فهم اشعار عربى او دشوار نبوده است. اینک با در نظر گرفتن این حال، و با توجه به وجود بزرگانى چون ابن عمید، صاحب، حمزه اصفهانى، ابن مسکویه، ابن سینا،... که در همان روزگار و در همان نواحى مىزیستند، و نیز با توجه به صدها شاعری که نامشان را ثعالبى برشمرده، و یا با عنایت به حضور بزرگانى چون شریف رضى و مهیار دیلمى در دربار دیلمیان، شاید بتوان از چگونگى و کثرت انتشار ادب عربى در ایران تصویر نسبتاً روشنى در ذهن فراهم آورد. | موضوع دیگری که در شرح احوال شاعری چون ابن بابک مطرح است، چگونگى نفوذ و انتشار زبان و ادبیات عرب، در سرزمین ایران است. ابن بابک در خلال سده 4ق/10م انبوه قصاید خود را در نواحى مرکزی و شرقى ایران سروده و از بزرگانى چون صاحب بن عباد گرفته تا کاتبان و امیران و اعیان گمنام همه را در اشعاری به زبان عربى مدح و هجا گفته، اما ظاهراً در هیچ جای این سرزمین گسترده که ساکنانش بىگمان به زبان فارسى سخن مىگفتند، فهم اشعار عربى او دشوار نبوده است. اینک با در نظر گرفتن این حال، و با توجه به وجود بزرگانى چون ابن عمید، صاحب، حمزه اصفهانى، ابن مسکویه، ابن سینا،... که در همان روزگار و در همان نواحى مىزیستند، و نیز با توجه به صدها شاعری که نامشان را ثعالبى برشمرده، و یا با عنایت به حضور بزرگانى چون شریف رضى و مهیار دیلمى در دربار دیلمیان، شاید بتوان از چگونگى و کثرت انتشار ادب عربى در ایران تصویر نسبتاً روشنى در ذهن فراهم آورد. | ||
بىگمان تسلط آل بویه بر بغداد، در ترویج ادب و زبان عربى و حمایت از آن بىتأثیر نبوده است. اقبال به زبان عربى تا اواسط سده 5ق/11م رو به فزونى داشت و مثلاً گرچه نخستین شاهان دیلمى با عربى چندان آشنا نبودند، اما عضدالدوله و عزالدوله و تاجالدوله و خسرو بن فیروز خود در شمار شاعران یتیمهاند. جالب توجه آنکه احساسات میهندوستى و توجه عمیق به آیینهای کهن ایرانى چون جشنهای نوروز و مهرگان، و تقلید از ساسانیان در مراسم تاجگذاری و لباس پوشیدن و تناول خوراک و جنگیدن...، و یا بر نهادن تبارنامههایى که به پادشاهان ساسانى سر برمىکشید، هیچ کدام مانع انتشار این زبان نشد، بلکه همه به قالب زبان عربى درآمد و به قصاید ابن بابک و هم عصران او راه یافت. نکته جالب توجه دیگری که لازم است مورد بررسى قرار گیرد، آن است که درست در همین روزگاران، نثر پارسى، بیشتر در خراسان و اندکى در غرب ایران، رو به شکوفایى نهاد. خراسان در این زمینه سهم عظیمى دارد، اما غرب ایران را نیز نباید فراموش کرد. چه در اصفهان و در خدمت علاءالدوله کاکوی بود که، ابن سینا به نگارش دانشنامه، به زبان فارسى پرداخت. | بىگمان تسلط آل بویه بر بغداد، در ترویج ادب و زبان عربى و حمایت از آن بىتأثیر نبوده است. اقبال به زبان عربى تا اواسط سده 5ق/11م رو به فزونى داشت و مثلاً گرچه نخستین شاهان دیلمى با عربى چندان آشنا نبودند، اما عضدالدوله و عزالدوله و تاجالدوله و خسرو بن فیروز خود در شمار شاعران یتیمهاند. جالب توجه آنکه احساسات میهندوستى و توجه عمیق به آیینهای کهن ایرانى چون جشنهای نوروز و مهرگان، و تقلید از ساسانیان در مراسم تاجگذاری و لباس پوشیدن و تناول خوراک و جنگیدن...، و یا بر نهادن تبارنامههایى که به پادشاهان ساسانى سر برمىکشید، هیچ کدام مانع انتشار این زبان نشد، بلکه همه به قالب زبان عربى درآمد و به قصاید ابن بابک و هم عصران او راه یافت. نکته جالب توجه دیگری که لازم است مورد بررسى قرار گیرد، آن است که درست در همین روزگاران، نثر پارسى، بیشتر در خراسان و اندکى در غرب ایران، رو به شکوفایى نهاد. خراسان در این زمینه سهم عظیمى دارد، اما غرب ایران را نیز نباید فراموش کرد. چه در اصفهان و در خدمت علاءالدوله کاکوی بود که، ابن سینا به نگارش دانشنامه، به زبان فارسى پرداخت. |