۱۶۹
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' ،' به '،') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
Fgarnezadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
| نام کامل = ابن میمون، ابوالحسن علاءالدین علی بن میمون مغربی فاسی غُماری | | نام کامل = ابن میمون، ابوالحسن علاءالدین علی بن میمون مغربی فاسی غُماری | ||
| نامهای دیگر = | | نامهای دیگر = | ||
| لقب = مغربی فاسی غُماری | | لقب = علاءالدین مغربی فاسی غُماری | ||
| تخلص = | | تخلص = | ||
| نسب = ادریسی- هاشمی- قرشی | | نسب = ادریسی- هاشمی- قرشی | ||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
| خویشاوندان = | | خویشاوندان = | ||
| دین = اسلام | | دین = اسلام | ||
| مذهب = | | مذهب = اهل سنت | ||
| پیشه = | | پیشه = | ||
| منصب = قضاوت | | منصب = قضاوت | ||
| پس از = | | پس از = | ||
| پیش از = | | پیش از = | ||
| اساتید = | | اساتید = ابوزید عبدالرحمن سلیمان حمیدی | ||
| مشایخ = | | مشایخ = | ||
| معاصرین = | | معاصرین = | ||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
| علایق پژوهشی = | | علایق پژوهشی = | ||
| سبک نوشتاری = | | سبک نوشتاری = | ||
| آثار = | | آثار = بیان غربة الاسلام، رسالة الاخوان من اهل الفقه و حملة القرآن، بیانالاحکام فیالخرقة والسجادة والاعلام | ||
| وبگاه = | | وبگاه = | ||
| امضا = | | امضا = | ||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
==نسب== | ==نسب== | ||
[[ابن حنبلی، محمد بن ابراهیم|ابن حنبلی]] در تاریخ خود عبارتهایی از | [[ابن حنبلی، محمد بن ابراهیم|ابن حنبلی]] در تاریخ خود عبارتهایی از الرسالة المیمونیة فی توحید الجرومیة ابن میمون نقل کرده است، حاکی از اینکه ابن میمون ادریسی است و از اینرو نسب وی از طریق حسن مثنی به حسن بن علی بن ابیطالب(ع) میرسد و بدین سبب است که نسبتهای دیگری چون هاشمی و قرشی نیز برای او ذکر کردهاند. اما روشن نیست که طاش کوپریزاده به چه سبب وی را اندلسی خوانده است. | ||
==ولادت== | ==ولادت== | ||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
==تحصیلات== | ==تحصیلات== | ||
او در اوایل زندگی از غماره به فاس آمد و به تحصیل علم مشغول شد. چنانکه خود در بیان فضل خیارالناس گوید، از 870 تا 880ق/1466 تا 1475م نزد ابوزید عبدالرحمن سلیمان حمیدی به تحصیل حدیث، فقه و بهطور کلی علوم ظاهر اشتغال داشته است. | او در اوایل زندگی از غماره به فاس آمد و به تحصیل علم مشغول شد. چنانکه خود در بیان فضل خیارالناس گوید، از 870 تا 880ق/1466 تا 1475م نزد ابوزید عبدالرحمن سلیمان حمیدی به تحصیل حدیث، فقه و بهطور کلی علوم ظاهر اشتغال داشته است. | ||
وی سرانجام به مصاحبت مشایخ صوفیه چون عرفه قیروانی روی آورد و قیروانی او را نزد ابوالعباس احمد بن محمدتونسی، مشهور به دبّاسی یا تبّاسی (د 930ق/1524م) فرستاد. بنا به گفته ابن حنبلی تباسی در تلقین ذکر و پوشیدن خرقه تصوف شیخ ابن میمون بوده است. | |||
==منصب== | ==منصب== | ||
سپس چندی به امر قضا پرداخت و بعد به جهاد در سواحل فرنگان مشغول شد، و گفتهاند که وی سردار لشکر نیز بوده است. | سپس چندی به امر قضا پرداخت و بعد به جهاد در سواحل فرنگان مشغول شد، و گفتهاند که وی سردار لشکر نیز بوده است. | ||
==مسافرتها== | ==مسافرتها== | ||
وی پس از آن مسافرت به سرزمینهای شرقی اسلام را آغاز کرد و ظاهراً این مسافرت به توصیه مشایخ او برای دیدار با بزرگان صوفیه بوده است. وی در صَفَد موفق به دیدار عبدالقادر بن عمر بن حبیب صفدی شد و او را عارفی بزرگ و زاهدی وارسته یافت. ابن حبیب که عمری گمنام و مجهولالحال، به عنوان معلم اطفال در صفد به سر میبرد، بر اثر کوششهای ابن میمون در معرفی وی، به شهرت رسید. تاریخ دیدار این دو، شعبان 894 بوده است. | وی پس از آن مسافرت به سرزمینهای شرقی اسلام را آغاز کرد و ظاهراً این مسافرت به توصیه مشایخ او برای دیدار با بزرگان صوفیه بوده است. وی در صَفَد موفق به دیدار عبدالقادر بن عمر بن حبیب صفدی شد و او را عارفی بزرگ و زاهدی وارسته یافت. ابن حبیب که عمری گمنام و مجهولالحال، به عنوان معلم اطفال در صفد به سر میبرد، بر اثر کوششهای ابن میمون در معرفی وی، به شهرت رسید. تاریخ دیدار این دو، شعبان 894 بوده است. | ||
ابن میمون در بیان | ابن میمون در بیان غربةالاسلام که یک سال پیش از مرگ تألیف کرده، گوید که به مصر نرفته است. از اینرو اشارۀ طاش کوپریزاده در مورد ورود وی به قاهره درست مینماید. ابن میمون در آغاز سده 10ق به بیروت رفت و در این سفر بود که محمد بن عراق با وی آشنا شد و بعدها در زمرۀ مریدان او درآمد. وی پس از سفر حج موقتاً در سرزمین شام اقامت گزید و به ارشاد مردم همت گماشت. سپس به سفر در سرزمینهای اروپایی آلعثمان چون قسطنطنیه، ادرنه و بروسا پرداخت و بهویژه در بروسا اقامتی طولانی اختیار کرد. بنا به گفته غزی مسافرت او به آسیای صغیر 5 سال طول کشید و در این مدت وی به ارشاد مردم مشغول بود. سپس دوباره به شام بازگشت و از این زمان است که به گفته محمد بن عراق در کشورهای عربی به عنوان عالم، مرشد و شیخ مشهور شد. ابن حنبلی به نقل از علوان حموی، یکی دیگر از مریدان ابن میمون، بازگشت وی را به شهر حلب در 910ق ذکر کرده است. او در 911ق وارد حماه سوریه شد و بنا به روایت ابن طولون در اواخر 912ق به صالحیه دمشق رفت و مردم جهت تیمن و تبرک به سوی او شتافتند. وی در آنجا به تعلیم و تربیت مردم در هر مذهبی از مذاهب اربعه پرداخت و گروهی از اشخاص معروف همچون عبدالنبی مفتی و شیخ مالکیان، شمسالدین محمد بن رمضان مفتی و شیخ حنفیان در دمشق، شیخ شهاب بن مفلح از حنبلیان و عبدالرحمن حموی مفتی شافعیان از جمله مریدان وی شدند. بدینسان ابن میمون شهرت فراوان کسب کرد و ابن طولون که به مجالس او رفت و آمدهایی داشته، از علو مقام و بزرگی شأن وی یاد کرده است. | ||
==خصوصیات اخلاقی== | ==خصوصیات اخلاقی== | ||
ابن میمون در حفظ احکام شرع بسیار سختگیر و متعصب بود. از او نقل کردهاند که گفته است: اگر سلطان ابو یزید بن عثمان نیز پیش من آید، با او هم جز براساس سنت رفتار نخواهم کرد. وی مستمری نمیگرفت و هدایای فرماندهان و پادشاهان را قبول نمیکرد. حقیقت را میگفت و از سرزنش ملامتگران پروایی نداشت. اگر در رفتار مریدان خود لغزشی میدید، بسیار خشمگین میشد و آنان را به سختی مؤاخذه میکرد. با اینهمه مردی محجوب و مهربان بود و روزانه 20 تن از مریدان خود را طعام میکرد. گرچه ابن میمون دوستدار علم بود و عالمان را احترام میکرد، اشاراتش نسبت به بعضی از علمای عصر خود خالی از طعن و کنایه نبود، چنانکه گفتهاند وی قضاه را قصاه (واماندگان)، مشایخ را مسایخ (فرومایگان) و فقیه را فقیع (فاسد) مینامید. او اصحاب و مریدان خود را از مداخله در امور عوام و نزدیک شدن به حکام بازمیداشت، زیرا حکام در نظر وی مفسدان روی زمین بودند. | ابن میمون در حفظ احکام شرع بسیار سختگیر و متعصب بود. از او نقل کردهاند که گفته است: اگر سلطان ابو یزید بن عثمان نیز پیش من آید، با او هم جز براساس سنت رفتار نخواهم کرد. وی مستمری نمیگرفت و هدایای فرماندهان و پادشاهان را قبول نمیکرد. حقیقت را میگفت و از سرزنش ملامتگران پروایی نداشت. اگر در رفتار مریدان خود لغزشی میدید، بسیار خشمگین میشد و آنان را به سختی مؤاخذه میکرد. با اینهمه مردی محجوب و مهربان بود و روزانه 20 تن از مریدان خود را طعام میکرد. گرچه ابن میمون دوستدار علم بود و عالمان را احترام میکرد، اشاراتش نسبت به بعضی از علمای عصر خود خالی از طعن و کنایه نبود، چنانکه گفتهاند وی قضاه را قصاه (واماندگان)، مشایخ را مسایخ (فرومایگان) و فقیه را فقیع (فاسد) مینامید. او اصحاب و مریدان خود را از مداخله در امور عوام و نزدیک شدن به حکام بازمیداشت، زیرا حکام در نظر وی مفسدان روی زمین بودند. |