۱۱۹٬۰۵۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'رده:اردیبهشت(99)' به '') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' .' به '.') |
||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
نویسنده در خطبه جلد اول کتاب درباره این اثر توضیح داده است. وی پس از حمد الهی و درود بر پیامبر اسلام(ص) و خاندان و اصحاب ایشان که تابعین از آن حضرت در شرع، سنت، زبان و شمشیرشان بودند، مینویسد: فیقول الفقیر الی مولاه الغنی محمد بن الامیر عبدالقادر الحسنی: ... ناگاه بلاهای زمانه بر ما فرود آمد و سربازان فرانسوی مانند مور و ملخ از دریا بر ما حمله کردند. ما تصمیم گرفتیم که با تمام وجود و غیرتمان از وطن دفاع کنیم و جانهایمان را در حمایت از ساکنان این سرزمین از هر بلایی فدا نماییم. میان ما جنگهای کمرشکنی در گرفت. آنها ما را زیر سم اسبانشان و زیر پایشان له کردند و ما را در حزن فرو بردند. ما نیز در مقابلهبهمثل به مانند آنان عمل کردیم تا اینکه اضطراب بر قلبهای مردم حاکم شد و ضعف ما شدت گرفت. عبارات نویسنده مسجع و زیباست مثلاً در عباراتش در همین جمله پیشین چنین است: ثم کاثرونا بالخیل و الرجل و ساورونا فی الحزن و السهل فقابلنا اعمالهم بالمثل حتی استولی علی قلوب الرعیة الاضطراب و استحکم الوهن فیها بتمکن الاسباب. وی مینویسد: درعینحال ما دفاع را ترک نگفتیم و مشاجره یا درگیری میان دو دولت فرانسه و مراکش ادامه پیدا کرد. چون خدا نخواست ما بر دفع صدمات و هجوم آنان غلبه کنیم، صلاح را بر تسلیم دیدیم. و با فرانسویان بر اساس شروط معین و معاهدات خاصی صلح کردیم. و به حکم قضا و قدر برخی شهرها را خالی کرده به آنها دادیم و هجرت کردیم.<ref>ر.ک: مقدمه مؤلف، ج1، ص3-4</ref> | نویسنده در خطبه جلد اول کتاب درباره این اثر توضیح داده است. وی پس از حمد الهی و درود بر پیامبر اسلام(ص) و خاندان و اصحاب ایشان که تابعین از آن حضرت در شرع، سنت، زبان و شمشیرشان بودند، مینویسد: فیقول الفقیر الی مولاه الغنی محمد بن الامیر عبدالقادر الحسنی:... ناگاه بلاهای زمانه بر ما فرود آمد و سربازان فرانسوی مانند مور و ملخ از دریا بر ما حمله کردند. ما تصمیم گرفتیم که با تمام وجود و غیرتمان از وطن دفاع کنیم و جانهایمان را در حمایت از ساکنان این سرزمین از هر بلایی فدا نماییم. میان ما جنگهای کمرشکنی در گرفت. آنها ما را زیر سم اسبانشان و زیر پایشان له کردند و ما را در حزن فرو بردند. ما نیز در مقابلهبهمثل به مانند آنان عمل کردیم تا اینکه اضطراب بر قلبهای مردم حاکم شد و ضعف ما شدت گرفت. عبارات نویسنده مسجع و زیباست مثلاً در عباراتش در همین جمله پیشین چنین است: ثم کاثرونا بالخیل و الرجل و ساورونا فی الحزن و السهل فقابلنا اعمالهم بالمثل حتی استولی علی قلوب الرعیة الاضطراب و استحکم الوهن فیها بتمکن الاسباب. وی مینویسد: درعینحال ما دفاع را ترک نگفتیم و مشاجره یا درگیری میان دو دولت فرانسه و مراکش ادامه پیدا کرد. چون خدا نخواست ما بر دفع صدمات و هجوم آنان غلبه کنیم، صلاح را بر تسلیم دیدیم. و با فرانسویان بر اساس شروط معین و معاهدات خاصی صلح کردیم. و به حکم قضا و قدر برخی شهرها را خالی کرده به آنها دادیم و هجرت کردیم.<ref>ر.ک: مقدمه مؤلف، ج1، ص3-4</ref> | ||
5 سال در فرانسه صبر کردیم و از حکومت، عهد پیشینش را مراعات نمودیم و از آنان انتظار وفای وعده داشتیم. تا اینکه خدای متعال راه نجاتی برای ما گشود و برایمان گشایشی ایجاد کرد؛ از آن بردگی نجاتمان داد ما امیدوار شدیم به وطن برگردیم تا کنار دوستان و خانواده راحت باشیم. از فرانسه خارج شدیم و ساحل دریا را پیش گرفتیم تا به اسلامبول امن و محافظتشده رسیدیم؛ شهر سعادت و مقر خلافت اسلامی. هفت روز در آنجا ماندیم. پدرم به دیدن سلطان غازی عبدالمجیدخان موفق شد و وی بسیار بر پدرم لطف و احسان کرد. سپس بهقصد اقامت به بورسا (بروسة) رفتیم و دو سال و شش ماه در آنجا ماندیم. سبب خروج ما از این شهر، زلزله عظیمی بود که در این شهر رخ داد و اهالی آن را به مصیبتهای ناگواری کشاند. پس قصد شهرهای شامی را کردیم و به دمشق رفتیم و ساکن آنجا شدیم. باآنکه در آن شهر بسیار مورد اکرام بودم ولی گاهی دوری از خانواده و وطن من را اذیت میکرد. عبارات وی در توصیف وطن و دوریش از آن چنین است: «کان یغلب علیّ فی اغلب الاحیان تذکر الاهل و الاوطان. فتحرک منی السواکن. و تنبعث منا الاشواق الکوامن. سیما اذا مررت بمنظر یروق. و اومضت من ناحیة المغرب بروق... و ما عسی ان اذکر فی اقلیم وقع علی فضله الاتفاق. و حاز قصب السبق علی غیره بالاستحقاق. فهیها ان تنقطع له من المدائح. و لو قطعت تغریدها الحمائم الصوادح. فان شوقی الیه شوق البلبل الی الورد و امروء القیس الی الأبلق الفرد».<ref>ر.ک: همان، ص4</ref> | 5 سال در فرانسه صبر کردیم و از حکومت، عهد پیشینش را مراعات نمودیم و از آنان انتظار وفای وعده داشتیم. تا اینکه خدای متعال راه نجاتی برای ما گشود و برایمان گشایشی ایجاد کرد؛ از آن بردگی نجاتمان داد ما امیدوار شدیم به وطن برگردیم تا کنار دوستان و خانواده راحت باشیم. از فرانسه خارج شدیم و ساحل دریا را پیش گرفتیم تا به اسلامبول امن و محافظتشده رسیدیم؛ شهر سعادت و مقر خلافت اسلامی. هفت روز در آنجا ماندیم. پدرم به دیدن سلطان غازی عبدالمجیدخان موفق شد و وی بسیار بر پدرم لطف و احسان کرد. سپس بهقصد اقامت به بورسا (بروسة) رفتیم و دو سال و شش ماه در آنجا ماندیم. سبب خروج ما از این شهر، زلزله عظیمی بود که در این شهر رخ داد و اهالی آن را به مصیبتهای ناگواری کشاند. پس قصد شهرهای شامی را کردیم و به دمشق رفتیم و ساکن آنجا شدیم. باآنکه در آن شهر بسیار مورد اکرام بودم ولی گاهی دوری از خانواده و وطن من را اذیت میکرد. عبارات وی در توصیف وطن و دوریش از آن چنین است: «کان یغلب علیّ فی اغلب الاحیان تذکر الاهل و الاوطان. فتحرک منی السواکن. و تنبعث منا الاشواق الکوامن. سیما اذا مررت بمنظر یروق. و اومضت من ناحیة المغرب بروق... و ما عسی ان اذکر فی اقلیم وقع علی فضله الاتفاق. و حاز قصب السبق علی غیره بالاستحقاق. فهیها ان تنقطع له من المدائح. و لو قطعت تغریدها الحمائم الصوادح. فان شوقی الیه شوق البلبل الی الورد و امروء القیس الی الأبلق الفرد».<ref>ر.ک: همان، ص4</ref> |