۵۳٬۳۲۷
ویرایش
(صفحه ای تازه حاوی «<div class='wikiInfo'>
[[پرونده:NUR18174J1.jpg|بندانگش» ایجاد کرد.) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
در مقدمه مترجم، ضمن توضيح مختصرى پيرامون فرقه اسماعيليه، نكاتى پيرامون تدوين و ترجمه كتاب، عنوان شده است | در مقدمه مترجم، ضمن توضيح مختصرى پيرامون فرقه اسماعيليه، نكاتى پيرامون تدوين و ترجمه كتاب، عنوان شده است <ref>مقدمه مترجم، ص هفت</ref>. | ||
در مقدمه نويسنده، پس از بيان چگونگى انتخاب موضوع كتاب، به كاستىهاى موجود در منابع مربوط به دوره فاطمى و اسماعيليان اشاره و سپس مطالبى پيرامون اين دوره، عنوان شده است | در مقدمه نويسنده، پس از بيان چگونگى انتخاب موضوع كتاب، به كاستىهاى موجود در منابع مربوط به دوره فاطمى و اسماعيليان اشاره و سپس مطالبى پيرامون اين دوره، عنوان شده است <ref>مقدمه نويسنده، ص 1</ref>. | ||
به اعتقاد نويسنده، دوره خلافت فاطمى نهتنها اوج و ذروه تاريخ اسماعيليه است، بلكه يكى از بزرگترين اعصار و دورههاى تاريخ مصر و بهطور كلى، تاريخ ايران اسلام نيز بشمار مىآيد. به باور وى، تحت حكومت فاطميان و بر اثر مساعى آنان، قاهره يكى از مراكز فرهنگ و هنر اسلامى شد و بهصورت كانون تحقيق و علم درآمد. وى معتقد است اين جنبه از تاريخ فاطميان است كه چنانكه بايد و شايد مورد توجه و عنايت محققان قرار نگرفته و وى به همين دليل، به اين امر پرداخته است | به اعتقاد نويسنده، دوره خلافت فاطمى نهتنها اوج و ذروه تاريخ اسماعيليه است، بلكه يكى از بزرگترين اعصار و دورههاى تاريخ مصر و بهطور كلى، تاريخ ايران اسلام نيز بشمار مىآيد. به باور وى، تحت حكومت فاطميان و بر اثر مساعى آنان، قاهره يكى از مراكز فرهنگ و هنر اسلامى شد و بهصورت كانون تحقيق و علم درآمد. وى معتقد است اين جنبه از تاريخ فاطميان است كه چنانكه بايد و شايد مورد توجه و عنايت محققان قرار نگرفته و وى به همين دليل، به اين امر پرداخته است <ref>همان، ص 5</ref>. | ||
در فصل اول، دعوت اسماعيلى و خلافت فاطمى تشريح شده است. نويسنده بر اين باور است كه در زمان حيات عبدالله اكبر، دعوت اسماعيلى در عراق، در اطراف خرابههاى بابل و حله امروز، آغاز شد. در روايات اسماعيلى، تاريخ تأسيس اين جامعه اسماعيلى، سال 262ق / 785م يا 265ق / 878م ذكر شده است. نويسنده در باره پسر و جانشين عبدالله؛ يعنى احمد، چيزى بهجز نامش ذكر نكرده، اما از يك منبع فوقالعاده متاخر آورده است كه خستگىناپذيرانه در كسوت بازرگانان، به همه اماكن دعوت اسماعيلى در خراسان، عراق و ديلم (سرزمين كوهستانى جنوب درياى خزر، در شمال ايران) سفر مىكرده است | در فصل اول، دعوت اسماعيلى و خلافت فاطمى تشريح شده است. نويسنده بر اين باور است كه در زمان حيات عبدالله اكبر، دعوت اسماعيلى در عراق، در اطراف خرابههاى بابل و حله امروز، آغاز شد. در روايات اسماعيلى، تاريخ تأسيس اين جامعه اسماعيلى، سال 262ق / 785م يا 265ق / 878م ذكر شده است. نويسنده در باره پسر و جانشين عبدالله؛ يعنى احمد، چيزى بهجز نامش ذكر نكرده، اما از يك منبع فوقالعاده متاخر آورده است كه خستگىناپذيرانه در كسوت بازرگانان، به همه اماكن دعوت اسماعيلى در خراسان، عراق و ديلم (سرزمين كوهستانى جنوب درياى خزر، در شمال ايران) سفر مىكرده است <ref>متن كتاب، ص 9</ref>. | ||
در فصل دوم، به دعوت داعيان و «مجالس تعليم» اشاره شده است. نويسنده در ابتداى اين فصل، به اين نكته اشاره دارد كه غرض اين كتاب، آن نيست كه تاريخ خلافت فاطميان را، كه بهصورت يكى از درخشانترين دورههاى تاريخ اسلامى درآمد، بهتفصيل بيان كند. به تأكيد وى، موضوعهايى كه در اين كتاب بايد مورد بحث قرار گيرد، تعليم و تعلم است؛ يعنى فعاليتهايى كه از همان آغاز كار، از مشخصات جامعه اسماعيلى بوده است | در فصل دوم، به دعوت داعيان و «مجالس تعليم» اشاره شده است. نويسنده در ابتداى اين فصل، به اين نكته اشاره دارد كه غرض اين كتاب، آن نيست كه تاريخ خلافت فاطميان را، كه بهصورت يكى از درخشانترين دورههاى تاريخ اسلامى درآمد، بهتفصيل بيان كند. به تأكيد وى، موضوعهايى كه در اين كتاب بايد مورد بحث قرار گيرد، تعليم و تعلم است؛ يعنى فعاليتهايى كه از همان آغاز كار، از مشخصات جامعه اسماعيلى بوده است <ref>همان، ص 25</ref>. | ||
در فصل سوم، به فاطميان در مصر پرداخته شده است. در 15 ربيعالاخر سال 358ق / 6 فوريه 696م، سپاه فاطميان به سردارى جوهر صقلى، از قيروان بهسوى مصر حركت كرد و خليفه المعزلدينالله بر جاى ماند و عزم مصر نكرد. نويسنده، معتقد است نقشه استيلا بر سرزمين واقع بر رود نيل، بهدقت طرحريزى شده بود. داعيان اسماعيلى در فسطاط (قاهره قديم)، پايتخت مصر، مدتها بود كه سرگرم فعاليت بودند. رجال و بزرگان مصر مخفيانه با خليفه فاطمى تماس داشتند و مصر در زير حكومت آخرين اميران اخشيدى كه اسما از جانب خليفه بغداد فرمانروايى داشتند، دستخوش بحرانى عظيم بود، بيمارىهاى واگير و وبا و قحطى و خشكسالى مملكت را ويران و آشوب و هرجومرج، قدرت مقاومت آن را فلج ساخته بود. نويسنده، معتقد است چون از خليفه دوردست كمكى برنمىآمد، تجار و بازرگانان مصرى، اميد به خليفه فاطمى بسته بودند و از وى انتظار داشتند كه امنيت اجتماعى را برقرار و همراه آن، رونق مصر را اعاده كند | در فصل سوم، به فاطميان در مصر پرداخته شده است. در 15 ربيعالاخر سال 358ق / 6 فوريه 696م، سپاه فاطميان به سردارى جوهر صقلى، از قيروان بهسوى مصر حركت كرد و خليفه المعزلدينالله بر جاى ماند و عزم مصر نكرد. نويسنده، معتقد است نقشه استيلا بر سرزمين واقع بر رود نيل، بهدقت طرحريزى شده بود. داعيان اسماعيلى در فسطاط (قاهره قديم)، پايتخت مصر، مدتها بود كه سرگرم فعاليت بودند. رجال و بزرگان مصر مخفيانه با خليفه فاطمى تماس داشتند و مصر در زير حكومت آخرين اميران اخشيدى كه اسما از جانب خليفه بغداد فرمانروايى داشتند، دستخوش بحرانى عظيم بود، بيمارىهاى واگير و وبا و قحطى و خشكسالى مملكت را ويران و آشوب و هرجومرج، قدرت مقاومت آن را فلج ساخته بود. نويسنده، معتقد است چون از خليفه دوردست كمكى برنمىآمد، تجار و بازرگانان مصرى، اميد به خليفه فاطمى بسته بودند و از وى انتظار داشتند كه امنيت اجتماعى را برقرار و همراه آن، رونق مصر را اعاده كند <ref>همان، ص 41</ref>. | ||
فصل چهارم، به تعليم و تعلم اسماعيليه اختصاص يافته است. بارها بر اين اعتقاد رفتهاند كه مسجد الازهر، مركز دعوت اسماعيلى بوده است، اما نويسنده بر اين باور است كه اين سخن، درست نيست و آنچه حقيقت دارد، اين است كه الازهر از همان آغاز، بهعنوان يك نهاد تعليم و تربيتى، نقش عمدهاى بر عهده داشته است. بااينهمه، آنچه در آنجا آموخته مىشد، عقايد باطنى اسماعيلى؛ يعنى حكمت، نبود، بلكه فقه بنا بر مذهب اسماعيلى بود كه به ظاهر شريعت بر طبق مذهب مربوط مىشد، نه به آنچه اسماعيليان، باطن؛ يعنى علم به حقايق كلام منزل، مىگفتند | فصل چهارم، به تعليم و تعلم اسماعيليه اختصاص يافته است. بارها بر اين اعتقاد رفتهاند كه مسجد الازهر، مركز دعوت اسماعيلى بوده است، اما نويسنده بر اين باور است كه اين سخن، درست نيست و آنچه حقيقت دارد، اين است كه الازهر از همان آغاز، بهعنوان يك نهاد تعليم و تربيتى، نقش عمدهاى بر عهده داشته است. بااينهمه، آنچه در آنجا آموخته مىشد، عقايد باطنى اسماعيلى؛ يعنى حكمت، نبود، بلكه فقه بنا بر مذهب اسماعيلى بود كه به ظاهر شريعت بر طبق مذهب مربوط مىشد، نه به آنچه اسماعيليان، باطن؛ يعنى علم به حقايق كلام منزل، مىگفتند <ref>همان، ص 55</ref>. | ||
در فصل پنجم، سازمان دعوت اسماعيليه تشريح شده است. به باور نويسنده، دعوت اسماعيلى، داراى يك ساختار مبتنى بر سلسله مراتب دقيق بود. در رأس آن، شخص امام؛ يعنى خليفه فاطمى قرار داشت كه بهعنوان وارث و جانشين حضرت محمد(ص)، گنجور حقيقى دانش يا حكمت بود. «داعىالدعاة» به نام او و براى او كار و فعاليت مىكرد. در مآخذ و منابع اسماعيلى آن زمان، از «داعىالدعاة»، اغلب به نام «باب» ياد شده است؛ زيرا اين تنها از طريق اوست كه پيروان كيش اسماعيلى مىتوانند به علم و حكمت امام دست يابند. نويسنده بر اين باور است كه در قاهره عصر فاطميان، «داعىالدعاة» در بيشتر موارد، «قاضىالقضات» نيز بوده و بنابراين، صورت ظاهر وحى الهى؛ يعنى شريعت و معناى باطنى آن؛ يعنى تأويل شريعت، هر دو در دست شخص واحدى قرار داشت | در فصل پنجم، سازمان دعوت اسماعيليه تشريح شده است. به باور نويسنده، دعوت اسماعيلى، داراى يك ساختار مبتنى بر سلسله مراتب دقيق بود. در رأس آن، شخص امام؛ يعنى خليفه فاطمى قرار داشت كه بهعنوان وارث و جانشين حضرت محمد(ص)، گنجور حقيقى دانش يا حكمت بود. «داعىالدعاة» به نام او و براى او كار و فعاليت مىكرد. در مآخذ و منابع اسماعيلى آن زمان، از «داعىالدعاة»، اغلب به نام «باب» ياد شده است؛ زيرا اين تنها از طريق اوست كه پيروان كيش اسماعيلى مىتوانند به علم و حكمت امام دست يابند. نويسنده بر اين باور است كه در قاهره عصر فاطميان، «داعىالدعاة» در بيشتر موارد، «قاضىالقضات» نيز بوده و بنابراين، صورت ظاهر وحى الهى؛ يعنى شريعت و معناى باطنى آن؛ يعنى تأويل شريعت، هر دو در دست شخص واحدى قرار داشت <ref>همان، ص 73</ref>. | ||
در دو فصل پايانى كتاب، به «دارالعلم» و نهادهاى علمى در دوره فاطميان پرداخته شده است. به اعتقاد نويسنده، از داعى كمال مطلوب انتظار مىرفت كه معلوماتى دايرةالمعارفگونه از علوم و دانشهاى مختلف داشته باشد؛ زيرا هر زمان امكان آن مىرفت كه با مخالف يا معاندى مواجه شود كه در يك يا چند علم متبحر باشد و اگر داعى تحصيل كرده و دانشاندوخته نبود، رقيب بهآسانى مىتوانست او را مجاب و بىاعتبار سازد. اين دو فصل، به تشريح اين مطالب اختصاص يافته است | در دو فصل پايانى كتاب، به «دارالعلم» و نهادهاى علمى در دوره فاطميان پرداخته شده است. به اعتقاد نويسنده، از داعى كمال مطلوب انتظار مىرفت كه معلوماتى دايرةالمعارفگونه از علوم و دانشهاى مختلف داشته باشد؛ زيرا هر زمان امكان آن مىرفت كه با مخالف يا معاندى مواجه شود كه در يك يا چند علم متبحر باشد و اگر داعى تحصيل كرده و دانشاندوخته نبود، رقيب بهآسانى مىتوانست او را مجاب و بىاعتبار سازد. اين دو فصل، به تشريح اين مطالب اختصاص يافته است <ref>همان، ص 91</ref>. | ||
پارهاى از ويژگىهاى اين كتاب به شرح زير است: | پارهاى از ويژگىهاى اين كتاب به شرح زير است: | ||
1. از آنجا كه كتاب براى افراد غير متخصص نوشته شده است، از تجزيه و تحليل دقيق اسناد و روايات در آن چشمپوشى شده و مؤلف تنها به اظهار نظرهاى خود و نتايجى كه خود از بررسى مدارك و شواهد استنباط كرده، قناعت كرده است | 1. از آنجا كه كتاب براى افراد غير متخصص نوشته شده است، از تجزيه و تحليل دقيق اسناد و روايات در آن چشمپوشى شده و مؤلف تنها به اظهار نظرهاى خود و نتايجى كه خود از بررسى مدارك و شواهد استنباط كرده، قناعت كرده است <ref>مقدمه مترجم، ص هشت</ref>. | ||
2. نويسنده در اين كتاب، برخلاف شيوه مرضيّه مستشرقان كه تاريخ هجرى قمرى و ميلادى را در كنار يكديگر ذكر مىكنند، تنها به ذكر تاريخ ميلادى بسنده كرده و تنها در مواردى شاذ تاريخ هجرى قمرى را به كار برده است. مترجم همه جا، در مقابل تاريخ ميلادى، معادل آن را به تقويم هجرى قمرى آورده و حتى اين تاريخ را مقدّم داشته است. همچنين مؤلف نام خلفاى فاطمى و ديگر رجال دولت و علم و ادب را به عادت فرنگيان مختصر و مفيد آورده و مثلا نوشته است معزّ، منصور، عزيز و غيره و مترجم حتىالمقدور نام كامل آنها را ذكر كرده است. ضمنا يادداشتهايى كه در زير صفحات براى توضيح نكتهاى آورده شده و مصدّر به ستاره (*) است، از مترجم مىباشد | 2. نويسنده در اين كتاب، برخلاف شيوه مرضيّه مستشرقان كه تاريخ هجرى قمرى و ميلادى را در كنار يكديگر ذكر مىكنند، تنها به ذكر تاريخ ميلادى بسنده كرده و تنها در مواردى شاذ تاريخ هجرى قمرى را به كار برده است. مترجم همه جا، در مقابل تاريخ ميلادى، معادل آن را به تقويم هجرى قمرى آورده و حتى اين تاريخ را مقدّم داشته است. همچنين مؤلف نام خلفاى فاطمى و ديگر رجال دولت و علم و ادب را به عادت فرنگيان مختصر و مفيد آورده و مثلا نوشته است معزّ، منصور، عزيز و غيره و مترجم حتىالمقدور نام كامل آنها را ذكر كرده است. ضمنا يادداشتهايى كه در زير صفحات براى توضيح نكتهاى آورده شده و مصدّر به ستاره (*) است، از مترجم مىباشد <ref>همان، ص نه</ref>. | ||
== وضعيت كتاب == | == وضعيت كتاب == | ||
خط ۸۴: | خط ۸۴: | ||
پاورقىها تقريبا اندك بوده و در آنها به توضيح برخى از كلمات و عبارات متن پرداخته شده است. | پاورقىها تقريبا اندك بوده و در آنها به توضيح برخى از كلمات و عبارات متن پرداخته شده است. | ||
چون آوردن آن دسته از اقلام كتابشناسى كه به زبان فارسى يا عربى است، بهصورت نويسهگردان لاتين در ترجمه فارسى مناسب نمىنمود، مترجم آنها را از مآخذ و منابع فرنگى جدا كرده و به خط معمولى و به ترتيب الفبايى بيرون آورده و مجزا از كتابشناسى يا فهرست منابع و مآخذ فرنگى قرار داده است | چون آوردن آن دسته از اقلام كتابشناسى كه به زبان فارسى يا عربى است، بهصورت نويسهگردان لاتين در ترجمه فارسى مناسب نمىنمود، مترجم آنها را از مآخذ و منابع فرنگى جدا كرده و به خط معمولى و به ترتيب الفبايى بيرون آورده و مجزا از كتابشناسى يا فهرست منابع و مآخذ فرنگى قرار داده است <ref>همان</ref>. | ||
==پانويس == | |||
<references /> | |||
== منابع مقاله == | == منابع مقاله == | ||
مقدمه و متن كتاب. | مقدمه و متن كتاب. | ||
خط ۹۸: | خط ۱۰۰: | ||
[[رده:کلام و عقاید]] | [[رده:کلام و عقاید]] | ||
[[رده:آثار کلی (مناظرات کلامی، مذاهب کلامی)]] | [[رده:آثار کلی (مناظرات کلامی، مذاهب کلامی)]] | ||
ویرایش