۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب | تصویر =NUR13321J1.jpg | عنوان =دیوان قصاب کاشانی | عنوانهای دیگ...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
}} | }} | ||
'''دیوان قصاب کاشانی'''، مجموعه اشعار قصاب کاشانی است که به کوشش احمد کرمی گردآوری شده است. | '''دیوان قصاب کاشانی'''، مجموعه اشعار [[قصاب کاشانی]] است که به کوشش [[کرمی، احمد|احمد کرمی]] گردآوری شده است. | ||
==ساختار== | ==ساختار== | ||
کتاب با دو مقدمه از گردآورنده | کتاب با دو مقدمه از گردآورنده [[علیاکبر کنیپور]] (مستی) آغاز شده و مطالب مشتمل بر 429 غزل، چند تضمین، مخمس و رباعی است. | ||
در انتهای کتاب مختصری از احوال شاعر بر اساس تذکرهها ذکر گردیده است. | در انتهای کتاب مختصری از احوال شاعر بر اساس تذکرهها ذکر گردیده است. | ||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
معانی و مضامینی که قصاب در غزلیات خود بهکار برده، خاص خود اوست و کمتر به زبان دیگران آمده و مثل این است که خود نیز متوجه فکر بلند و طبع سرشار خود بوده که در غزلی گفته است: | معانی و مضامینی که قصاب در غزلیات خود بهکار برده، خاص خود اوست و کمتر به زبان دیگران آمده و مثل این است که خود نیز متوجه فکر بلند و طبع سرشار خود بوده که در غزلی گفته است: | ||
'''اولین گامم نخستین پایه معراج بود | '''اولین گامم نخستین پایه معراج بود''' | ||
آنچه در سر هست اگر در زیر پا میداشتم'''<ref>ر.ک: همان، ص474</ref>. | آنچه در سر هست اگر در زیر پا میداشتم'''<ref>ر.ک: همان، ص474</ref>.''' | ||
آنچه مسلم مینماید، این است که فن قصاب غزلسرایی بوده و در این رشته است که هنر او بروز میکند و جایی که از غزل تجاوز کرده، وی بهکلی سست میگردد و در تأیید این معنی، شایسته است به مسمطات او توجه شود تا روشن گردد که بین این دو چقدر تفاوت موجود است. ممکن است به برخی از ردیفهایی که قصاب در غزلیات خود بهکار برده و امروز در نظر ما خوشایند نیست، ایراد گرفته شود و یا بعضی کلمات و ترکیبات ردیف، عامیانه تلقی شود. در این باب، شایسته است به این نکته اشاره شود که در سبک قصاب و شعرایی مانند او، ردیف و خاصه ردیفهای مشکل است که برای شاعر در ایجاد مضمون کمک بزرگی بشمار میرود و اگر به دواوین غزل سایر شعرای آن عصر مراجعه کنیم، غزلیاتی که بدون ردیف باشد، خیلی کم دیده میشود و برای نمونه، دیوان پیشوایان این سبک، یعنی صائب و کلیم کافی است و دیوان هریک بهدقت مطالعه شود، ثابت خواهد شد که غزلیات بدون ردیف آنها از حیث معانی دقیق و لطیف، بههیچوجه به پای غزلیات ردیفدار آنها نمیرسد و این همان رویهای است که شعرای قصیدهسرای قرون قبل از صائب و کلیم در سرودن قصائد بهکار برده و برای ساختن قصیده ردیفهای مشکل انتخاب و بهوسیله آن هنرنمایی میکردند و در عصر صفویه که طبایع شعرا بیشتر به غزل متوجه بود، این کار را در غزلسرایی انجام داده و ترکیبات مشکل بین خود طرح میکردند و میبینیم که اکثر ردیفهای موجود در دیوان یک شاعر، با همان وزن و قافیه در آثار چندین نفر از شعرای معاصر او به چشم میخورد؛ بهطوریکه معلوم نیست فضل تقدم در طرح غزل، از آن کدام است، مگر جایی که بعضی از آنها، انصافی داشته و در مقطع غزل، نام شاعر طرحکننده را به زبان آوردهاند<ref>ر.ک: همان، ص474-475</ref>. | آنچه مسلم مینماید، این است که فن قصاب غزلسرایی بوده و در این رشته است که هنر او بروز میکند و جایی که از غزل تجاوز کرده، وی بهکلی سست میگردد و در تأیید این معنی، شایسته است به مسمطات او توجه شود تا روشن گردد که بین این دو چقدر تفاوت موجود است. ممکن است به برخی از ردیفهایی که قصاب در غزلیات خود بهکار برده و امروز در نظر ما خوشایند نیست، ایراد گرفته شود و یا بعضی کلمات و ترکیبات ردیف، عامیانه تلقی شود. در این باب، شایسته است به این نکته اشاره شود که در سبک قصاب و شعرایی مانند او، ردیف و خاصه ردیفهای مشکل است که برای شاعر در ایجاد مضمون کمک بزرگی بشمار میرود و اگر به دواوین غزل سایر شعرای آن عصر مراجعه کنیم، غزلیاتی که بدون ردیف باشد، خیلی کم دیده میشود و برای نمونه، دیوان پیشوایان این سبک، یعنی صائب و کلیم کافی است و دیوان هریک بهدقت مطالعه شود، ثابت خواهد شد که غزلیات بدون ردیف آنها از حیث معانی دقیق و لطیف، بههیچوجه به پای غزلیات ردیفدار آنها نمیرسد و این همان رویهای است که شعرای قصیدهسرای قرون قبل از صائب و کلیم در سرودن قصائد بهکار برده و برای ساختن قصیده ردیفهای مشکل انتخاب و بهوسیله آن هنرنمایی میکردند و در عصر صفویه که طبایع شعرا بیشتر به غزل متوجه بود، این کار را در غزلسرایی انجام داده و ترکیبات مشکل بین خود طرح میکردند و میبینیم که اکثر ردیفهای موجود در دیوان یک شاعر، با همان وزن و قافیه در آثار چندین نفر از شعرای معاصر او به چشم میخورد؛ بهطوریکه معلوم نیست فضل تقدم در طرح غزل، از آن کدام است، مگر جایی که بعضی از آنها، انصافی داشته و در مقطع غزل، نام شاعر طرحکننده را به زبان آوردهاند<ref>ر.ک: همان، ص474-475</ref>. | ||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
در پایان، شایسته است به غزلی از او که از معروفیت خاصی برخوردار است، اشاره شود: | در پایان، شایسته است به غزلی از او که از معروفیت خاصی برخوردار است، اشاره شود: | ||
'''تا کی به بزم شوق غمت جا کند کسی | '''تا کی به بزم شوق غمت جا کند کسی''' | ||
خون را بهجای باده به مینا کند کسی | خون را بهجای باده به مینا کند کسی | ||
'''ابروت میبرد دل و حاشاست کار او | '''ابروت میبرد دل و حاشاست کار او''' | ||
با کج حساب عشق چه سودا کند کسی | با کج حساب عشق چه سودا کند کسی | ||
'''تا مرغ دل پرید، گرفتار دام شد | '''تا مرغ دل پرید، گرفتار دام شد''' | ||
صیاد کی گذاشت که پر وا کند کسی | صیاد کی گذاشت که پر وا کند کسی | ||
'''دنیا و آخرت به نگاهی فروختم | '''دنیا و آخرت به نگاهی فروختم''' | ||
سودا چنین خوش است که یکجا کند کسی | سودا چنین خوش است که یکجا کند کسی | ||
'''ای شاخ گل به هر طرفی میل میکنی | '''ای شاخ گل به هر طرفی میل میکنی''' | ||
ترسم درازدستی بیجا کند کسی | ترسم درازدستی بیجا کند کسی | ||
'''نشکفت غنچهای که به باد فنا نرفت | '''نشکفت غنچهای که به باد فنا نرفت''' | ||
در این چمن چگونه دلی وا کند کسی | در این چمن چگونه دلی وا کند کسی | ||
'''خوش گلشنی است حیف که گلچین روزگار | '''خوش گلشنی است حیف که گلچین روزگار''' | ||
فرصت نمیدهد که تماشا کند کسی | فرصت نمیدهد که تماشا کند کسی | ||
'''هرگز کسی به درد کسی وا نمیرسد | '''هرگز کسی به درد کسی وا نمیرسد''' | ||
خود را عبث عبث به که رسوا کند کسی | خود را عبث عبث به که رسوا کند کسی | ||
'''عمر عزیز خود منما صرف ناکسان | '''عمر عزیز خود منما صرف ناکسان''' | ||
حیف از طلا که خرج مطلا کند کسی | حیف از طلا که خرج مطلا کند کسی | ||
'''دندان که در دهان نبود خنده بدنماست | '''دندان که در دهان نبود خنده بدنماست''' | ||
دکان بیمتاع چرا وا کند کسی | دکان بیمتاع چرا وا کند کسی | ||
'''بر روضههای خلد قدم میتوان گذاشت | '''بر روضههای خلد قدم میتوان گذاشت''' | ||
«قصاب» اگر زیارت دلها کند کسی'''<ref>ر.ک: متن کتاب، ص393</ref>. | «قصاب» اگر زیارت دلها کند کسی'''<ref>ر.ک: متن کتاب، ص393</ref>.''' | ||
غزل زیر نیز از اشعار معروف اوست: | غزل زیر نیز از اشعار معروف اوست: | ||
'''برافکندی ز رخ تا پرده، ظلمت از جهان گم شد | '''برافکندی ز رخ تا پرده، ظلمت از جهان گم شد''' | ||
نمودی چهره تا خورشید را نام و نشان گم شد | نمودی چهره تا خورشید را نام و نشان گم شد | ||
'''به هنگام جوابت از لب خاموش معذورم | '''به هنگام جوابت از لب خاموش معذورم''' | ||
که چون گفتی سخن، در کامم از حسرت زبان گم شد | که چون گفتی سخن، در کامم از حسرت زبان گم شد | ||
'''نمیدانم دلم را خط به غارت برده یا خالش | '''نمیدانم دلم را خط به غارت برده یا خالش''' | ||
همین دانم که ما بودیم و او، دل در میان گم شد | همین دانم که ما بودیم و او، دل در میان گم شد | ||
'''به غربت کردهام خو، مرغ دستآموز صیادم | '''به غربت کردهام خو، مرغ دستآموز صیادم''' | ||
وطن کی میشناسم، بیضهام در آشیان گم شد | وطن کی میشناسم، بیضهام در آشیان گم شد | ||
'''بیابانی است مالامال دل تا خیمه لیلی | '''بیابانی است مالامال دل تا خیمه لیلی''' | ||
بسا مجنون سرگردان درین ریگ روان گم شد | بسا مجنون سرگردان درین ریگ روان گم شد | ||
'''ز خود گر میروی وقت است، فرصت را غنیمت دان | '''ز خود گر میروی وقت است، فرصت را غنیمت دان''' | ||
که اینک در نظر«قصاب»گرد کاروان گم شد'''<ref>ر.ک: همان، ص145</ref>. | که اینک در نظر«قصاب»گرد کاروان گم شد'''<ref>ر.ک: همان، ص145</ref>.''' | ||
در انتهای کتاب، مقدمه و شرح حالی از قصاب کاشانی، نوشته پرتو بیضایی، آورده شده است<ref>ر.ک: همان، ص463</ref>. | در انتهای کتاب، مقدمه و شرح حالی از قصاب کاشانی، نوشته پرتو بیضایی، آورده شده است<ref>ر.ک: همان، ص463</ref>. |
ویرایش