پرش به محتوا

لطائف الاعلام في اشارات أهل الإلهام: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
<div class='wikiInfo'>
<div class='wikiInfo'>
[[پرونده:NUR10434J1.jpg|بندانگشتی|�لطائف الإعلام في إشارات أهل الإلهام]]
[[پرونده:NUR10434J1.jpg|بندانگشتی|لطائف الإعلام في إشارات أهل الإلهام]]
{| class="wikitable aboutBookTable" style="text-align:Right"
{| class="wikitable aboutBookTable" style="text-align:Right"
|+ |
|+ |
|-
|-
! نام کتاب!! data-type='bookName'|�لطائف الإعلام في إشارات أهل الإلهام
! نام کتاب!! data-type='bookName'|لطائف الإعلام في إشارات أهل الإلهام
|-
|-
|نام های دیگر کتاب  
|نام های دیگر کتاب  
خط ۴۷: خط ۴۷:




«لطائف الإعلام في إشارات أهل الإلهام»، تأليف ملا عبدالرزاق كاشانى (قاشانى) (متوفى 736ق)، از اكابر صوفيه قرن هشتم هجرى قمرى است. وى نگارش كتابى مشتمل بر مهم‌ترين مصطلحات صوفيه و الفاظ و القاب مورد توافق آنها را انگيزه خود از نگارش كتاب دانسته است <ref>مقدمه محقق، ص23</ref>.
'''لطائف الإعلام في إشارات أهل الإلهام'''، تأليف [[کاشانی، عبدالرزاق|ملا عبدالرزاق كاشانى (قاشانى)]] (متوفى 736ق)، از اكابر صوفيه قرن هشتم هجرى قمرى است. وى نگارش كتابى مشتمل بر مهم‌ترين مصطلحات صوفيه و الفاظ و القاب مورد توافق آنها را انگيزه خود از نگارش كتاب دانسته است <ref>مقدمه محقق، ص23</ref>.


احمد عبدالرحيم سايح، توفيق على وهبه و عامر نجار بر كتاب مقدمه زده و كار تحقيق و تصحيح آن را به انجام رسانده‌اند. برخى اين كتاب را به ابن عربى نسبت داده‌اند؛ درحالى‌كه كتاب ابن عربى، غير از اين كتاب است و «الإعلام بإشارات أهل الإفهام» نام دارد <ref>ر.ك: مقدمه مصحح، ص14؛ صلواتى، فضل‌الله، ص49</ref>.
احمد عبدالرحيم سايح، توفيق على وهبه و عامر نجار بر كتاب مقدمه زده و كار تحقيق و تصحيح آن را به انجام رسانده‌اند. برخى اين كتاب را به ابن عربى نسبت داده‌اند؛ درحالى‌كه كتاب ابن عربى، غير از اين كتاب است و «الإعلام بإشارات أهل الإفهام» نام دارد <ref>ر.ك: مقدمه مصحح، ص14؛ صلواتى، فضل‌الله، ص49</ref>.
خط ۶۵: خط ۶۵:
درباره اين اثر چند نكته گفتنى است:
درباره اين اثر چند نكته گفتنى است:


1. عبدالرزاق كاشانى در اين اثر بزرگ عرفانى خويش، از قرآن و احاديث فراوان بهره جسته است.
#عبدالرزاق كاشانى در اين اثر بزرگ عرفانى خويش، از قرآن و احاديث فراوان بهره جسته است.
 
#نويسنده در برخى موارد به توضيح چند اصطلاح مختصر در يك باب اكتفا مى‌نمايد؛ براى نمونه در باب الضاد، تنها به دو اصطلاح «الضنائن» و «الضياء» بسنده مى‌كند. و در باب الدال فقط به سه اصطلاح اشاره مى‌نمايد، درحالى‌كه مصطلحات فراوانى از صوفيه در اين ابواب موجود است.
2. نويسنده در برخى موارد به توضيح چند اصطلاح مختصر در يك باب اكتفا مى‌نمايد؛ براى نمونه در باب الضاد، تنها به دو اصطلاح «الضنائن» و «الضياء» بسنده مى‌كند. و در باب الدال فقط به سه اصطلاح اشاره مى‌نمايد، درحالى‌كه مصطلحات فراوانى از صوفيه در اين ابواب موجود است.
#نويسنده در توضيح اصطلاحات، كلمات و جملاتى كه قبلاً مطرح شده، با عباراتى نظير«كما عرفت ذلك» به ماقبل ارجاع مى‌دهد و مصحّح نيز نشانى صفحه آن را ذكر مى‌نمايد و نيز اگر يك اصطلاح را بيان نكرده، امّا براى شرح اصطلاحى ديگر بدان نيازمند است، با عباراتى چون: «التي ستعرفها في باب كذا» و «سيأتي في باب كذا»، به مابعد ارجاع مى‌دهد، كه اين امر نشانگر اشراف كامل نويسنده بر كل اثر و نيز نظام‌مند بودن آن است.
 
#در اين اثر در بسيارى از موارد به كتب ابن عربى به‌ويژه فصوص الحكم و فتوحات استناد مى‌كند و نيز به‌طور فراوان از منازل السائرين خواجه عبدالله انصارى سخن مى‌گويد و او را به‌عنوان شيخ الشيوخ مى‌ستايد. همچنين اشعار ابن فارض و ابن عربى به‌صورت چشمگيرى مشاهده مى‌گردد.
3. نويسنده در توضيح اصطلاحات، كلمات و جملاتى كه قبلاً مطرح شده، با عباراتى نظير«كما عرفت ذلك» به ماقبل ارجاع مى‌دهد و مصحّح نيز نشانى صفحه آن را ذكر مى‌نمايد و نيز اگر يك اصطلاح را بيان نكرده، امّا براى شرح اصطلاحى ديگر بدان نيازمند است، با عباراتى چون: «التي ستعرفها في باب كذا» و «سيأتي في باب كذا»، به مابعد ارجاع مى‌دهد، كه اين امر نشانگر اشراف كامل نويسنده بر كل اثر و نيز نظام‌مند بودن آن است.
#در برخى موارد، نويسنده قبل از تعريف اصطلاح به توضيح لغوى آن مى‌پردازد؛ به‌عنوان مثال در اصطلاح 66، «اسم» را به «معرّف ذات شيء» تعريف نموده و اصل و ريشه آن را از «سمّو» معرفى مى‌كند. مؤلف از نظر نحوى نيز به توضيح كلمه مربوط همّت مى‌گمارد و «اسم» را از ديدگاه اهل لغت امرى در مقابل فعل و حرف مى‌داند. همچنين گاهى يك اصطلاح را از چشم‌اندازهاى مختلف فلسفى، كلامى و عرفانى مطرح مى‌كند؛ براى نمونه در اصطلاح 741 حقيقتى را كه اغمض المسائل است، به اصطلاح حكما، ماهيت و در لسان متكلّم، شيء ثابت و معدوم ممكن و در زبان رايج عرفا، عين ثابت مى‌داند.
 
#در برخى مواقع سرّ تسميه اصطلاحات را ذكر مى‌فرمايد؛ مثلاً در اصطلاح 367 (السرّ المصون) مى‌گويد: مراد از آن غيب هويت ذات است كه به علم ما درنمى‌آيد؛ بنابراين ذات الهى، سرّى است كه از ادراك و احاطه ما مصون است. گاهى اصطلاح واحد را از ديدگاه عرفا متعدد بيان كرده و آنگاه نظر خويش را با واژه «و اعلم» مطرح مى‌كند؛ به‌طور مثال در اصطلاح 6811 (قبض)، پنج قول از اهل الله را طرح نموده و سپس رأى خويش را بيان مى‌كند.
4. در اين اثر در بسيارى از موارد به كتب ابن عربى به‌ويژه فصوص الحكم و فتوحات استناد مى‌كند و نيز به‌طور فراوان از منازل السائرين خواجه عبدالله انصارى سخن مى‌گويد و او را به‌عنوان شيخ الشيوخ مى‌ستايد. همچنين اشعار ابن فارض و ابن عربى به‌صورت چشمگيرى مشاهده مى‌گردد.
#مؤلّف گاهى يك اصطلاح را با يك اشاره بيان مى‌كند و زمانى در سطر واحد و يا چند سطر از آن سخن مى‌گويد و گاهى در چندين صفحه، آن را مورد بحث قرار مى‌دهد و معمولاً تفصيل گفتار خود را با كلماتى چون «و تقريره» و «تقرير ذلك» آغاز مى‌كند.
 
#كاشانى در برخى موارد در بيان اصطلاحات به كلمات اساطين فن، توسّل جسته و بعد از آن وجوه احتمالى بيانات بزرگان را مطرح مى‌كند؛ براى مثال در اصطلاح 9611 (الفقير) گفتارى را از مظفر القرميسى در مورد فقر مطرح مى‌كند، آنگاه از شش برداشت احتمالى آن سخن مى‌گويد <ref>ر.ك: همان، ص51-50</ref>.
5. در برخى موارد، نويسنده قبل از تعريف اصطلاح به توضيح لغوى آن مى‌پردازد؛ به‌عنوان مثال در اصطلاح 66، «اسم» را به «معرّف ذات شيء» تعريف نموده و اصل و ريشه آن را از «سمّو» معرفى مى‌كند. مؤلف از نظر نحوى نيز به توضيح كلمه مربوط همّت مى‌گمارد و «اسم» را از ديدگاه اهل لغت امرى در مقابل فعل و حرف مى‌داند. همچنين گاهى يك اصطلاح را از چشم‌اندازهاى مختلف فلسفى، كلامى و عرفانى مطرح مى‌كند؛ براى نمونه در اصطلاح 741 حقيقتى را كه اغمض المسائل است، به اصطلاح حكما، ماهيت و در لسان متكلّم، شيء ثابت و معدوم ممكن و در زبان رايج عرفا، عين ثابت مى‌داند.
 
6. در برخى مواقع سرّ تسميه اصطلاحات را ذكر مى‌فرمايد؛ مثلاً در اصطلاح 367 (السرّ المصون) مى‌گويد: مراد از آن غيب هويت ذات است كه به علم ما درنمى‌آيد؛ بنابراين ذات الهى، سرّى است كه از ادراك و احاطه ما مصون است. گاهى اصطلاح واحد را از ديدگاه عرفا متعدد بيان كرده و آنگاه نظر خويش را با واژه «و اعلم» مطرح مى‌كند؛ به‌طور مثال در اصطلاح 6811 (قبض)، پنج قول از اهل الله را طرح نموده و سپس رأى خويش را بيان مى‌كند.
 
7. مؤلّف گاهى يك اصطلاح را با يك اشاره بيان مى‌كند و زمانى در سطر واحد و يا چند سطر از آن سخن مى‌گويد و گاهى در چندين صفحه، آن را مورد بحث قرار مى‌دهد و معمولاً تفصيل گفتار خود را با كلماتى چون «و تقريره» و «تقرير ذلك» آغاز مى‌كند.
 
8. كاشانى در برخى موارد در بيان اصطلاحات به كلمات اساطين فن، توسّل جسته و بعد از آن وجوه احتمالى بيانات بزرگان را مطرح مى‌كند؛ براى مثال در اصطلاح 9611 (الفقير) گفتارى را از مظفر القرميسى در مورد فقر مطرح مى‌كند، آنگاه از شش برداشت احتمالى آن سخن مى‌گويد <ref>ر.ك: همان، ص51-50</ref>.


== وضعيت كتاب ==
== وضعيت كتاب ==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش