۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'فرهنگي' به 'فرهنگی') |
جز (جایگزینی متن - 'بحرالعلوم، محمدمهدی بن مرتضی' به 'بحرالعلوم، سید محمدمهدی بن مرتضی') |
||
| خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
| شابک =964-93098-2-9 | | شابک =964-93098-2-9 | ||
| تعداد جلد =1 | | تعداد جلد =1 | ||
| کتابخانۀ دیجیتال نور = | | کتابخانۀ دیجیتال نور =04282 | ||
| کتابخوان همراه نور =04282 | | کتابخوان همراه نور =04282 | ||
| کد پدیدآور =04441 | | کد پدیدآور =04441 | ||
| خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
مؤلف، معتقد است اصول در دامان فقه و فقه در دامان حدیث رشد کرد<ref>ر.ک: همان، ص15</ref> و مراحل گوناگونی را طی نموده است. داستان از اینجا آغاز میشد که انسان محتاج وحی بود و غریزه و علم و عقل و وجدان او کفاف رابطههای عظیم و عمیق و وسیع او را نمیداد؛ بنابراین انسانی آمد که بهوسیله وحی با خداوند در ارتباط بود. با وجود پیامبر مشکلی در رسیدن به حکم خدا نبود و هرچه که نیاز بشر بود یا پیامبر خود شخصا میفرمود یا اینکه انسانها از پیامبرشان میپرسیدند (مرحله درایت). در مرحله دوم آنکه پیامبر را زیارت کرده و از جام رسول سیراب شده بود، به سمت قوم خودش بازمیگشت و سوغات وحی را و کلام وحی را، در گلوی تشنه دورماندههای منتظر میریخت و آنها را بهرهمند میساخت (مرحله روایت). در مرحله سوم که مرحله کتابتها و جمعآوری روایتهاست، راویان مختلف با سوغات گوناگون و حرفهایی که خودشان تحمل کرده بودند، بهسوی مردم آمدند و این حرفها مکتوب میشد و یا در دلها و حافظهها مینشست. دروغها، تحریفها، و اشتباهها، تصحیفها، تعمیمها، تخصیصها، اطلاق و تقییدها، ناسخ و منسوخها، یک جا جمع میشدند و تاریکی شبهات و سیاهی فتنهها روی مینمود<ref>ر.ک: همان، ص33-34</ref>. در این مرحله نیاز به اصولی بود که در فهم حکم خدا و استنباط احکام و تطبیق کلیات بر موارد خاص، کمک باشد و نیاز به اصولی بود که دروغ و راست و تحریف و تصحیف و اشتباهها و انحرافها را مشخص کند و حجت بر حکم شرعی و ادله احکام فقه را مشخص نماید. در واقع در دامان علم حدیث، فقه و اصول، هر دو به وجود آمده بودند. حدیث به فقه و تطبیق نیاز داشت و فقه به اصولی که ادله احکام را از ناخالصیها تصفیه کند و در دسترس بگذارد<ref>ر.ک: همان، ص36</ref>. | مؤلف، معتقد است اصول در دامان فقه و فقه در دامان حدیث رشد کرد<ref>ر.ک: همان، ص15</ref> و مراحل گوناگونی را طی نموده است. داستان از اینجا آغاز میشد که انسان محتاج وحی بود و غریزه و علم و عقل و وجدان او کفاف رابطههای عظیم و عمیق و وسیع او را نمیداد؛ بنابراین انسانی آمد که بهوسیله وحی با خداوند در ارتباط بود. با وجود پیامبر مشکلی در رسیدن به حکم خدا نبود و هرچه که نیاز بشر بود یا پیامبر خود شخصا میفرمود یا اینکه انسانها از پیامبرشان میپرسیدند (مرحله درایت). در مرحله دوم آنکه پیامبر را زیارت کرده و از جام رسول سیراب شده بود، به سمت قوم خودش بازمیگشت و سوغات وحی را و کلام وحی را، در گلوی تشنه دورماندههای منتظر میریخت و آنها را بهرهمند میساخت (مرحله روایت). در مرحله سوم که مرحله کتابتها و جمعآوری روایتهاست، راویان مختلف با سوغات گوناگون و حرفهایی که خودشان تحمل کرده بودند، بهسوی مردم آمدند و این حرفها مکتوب میشد و یا در دلها و حافظهها مینشست. دروغها، تحریفها، و اشتباهها، تصحیفها، تعمیمها، تخصیصها، اطلاق و تقییدها، ناسخ و منسوخها، یک جا جمع میشدند و تاریکی شبهات و سیاهی فتنهها روی مینمود<ref>ر.ک: همان، ص33-34</ref>. در این مرحله نیاز به اصولی بود که در فهم حکم خدا و استنباط احکام و تطبیق کلیات بر موارد خاص، کمک باشد و نیاز به اصولی بود که دروغ و راست و تحریف و تصحیف و اشتباهها و انحرافها را مشخص کند و حجت بر حکم شرعی و ادله احکام فقه را مشخص نماید. در واقع در دامان علم حدیث، فقه و اصول، هر دو به وجود آمده بودند. حدیث به فقه و تطبیق نیاز داشت و فقه به اصولی که ادله احکام را از ناخالصیها تصفیه کند و در دسترس بگذارد<ref>ر.ک: همان، ص36</ref>. | ||
[[صفایی حائری، علی|صفایی حائری]]، از قول [[صدر، محمدباقر|مرحوم صدر]]، سیر تحول این علم را در سه دوره عصر تمهید و زمینهسازی، عصر علم و عصر کمال تقسیم نموده است. عصر تمهید را با [[ابن ابیعقیل عمانی، حسن بن علی|ابن ابیعقیل عمانی]] و [[ابن جنید اسکافی]] و [[مفید، محمد بن محمد|شیخ مفید]] و [[علمالهدی، علی بن حسین|سید مرتضی]] آغاز میکند و با ظهور [[طوسی، محمد بن حسن|شیخ طوسی]] به پایان میرساند. در این دوره کتاب «كشف التمويه و الالتباس»، از [[ابن جنید اسکافی|ابن جنید]] و رساله شیخ مفید که در کتاب «[[كنز الفوائد]]» [[کراجکی، محمد بن علی|کراجکی]] آمده و «[[الذريعة إلی أصول الشريعة|ذریعه]]» [[علمالهدی، علی بن حسین|سید مرتضی]] و [[العدة في أصول الفقه|عدة الأصول]]» تصنیف شدهاند. عصر علم را پس از صد سال، از اوایل قرن ششم تا قرن دوازدهم میداند که با [[ابن زهره، حمزه بن علی|ابن زهره]] و [[ابن ادریس، محمد بن احمد|ابن ادریس]] آغاز میشود و به [[حلی، جعفر بن حسن|محقق حلی]] (قرن هفتم) و [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلی]] (قرن هشتم)، [[شهید اول، محمد بن مکی|شهید اول]] و [[شهید ثانی، زینالدین بن علی|دوم]]، [[فاضل مقداد، مقداد بن عبدالله|فاضل مقداد]] (قرن نهم)، [[ابن شهید ثانی، حسن بن زینالدین|صاحب معالم]] (قرن دهم) و [[شیخ بهایی، محمد بن حسین|شیخ بهایی]] (قرن یازدهم) ختم میشود. آثار زیادی از این علما در موضوع علم اصول برجای مانده است. عصر کمال علم را از اواخر قرن دوازدهم با ظهور [[وحید بهبهانی، محمدباقر|وحید بهبهانی]] تا امروز که اوایل قرن پانزده است، معرفی مینماید؛ که در این مرحله شاگردان مستقیم [[وحید بهبهانی، محمدباقر|وحید]]، همچون [[بحرالعلوم، محمدمهدی بن مرتضی|سید مهدی بحرالعلوم]]، [[کاشفالغطاء، جعفر بن خضر|شیخ جعفر کاشفالغطاء]] و [[میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمدحسن|میرزای قمی]] و [[طباطبایی کربلایی، علی بن محمدعلی|سید علی طباطبایی]] و شیخ اسدالله تستری و سپس کسانی که از این نوابغ بهرهمند شده بودند، مثل صاحب فصول، شریفالعلماء، [[اعرجی کاظمی، محسن|سید محسن اعرجی]]، حاجی نراقی و [[صاحب جواهر، محمدحسن|صاحب جواهر]] و شاگردان اینها که در رأس همه [[انصاری، مرتضی بن محمدامین|شیخ انصاری]] قرار دارد. اینها همه اصول را بارور کردند و کسانی همچون [[آخوند خراسانی، محمدکاظم بن حسین|صاحب کفایه]] و [[نائینی، محمدحسین|نائینی]] و [[عراقی، ضیاءالدین|آقا ضیاء]] و [[اصفهانی، محمدحسین|کمپانی]]، اصول را به بزرگانی همچون خویی و امام و فانی و معاصرین سپردند<ref>ر.ک: همان، ص49-51</ref>. | [[صفایی حائری، علی|صفایی حائری]]، از قول [[صدر، محمدباقر|مرحوم صدر]]، سیر تحول این علم را در سه دوره عصر تمهید و زمینهسازی، عصر علم و عصر کمال تقسیم نموده است. عصر تمهید را با [[ابن ابیعقیل عمانی، حسن بن علی|ابن ابیعقیل عمانی]] و [[ابن جنید اسکافی]] و [[مفید، محمد بن محمد|شیخ مفید]] و [[علمالهدی، علی بن حسین|سید مرتضی]] آغاز میکند و با ظهور [[طوسی، محمد بن حسن|شیخ طوسی]] به پایان میرساند. در این دوره کتاب «كشف التمويه و الالتباس»، از [[ابن جنید اسکافی|ابن جنید]] و رساله شیخ مفید که در کتاب «[[كنز الفوائد]]» [[کراجکی، محمد بن علی|کراجکی]] آمده و «[[الذريعة إلی أصول الشريعة|ذریعه]]» [[علمالهدی، علی بن حسین|سید مرتضی]] و [[العدة في أصول الفقه|عدة الأصول]]» تصنیف شدهاند. عصر علم را پس از صد سال، از اوایل قرن ششم تا قرن دوازدهم میداند که با [[ابن زهره، حمزه بن علی|ابن زهره]] و [[ابن ادریس، محمد بن احمد|ابن ادریس]] آغاز میشود و به [[حلی، جعفر بن حسن|محقق حلی]] (قرن هفتم) و [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلی]] (قرن هشتم)، [[شهید اول، محمد بن مکی|شهید اول]] و [[شهید ثانی، زینالدین بن علی|دوم]]، [[فاضل مقداد، مقداد بن عبدالله|فاضل مقداد]] (قرن نهم)، [[ابن شهید ثانی، حسن بن زینالدین|صاحب معالم]] (قرن دهم) و [[شیخ بهایی، محمد بن حسین|شیخ بهایی]] (قرن یازدهم) ختم میشود. آثار زیادی از این علما در موضوع علم اصول برجای مانده است. عصر کمال علم را از اواخر قرن دوازدهم با ظهور [[وحید بهبهانی، محمدباقر|وحید بهبهانی]] تا امروز که اوایل قرن پانزده است، معرفی مینماید؛ که در این مرحله شاگردان مستقیم [[وحید بهبهانی، محمدباقر|وحید]]، همچون [[بحرالعلوم، سید محمدمهدی بن مرتضی|سید مهدی بحرالعلوم]]، [[کاشفالغطاء، جعفر بن خضر|شیخ جعفر کاشفالغطاء]] و [[میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمدحسن|میرزای قمی]] و [[طباطبایی کربلایی، علی بن محمدعلی|سید علی طباطبایی]] و شیخ اسدالله تستری و سپس کسانی که از این نوابغ بهرهمند شده بودند، مثل صاحب فصول، شریفالعلماء، [[اعرجی کاظمی، محسن|سید محسن اعرجی]]، حاجی نراقی و [[صاحب جواهر، محمدحسن|صاحب جواهر]] و شاگردان اینها که در رأس همه [[انصاری، مرتضی بن محمدامین|شیخ انصاری]] قرار دارد. اینها همه اصول را بارور کردند و کسانی همچون [[آخوند خراسانی، محمدکاظم بن حسین|صاحب کفایه]] و [[نائینی، محمدحسین|نائینی]] و [[عراقی، ضیاءالدین|آقا ضیاء]] و [[اصفهانی، محمدحسین|کمپانی]]، اصول را به بزرگانی همچون خویی و امام و فانی و معاصرین سپردند<ref>ر.ک: همان، ص49-51</ref>. | ||
نویسنده در ادامه، سیر تحول این علم را مورد بررسی قرار داده<ref>ر.ک: همان، ص52-73</ref>، سپس طرح خویش در باب اجزای کتب اصولی را بههمراه سیر مباحث آن مطرح میکند و معتقد است این طرح، تحولی در علم اصول به وجود میآورد. او میگوید: ما این علم را در سه قسمت دلیلیت (مباحث حجت)، دلالت (مبحث ظهورات) و نسب الادله (تزاحم، تعارض، تخصیص، تقیید، تخصص، حکومت و ورود) دنبال میکنیم. با این توجه که اصول از مبحث حجت آغاز میشود. پس از تحقق حجیت و احراز آن به دلالت دلیل و حجت و سپس به نسبت موجود میان ادله میپردازیم<ref>ر.ک: همان، ص72</ref>. سپس به توضیح این سه بخش میپردازد و به دنبال آن به تطبیق علم اصول در دو مذهب شیعه و سنی اشاره میکند<ref>ر.ک: همان، ص82-88</ref> و در نهایت به جایگاه، تعریف، موضوع و غایت این علم اشاره میکند<ref>ر.ک: همان، ص89-96</ref>. بحث پایانی کتاب به بیان تمایز علوم اختصاص یافته است، که نظرات متعددی را از [[حائری اصفهانی، محمدحسین|صاحب فصول]]، [[آخوند خراسانی، محمدکاظم بن حسین|صاحب کفایه]]، [[بروجردی، حسین|آیتالله بروجردی]]، [[حکیم، سید محسن|آیتالله حکیم]]، [[خویی، ابوالقاسم|آیتالله خویی]] و دکتر سروش مطرح نموده و نظریه آخر را رد نموده است<ref>ر.ک: همان، ص97-98</ref>. | نویسنده در ادامه، سیر تحول این علم را مورد بررسی قرار داده<ref>ر.ک: همان، ص52-73</ref>، سپس طرح خویش در باب اجزای کتب اصولی را بههمراه سیر مباحث آن مطرح میکند و معتقد است این طرح، تحولی در علم اصول به وجود میآورد. او میگوید: ما این علم را در سه قسمت دلیلیت (مباحث حجت)، دلالت (مبحث ظهورات) و نسب الادله (تزاحم، تعارض، تخصیص، تقیید، تخصص، حکومت و ورود) دنبال میکنیم. با این توجه که اصول از مبحث حجت آغاز میشود. پس از تحقق حجیت و احراز آن به دلالت دلیل و حجت و سپس به نسبت موجود میان ادله میپردازیم<ref>ر.ک: همان، ص72</ref>. سپس به توضیح این سه بخش میپردازد و به دنبال آن به تطبیق علم اصول در دو مذهب شیعه و سنی اشاره میکند<ref>ر.ک: همان، ص82-88</ref> و در نهایت به جایگاه، تعریف، موضوع و غایت این علم اشاره میکند<ref>ر.ک: همان، ص89-96</ref>. بحث پایانی کتاب به بیان تمایز علوم اختصاص یافته است، که نظرات متعددی را از [[حائری اصفهانی، محمدحسین|صاحب فصول]]، [[آخوند خراسانی، محمدکاظم بن حسین|صاحب کفایه]]، [[بروجردی، حسین|آیتالله بروجردی]]، [[حکیم، سید محسن|آیتالله حکیم]]، [[خویی، ابوالقاسم|آیتالله خویی]] و دکتر سروش مطرح نموده و نظریه آخر را رد نموده است<ref>ر.ک: همان، ص97-98</ref>. | ||
ویرایش