درآمدی بر علم اصول

    از ویکی‌نور
    درآمدی بر علم اصول‏
    درآمدی بر علم اصول
    پدیدآورانصفايي حائري، علي (نويسنده) مؤسسه فرهنگی هنري ليلة القدر (مصحح)
    عنوان‌های دیگردر آمدي بر علم اصول و جايگاه فقه و شوون فقيه
    ناشرليلة القدر
    مکان نشرايران - قم
    سال نشرمجلد1: 1380ش,
    شابک964-93098-2-9
    موضوعاصول فقه شيعه
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏BP‎‏ ‎‏159‎‏/‎‏8‎‏ ‎‏/‎‏ص‎‏7‎‏د‎‏4 ‏
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    درآمدی بر علم اصول، اثر علی صفایی حائری (1330-1378ش)، کتابی است که نویسنده در آن با نگاهی نو و متفاوت به مباحث علم اصول می‌پردازد. در انتهای این اثر از جایگاه فقه و شئون فقیه بحث شده است.

    ساختار

    مطالب کتاب بعد از مقدمه از دو بخش درآمدی بر علم اصول و جایگاه فقه و شئون فقیه تشکیل شده است. مطالب بخش اول طی دوازده عنوان و مطالب بخش دوم ضمن هفده عنوان مطرح شده است.

    گزارش محتوا

    علی صفایی حائری که به «عین. صاد»، معروف است در مقدمه ضمن انتقاد از شیوه تدریس و تحصیل در حوزه که بر استادمحوری استوار است، معتقد است این روش دارای نقص‌هایی است؛ لذا طلاب و اساتید باید به درس‌محوری روی آورند[۱].

    به نظر صفایی حائری، فقه باید نتیجه‌اش حرکت و فلاح انسان و رویش او به جلو باشد و نتیجه آن ساخته ‌شدن ابوذرها باید باشد. در واقع این فقه، فقه حکم نیست که سنتی یا پویا باشد، که فقه دین است و این فقه به تجربه و علم و به تعقل و فلسفه و به قلب و عرفان می‌آموزد و راه می‌دهد و از بن‌بست‌ها و آفت‌ها می‌رهاند...[۲].

    این‌چنین فقهی، اصولش، خیلی اصولی‌تر است. سعه وجودی و سیر وجودی و فلاح انسانی را می‌خواهد؛ چون هدایت ناس با هدایت مؤمن با هدایت متقی با هدایت محسن با سایر هدایت‌ها برابر و یکسان نیست. انسانی که از اسلام به ایمان، به تقوا، به احسان، به اخبات، به سبقت، به قرب، به لقاء و رضوان می‌رسد، در این مراحل رویش، یک سهم ندارد و یک رزق ندارد[۳].

    مؤلف، معتقد است اصول در دامان فقه و فقه در دامان حدیث رشد کرد[۴] و مراحل گوناگونی را طی نموده است. داستان از اینجا آغاز می‌شد که انسان محتاج وحی بود و غریزه و علم و عقل و وجدان او کفاف رابطه‌های عظیم و عمیق و وسیع او را نمی‌داد؛ بنابراین انسانی آمد که به‌وسیله وحی با خداوند در ارتباط بود. با وجود پیامبر مشکلی در رسیدن به ‌حکم خدا نبود و هرچه که نیاز بشر بود یا پیامبر خود شخصا می‌فرمود یا اینکه انسان‌ها از پیامبرشان می‌پرسیدند (مرحله درایت). در مرحله دوم آنکه پیامبر را زیارت کرده و از جام رسول سیراب شده بود، به سمت قوم خودش بازمی‌گشت و سوغات وحی را و کلام وحی را، در گلوی تشنه دورمانده‌های منتظر می‌ریخت و آن‌ها را بهره‌مند می‌ساخت (مرحله روایت). در مرحله سوم که مرحله کتابت‌ها و جمع‌آوری روایت‌هاست، راویان مختلف با سوغات گوناگون و حرف‌هایی که خودشان تحمل کرده بودند، به‌سوی مردم آمدند و این حرف‌ها مکتوب می‌شد و یا در دل‌ها و حافظه‌ها می‌نشست. دروغ‌ها، تحریف‌ها، و اشتباه‌ها، تصحیف‌ها، تعمیم‌ها، تخصیص‌ها، اطلاق و تقییدها، ناسخ و منسوخ‌ها، یک جا جمع می‌شدند و تاریکی شبهات و سیاهی فتنه‌ها روی می‌نمود[۵]. در این مرحله نیاز به اصولی بود که در فهم حکم خدا و استنباط احکام و تطبیق کلیات بر موارد خاص، کمک باشد و نیاز به اصولی بود که دروغ و راست و تحریف و تصحیف و اشتباه‌ها و انحراف‌ها را مشخص کند و حجت بر حکم شرعی و ادله احکام فقه را مشخص نماید. در واقع در دامان علم حدیث، فقه و اصول، هر دو به وجود آمده بودند. حدیث به فقه و تطبیق نیاز داشت و فقه به اصولی که ادله احکام را از ناخالصی‌ها تصفیه کند و در دسترس بگذارد[۶].

    صفایی حائری، از قول مرحوم صدر، سیر تحول این علم را در سه دوره عصر تمهید و زمینه‌سازی، عصر علم و عصر کمال تقسیم نموده است. عصر تمهید را با ابن ابی‌عقیل عمانی و ابن جنید اسکافی و شیخ مفید و سید مرتضی آغاز می‌کند و با ظهور شیخ طوسی به پایان می‌رساند. در این دوره کتاب «كشف التمويه و الالتباس»، از ابن جنید و رساله شیخ مفید که در کتاب «كنز الفوائد» کراجکی آمده و «ذریعه» سید مرتضی و عدة الأصول» تصنیف شده‌اند. عصر علم را پس از صد سال، از اوایل قرن ششم تا قرن دوازدهم می‌داند که با ابن زهره و ابن ادریس آغاز می‌شود و به محقق حلی (قرن هفتم) و علامه حلی (قرن هشتم)، شهید اول و دوم، فاضل مقداد (قرن نهم)، صاحب معالم (قرن دهم) و شیخ بهایی (قرن یازدهم) ختم می‌شود. آثار زیادی از این علما در موضوع علم اصول برجای مانده است. عصر کمال علم را از اواخر قرن دوازدهم با ظهور وحید بهبهانی تا امروز که اوایل قرن پانزده است، معرفی می‌نماید؛ که در این مرحله شاگردان مستقیم وحید، همچون سید مهدی بحرالعلوم، شیخ جعفر کاشف‌الغطاء و میرزای قمی و سید علی طباطبایی و شیخ اسدالله تستری و سپس کسانی که از این نوابغ بهره‌مند شده بودند، مثل صاحب فصول، شریف‌العلماء، سید محسن اعرجی، حاجی نراقی و صاحب جواهر و شاگردان این‌ها که در رأس همه شیخ انصاری قرار دارد. اینها همه اصول را بارور کردند و کسانی همچون صاحب کفایه و نائینی و آقا ضیاء و کمپانی، اصول را به بزرگانی همچون خویی و امام و فانی و معاصرین سپردند[۷].

    نویسنده در ادامه، سیر تحول این علم را مورد بررسی قرار داده[۸]، سپس طرح خویش در باب اجزای کتب اصولی را به‌همراه سیر مباحث آن مطرح می‌کند و معتقد است این طرح، تحولی در علم اصول به وجود می‌آورد. او می‌گوید: ما این علم را در سه قسمت دلیلیت (مباحث حجت)، دلالت (مبحث ظهورات) و نسب الادله (تزاحم، تعارض، تخصیص، تقیید، تخصص، حکومت و ورود) دنبال می‌کنیم. با این توجه که اصول از مبحث حجت آغاز می‌شود. پس از تحقق حجیت و احراز آن به دلالت دلیل و حجت و سپس به نسبت موجود میان ادله می‌پردازیم[۹]. سپس به توضیح این سه بخش می‌پردازد و به دنبال آن به تطبیق علم اصول در دو مذهب شیعه و سنی اشاره می‌کند[۱۰] و در نهایت به جایگاه، تعریف، موضوع و غایت این علم اشاره می‌کند[۱۱]. بحث پایانی کتاب به بیان تمایز علوم اختصاص یافته است، که نظرات متعددی را از صاحب فصول، صاحب کفایه، آیت‌الله بروجردی، آیت‌الله حکیم، آیت‌الله خویی و دکتر سروش مطرح نموده و نظریه آخر را رد نموده است[۱۲].

    عین، صاد، در بخش دوم کتابش به بیان جایگاه فقه و شئون فقیه پرداخته است. او در این اثر نیز همانند بسیاری دیگر از آثارش، حرکت را یک امر ضروری می‌داند و می‌گوید: هنگامی‌ که راهی دراز در پیش داریم باید همه ‌کارهای ما حرکت و رفتن باشد و یا لااقل در حال حرکت و رفتن و پویایی و ناچار باید تجمع ما و برخورد ما، خودش حرکت باشد و کار باشد و لااقل در حال حرکت و همراه کارها...[۱۳].

    ایشان معتقد است پی بردن به ‌ضرورت حرکت زمانی به دست می‌آید که انسان از عوامل و انگیزه‌های دیگر آزاد شده باشد و به عظمتی رسیده باشد که جز امر حق و دستور حق، هیچ امر و دستوری در وجود عظیمش، حرکتی به وجود نیاورد[۱۴] و حیات خودش را در گرو اطاعت رسول و در گرو دعوت او بداند[۱۵].

    ایشان در ادامه این مباحث به بحث فقه می‌پردازد و می‌گوید: متأسفانه گریز از فقه و فرار به مسائل دیگر، حقیقتی است که در حوزه به‌خوبی آشکار است. باید عوامل این گریز بررسی گردد[۱۶]. به عقیده او برای جلوگیری از این گریز گسترده باید در مسائلی چون موضوع فقه اسلامی، شکل و فرم فقه اسلامی، روش استنباط و شئون فقیه اندیشید[۱۷].

    فقه اسلامی از وحی شروع می‌شود و بر هیچ فقه دیگری تکیه ندارد. اگر در تورات و انجیل و قرآن احکام مشابه پیدا می‌شود، این نه به‌خاطر تأثیرپذیری است، بلکه این به‌خاطر وحدت و یگانگی سرچشمه‌ای است که این هر سه از آنجا به راه افتاده‌اند و جریان گرفته‌اند[۱۸]. عنصر عقل و عرف در حقوق اسلامی راه ندارد و به‌عنوان منبع حقوقی شناخته نمی‌شود؛ درنتیجه عنصر قیاس و تنقیح مناط و سد ذرایع و مصالح مرسله نیز وضعشان آشکار می‌گردد[۱۹]. فقه اسلامی بر اساس وحی قرار دارد و آن‌هم به‌خاطر محدودیت و نارسایی عقل و علم محدود انسان و وسعت و گستردگی هستی و پیچیدگی قانون‌های حاکم بر آن است، ولی فکر می‌تواند از آثار یک حکم، احکامی را به دست بیاورد و عقل می‌تواند ملاک‌های شناخته‌شده را بسنجد و...[۲۰]. نویسنده در ادامه، سیر و جریان تطور فقه شیعه و عامه را مورد بحث و بررسی قرار می‌دهد[۲۱]. سپس به مسئولیت و شئون فقیه می‌پردازد. در موضوع شئون فقیه سه مرحله بررسی آثار، ارتباط احکام با یکدیگر، مقایسه نظام و احکام را مورد کندوکاو قرار می‌دهد[۲۲]. ایشان در پایان بعد از بحث از گستردگی و وسعت فقه می‌گوید: ما به اصول و قواعدی نیازمندیم که به کمک آن‌ها روش استنباط را بیاموزیم؛ لذا دوباره به بیان اهمیت علم اصول می‌پردازد و معتقد است که نباید اصول بر مباحث جانبی متمرکز شده و بی‌جهت متورم شود[۲۳].

    وضعیت کتاب

    پاورقی‌ها به ذکر مستندات مطالب کتاب و گاه توضیح مطالب آن، اختصاص یافته است[۲۴].

    فهرست محتویات در ابتدای کتاب قید شده است.

    پانویس

    1. ر.ک: مقدمه، ص9-10
    2. ر.ک: متن کتاب، ص11-12
    3. ر.ک: همان، ص13
    4. ر.ک: همان، ص15
    5. ر.ک: همان، ص33-34
    6. ر.ک: همان، ص36
    7. ر.ک: همان، ص49-51
    8. ر.ک: همان، ص52-73
    9. ر.ک: همان، ص72
    10. ر.ک: همان، ص82-88
    11. ر.ک: همان، ص89-96
    12. ر.ک: همان، ص97-98
    13. ر.ک: همان، ص101
    14. ر.ک: همان، ص103
    15. ر.ک: همان، ص107
    16. ر.ک: همان، ص109
    17. ر.ک: همان، ص110
    18. ر.ک: همان، ص115
    19. ر.ک: همان
    20. ر.ک: همان
    21. ر.ک: همان، ص119-132
    22. ر.ک: همان، ص137
    23. ر.ک: همان، ص140-141
    24. مثلا ر.ک: پاورقی، ص125، 122، 115

    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب.

    وابسته‌ها