پرش به محتوا

دیوان ناصرخسرو (ویرایش): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸۳: خط ۸۳:
# خردگرایی:
# خردگرایی:
#: [[ناصر خسرو|ناصرخسرو]] - که دیوانش از خرد و خردورزی مایه ور است - بارها از این گوهر گران‌بها یاد کرده است. از دید وی، خرد هدیه الهی است که به‌فرمان خداوند با پدیده شریف جان همراه شده و دل‌وجان آدمی چون معدنی است که گوهر والای جان را در خود جای داده است. وی عقل و خرد را کیمیای صلاح، نعمتی والا و اساس فضیلت‌هایی چون خیر و عدل و احسان می‌داند:{{شعر}}
#: [[ناصر خسرو|ناصرخسرو]] - که دیوانش از خرد و خردورزی مایه ور است - بارها از این گوهر گران‌بها یاد کرده است. از دید وی، خرد هدیه الهی است که به‌فرمان خداوند با پدیده شریف جان همراه شده و دل‌وجان آدمی چون معدنی است که گوهر والای جان را در خود جای داده است. وی عقل و خرد را کیمیای صلاح، نعمتی والا و اساس فضیلت‌هایی چون خیر و عدل و احسان می‌داند:{{شعر}}
{{ب|'' خرد هدیه اوست ما را که در ما''|2='' به‌فرمان او شد خرد جفت با جان''}}
#:{{ب|'' خرد هدیه اوست ما را که در ما''|2='' به‌فرمان او شد خرد جفت با جان''}}
{{ب|'' خرد گوهر است و دل‌وجانش کان است''|2=''بلی مر خرد را دل‌وجان سزد کان''}}
#:{{ب|'' خرد گوهر است و دل‌وجانش کان است''|2=''بلی مر خرد را دل‌وجان سزد کان''}}
{{ب|'' خرد کیمیای صلاح است و نعمت''|2='' خرد معدن خیر و عدل است و احسان ''}}
#:{{ب|'' خرد کیمیای صلاح است و نعمت''|2='' خرد معدن خیر و عدل است و احسان ''}}
{{پایان شعر}}
#:{{پایان شعر}}
#: و عقل را راهنمای آدمی به‌سوی راه صواب می‌نامد و پیروی از آن را توصیه می‌کند:
#: و عقل را راهنمای آدمی به‌سوی راه صواب می‌نامد و پیروی از آن را توصیه می‌کند:{{شعر}}
 
#:{{ب|'' عقل است به‌سوی صواب رهبر''|2='' با راهبرت چون به خار خاری؟''}}
{{شعر}}
#:{{ب|'' چون با خرد، ای بی خرد، نسازی''|2='' جز رنج نبینی و سوگواری''<ref>ر.ک: همان، ص9</ref>}}.
{{ب|'' عقل است به‌سوی صواب رهبر''|2='' با راهبرت چون به خار خاری؟''}}
#:{{پایان شعر}}
{{ب|'' چون با خرد، ای بی خرد، نسازی''|2='' جز رنج نبینی و سوگواری''<ref>ر.ک: همان، ص9</ref>}}.
#: شاعر خردورز با طرح سؤالاتی تأمل‌برانگیز، تازیانه بیداری را بر پیکر جان غافلان می‌نوازد و در پی، به فصل ممیز اشرف مخلوقات با دیگر حیوانات اشاره می‌کند:{{شعر}}
{{پایان شعر}}
#:{{ب|'' چراکه گرگ ستمگاره نیست سوی خدای''|2='' به فعل خویش گرفتار و ما گرفتاریم؟''}}
#: شاعر خردورز با طرح سؤالاتی تأمل‌برانگیز، تازیانه بیداری را بر پیکر جان غافلان می‌نوازد و در پی، به فصل ممیز اشرف مخلوقات با دیگر حیوانات اشاره می‌کند:
#:{{ب|'' چرا بر آهو و نخجیر روزه نیست و نماز''|2='' چرا من و تو بدین کارها گران باریم''}}
 
#:{{ب|'' چه داد یزدان ما را ز جملگی حیوان''|2='' مگر خرد که بدان بر ستور سالاریم''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
#: سپس با تمثیلی، توانمندی قوه خرد را یادآوری می‌کند:{{شعر}}
{{ب|'' چراکه گرگ ستمگاره نیست سوی خدای''|2='' به فعل خویش گرفتار و ما گرفتاریم؟''}}
#:{{ب|'' خرد تواند جستن ز کار چون و چرا''|2='' که بی خرد به مثل ما درخت بی‌باریم''<ref>ر.ک: همان</ref>}}{{پایان شعر}}
{{ب|'' چرا بر آهو و نخجیر روزه نیست و نماز''|2='' چرا من و تو بدین کارها گران باریم''}}
{{ب|'' چه داد یزدان ما را ز جملگی حیوان''|2='' مگر خرد که بدان بر ستور سالاریم''}}
{{پایان شعر}}
#: سپس با تمثیلی، توانمندی قوه خرد را یادآوری می‌کند:
 
{{شعر}}
{{ب|'' خرد تواند جستن ز کار چون و چرا''|2='' که بی خرد به مثل ما درخت بی‌باریم''<ref>ر.ک: همان</ref>}}
{{پایان شعر}}
# طلب دانش:
# طلب دانش:
#: [[ناصر خسرو|ناصرخسرو]] در ارج دانش و دانشمندان و ترغیب به فراگیری علم و عمل به آن، توصیه‌هایی ارزشمند دارد. فضیلت دانش را بر متاع پرزرق‌وبرق دنیوی برتری داده و برخورداری از آن را موجب بلندی مرتبه آدمی دانسته است:
#: [[ناصر خسرو|ناصرخسرو]] در ارج دانش و دانشمندان و ترغیب به فراگیری علم و عمل به آن، توصیه‌هایی ارزشمند دارد. فضیلت دانش را بر متاع پرزرق‌وبرق دنیوی برتری داده و برخورداری از آن را موجب بلندی مرتبه آدمی دانسته است:{{شعر}}
 
#:{{ب|'' دانش به از ضیاع و به از جاه و مال و ملک''|2='' این خاطر خطیر چنین گفت مر مرا''}}
{{شعر}}
#:{{ب|'' با خاطر منور روشن‌تر از قمر''|2='' ناید به کار هیچ مقر قمر مرا''<ref>ر.ک: همان، ص10</ref>}}{{پایان شعر}}
{{ب|'' دانش به از ضیاع و به از جاه و مال و ملک''|2='' این خاطر خطیر چنین گفت مر مرا''}}
{{ب|'' با خاطر منور روشن‌تر از قمر''|2='' ناید به کار هیچ مقر قمر مرا''<ref>ر.ک: همان، ص10</ref>}}
{{پایان شعر}}
# عدالت و دادگری:
# عدالت و دادگری:
#: [[ناصر خسرو|ناصرخسرو]] همچون دیگر حکیمان، عدالت و دادگری را افضل فضایل و اشرف کمالات دانسته و توجه به این فضیلت، از دغدغه‌ها و توصیه‌های اوست. وی آفرینش هستی را بر اساس اصل عدل دانسته و از بندگان می‌خواهد تا پیمان خلیفة اللهی را به سر برده، عدل و داد را پیشه خویش نمایند:
#: [[ناصر خسرو|ناصرخسرو]] همچون دیگر حکیمان، عدالت و دادگری را افضل فضایل و اشرف کمالات دانسته و توجه به این فضیلت، از دغدغه‌ها و توصیه‌های اوست. وی آفرینش هستی را بر اساس اصل عدل دانسته و از بندگان می‌خواهد تا پیمان خلیفة اللهی را به سر برده، عدل و داد را پیشه خویش نمایند:{{شعر}}
 
#:{{ب|'' به داد و دهش جوی حشمت که مرد''|2='' بدین دو تواند شدن محتشم''}}
{{شعر}}
#:{{ب|'' از آغاز بودنش به داد آورید''|2='' خدای این جهان را پدید از عدم''}}
{{ب|'' به داد و دهش جوی حشمت که مرد''|2='' بدین دو تواند شدن محتشم''}}
#:{{ب|'' اگر داد کرده است پس تا ابد''|2='' خدای است و ما بندگان، لاجرم''}}
{{ب|'' از آغاز بودنش به داد آورید''|2='' خدای این جهان را پدید از عدم''}}
#:{{ب|'' اگر دادوبیداد داور شوند''|2='' بود داد تریاک و بیداد سم ''<ref>ر.ک: همان، ص12</ref>}}{{پایان شعر}}
{{ب|'' اگر داد کرده است پس تا ابد''|2='' خدای است و ما بندگان، لاجرم''}}
{{ب|'' اگر دادوبیداد داور شوند''|2='' بود داد تریاک و بیداد سم ''<ref>ر.ک: همان، ص12</ref>}}
{{پایان شعر}}
# نیکوکاری:
# نیکوکاری:
#: [[ناصر خسرو|ناصرخسرو]]، رسیدن به کمالات معنوی و نیل به عزت حقیقی را در گرو داد و دهش و نیکوکاری می‌داند و بر این عقیده است که:
#: [[ناصر خسرو|ناصرخسرو]]، رسیدن به کمالات معنوی و نیل به عزت حقیقی را در گرو داد و دهش و نیکوکاری می‌داند و بر این عقیده است که:{{شعر}}
 
#:{{ب|'' تو را جانت نامه است و کردار خط''|2='' به جان برمکن جز به نیکی رقم''}}
{{شعر}}
#:{{ب|'' به نامه درون جمله نیکی نویس''|2='' که در دست تو است ای برادر قلم''}}
{{ب|'' تو را جانت نامه است و کردار خط''|2='' به جان برمکن جز به نیکی رقم''}}
#:{{ب|'' به گفتار خوب و به کردار نیک''|2='' چنان چون شنودی بر این خفته رم''}}
{{ب|'' به نامه درون جمله نیکی نویس''|2='' که در دست تو است ای برادر قلم''}}
#:{{ب|'' به فعل نکو جمله عاجز شدند''|2='' فرومایه دیوان ز پرمایه جم''<ref>ر.ک: همان، ص12- 13</ref>}}{{پایان شعر}}
{{ب|'' به گفتار خوب و به کردار نیک''|2='' چنان چون شنودی بر این خفته رم''}}
{{ب|'' به فعل نکو جمله عاجز شدند''|2='' فرومایه دیوان ز پرمایه جم''<ref>ر.ک: همان، ص12- 13</ref>}}
{{پایان شعر}}
# ارج سخن و آداب آن:
# ارج سخن و آداب آن:
#: پرداختن به سخن، ارزش، اهمیت و آداب آن، از مضامین فراگیر و پرکاربرد دیوان حکیم قبادیان است. وی در قصیده‌ای ارائه نکته‌های حکیمانه را از شرایط گشودن زبان و سخن گفتن دانسته است:
#: پرداختن به سخن، ارزش، اهمیت و آداب آن، از مضامین فراگیر و پرکاربرد دیوان حکیم قبادیان است. وی در قصیده‌ای ارائه نکته‌های حکیمانه را از شرایط گشودن زبان و سخن گفتن دانسته است:{{شعر}}
 
#:{{ب|'' درختت گر ز حکمت بار دارد''|2='' به گفتار آی و بار خویش می بار''}}
{{شعر}}
#:{{ب|'' چرا خامش نباشی چون ندانی ''|2='' برهنه چون کنی عورت به بازار''<ref>ر.ک: همان، ص14</ref>}}{{پایان شعر}}
{{ب|'' درختت گر ز حکمت بار دارد''|2='' به گفتار آی و بار خویش می بار''}}
{{ب|'' چرا خامش نباشی چون ندانی ''|2='' برهنه چون کنی عورت به بازار''<ref>ر.ک: همان، ص14</ref>}}
{{پایان شعر}}


ایراد سخن و ارائه مطلب به اقتضای حال و مقام، از جمله دقایق و ظرایف مورد نظر وی در آداب سخن گفتن است:
ایراد سخن و ارائه مطلب به اقتضای حال و مقام، از جمله دقایق و ظرایف مورد نظر وی در آداب سخن گفتن است:
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش