۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب | تصویر = NUR16480J1.jpg | عنوان = تحفة الزائر في مآثر الأمير عبد...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
}} | }} | ||
'''تحفة الزائر في مآثر الأمير عبدالقادر و أخبار الجزائر'''، اثر [[جزائری، محمد عبدالقادر|محمد عبدالقادر جزائری]] (متوفی 1331ق) کتابی است در دو جلد به زبان عربی با موضوع تاریخ و جغرافیای اسلامی. [[جزائری، محمد عبدالقادر|محمد عبدالقادر جزائری]] در این اثر اخبار مربوط به الجزائر و احوالات شخصی پدرش امیر عبدالقادر را در دو جلد بیان کرده است. وی در جلد اول به بیان سیره جنگی پدرش پرداخته و در جلد دوم به سیره علمی و قلمی او. او مقدمهای بر جلد اول کتاب نوشته و در آن شهرهای مهم، رودها و برخی وقایع مهم این کشور را بیان کرده است. | |||
'''تحفة الزائر في مآثر الأمير عبدالقادر و أخبار الجزائر'''، اثر محمد عبدالقادر جزائری (متوفی 1331ق) کتابی است در دو جلد به زبان عربی با موضوع تاریخ و جغرافیای اسلامی. محمد عبدالقادر جزائری در این اثر اخبار مربوط به الجزائر و احوالات شخصی پدرش امیر عبدالقادر را در دو جلد بیان کرده است. وی در جلد اول به بیان سیره جنگی پدرش پرداخته و در جلد دوم به سیره علمی و قلمی او. او مقدمهای بر جلد اول کتاب نوشته و در آن شهرهای مهم، رودها و برخی وقایع مهم این کشور را بیان کرده است. | |||
==ساختار== | ==ساختار== | ||
خط ۳۶: | خط ۳۵: | ||
5 سال در فرانسه صبر کردیم و از حکومت، عهد پیشینش را مراعات نمودیم و از آنان انتظار وفای وعده داشتیم. تا اینکه خدای متعال راه نجاتی برای ما گشود و برایمان گشایشی ایجاد کرد؛ از آن بردگی نجاتمان داد ما امیدوار شدیم به وطن برگردیم تا کنار دوستان و خانواده راحت باشیم. از فرانسه خارج شدیم و ساحل دریا را پیش گرفتیم تا به اسلامبول امن و محافظتشده رسیدیم؛ شهر سعادت و مقر خلافت اسلامی. هفت روز در آنجا ماندیم. پدرم به دیدن سلطان غازی عبدالمجیدخان موفق شد و وی بسیار بر پدرم لطف و احسان کرد. سپس بهقصد اقامت به بورسا (بروسة) رفتیم و دو سال و شش ماه در آنجا ماندیم. سبب خروج ما از این شهر، زلزله عظیمی بود که در این شهر رخ داد و اهالی آن را به مصیبتهای ناگواری کشاند. پس قصد شهرهای شامی را کردیم و به دمشق رفتیم و ساکن آنجا شدیم. باآنکه در آن شهر بسیار مورد اکرام بودم ولی گاهی دوری از خانواده و وطن من را اذیت میکرد. عبارات وی در توصیف وطن و دوریش از آن چنین است: «کان یغلب علیّ فی اغلب الاحیان تذکر الاهل و الاوطان. فتحرک منی السواکن. و تنبعث منا الاشواق الکوامن. سیما اذا مررت بمنظر یروق. و اومضت من ناحیة المغرب بروق... و ما عسی ان اذکر فی اقلیم وقع علی فضله الاتفاق. و حاز قصب السبق علی غیره بالاستحقاق. فهیها ان تنقطع له من المدائح. و لو قطعت تغریدها الحمائم الصوادح. فان شوقی الیه شوق البلبل الی الورد و امروء القیس الی الأبلق الفرد».<ref>ر.ک: همان، ص4</ref> | 5 سال در فرانسه صبر کردیم و از حکومت، عهد پیشینش را مراعات نمودیم و از آنان انتظار وفای وعده داشتیم. تا اینکه خدای متعال راه نجاتی برای ما گشود و برایمان گشایشی ایجاد کرد؛ از آن بردگی نجاتمان داد ما امیدوار شدیم به وطن برگردیم تا کنار دوستان و خانواده راحت باشیم. از فرانسه خارج شدیم و ساحل دریا را پیش گرفتیم تا به اسلامبول امن و محافظتشده رسیدیم؛ شهر سعادت و مقر خلافت اسلامی. هفت روز در آنجا ماندیم. پدرم به دیدن سلطان غازی عبدالمجیدخان موفق شد و وی بسیار بر پدرم لطف و احسان کرد. سپس بهقصد اقامت به بورسا (بروسة) رفتیم و دو سال و شش ماه در آنجا ماندیم. سبب خروج ما از این شهر، زلزله عظیمی بود که در این شهر رخ داد و اهالی آن را به مصیبتهای ناگواری کشاند. پس قصد شهرهای شامی را کردیم و به دمشق رفتیم و ساکن آنجا شدیم. باآنکه در آن شهر بسیار مورد اکرام بودم ولی گاهی دوری از خانواده و وطن من را اذیت میکرد. عبارات وی در توصیف وطن و دوریش از آن چنین است: «کان یغلب علیّ فی اغلب الاحیان تذکر الاهل و الاوطان. فتحرک منی السواکن. و تنبعث منا الاشواق الکوامن. سیما اذا مررت بمنظر یروق. و اومضت من ناحیة المغرب بروق... و ما عسی ان اذکر فی اقلیم وقع علی فضله الاتفاق. و حاز قصب السبق علی غیره بالاستحقاق. فهیها ان تنقطع له من المدائح. و لو قطعت تغریدها الحمائم الصوادح. فان شوقی الیه شوق البلبل الی الورد و امروء القیس الی الأبلق الفرد».<ref>ر.ک: همان، ص4</ref> | ||
من تصمیم گرفتم درباره پدرم صحبت کنم. من بسیار با خانوادهام درباره چیزهای عجیب و بعید صحبت میکنم. مثلاً همین جنگی که بر سرمان آمد و هجرت اجباریمان. آنان نیز مجالسشان را با این گرم میکنند و در کتابها مینویسندش تا به دست آیندگان برسد. مخفی نماند که تحریر حال بزرگان و تسطیر مزایای آنان در صفحات دفاتر از سنت بزرگان و طریقه اهل عرفان است. خصوصاً این امیر مشهور و سید جلیل بزرگ که حسن سیرتش در اطراف و اکناف زبانزد است. به نظرم اگر بخواهیم او را در میان پیشینیان تشبیه کنیم باید به عمر بن عبدالعزیز در زهد و رشادتش تشبیهش کرد و از خلف به یوسف صلاحالدین در حرکات و غزوات و جهادش. بلکه او در برخی موارد در جمع میان اضداد شبیه جد کرّارش علی بن ابیطالب(ع) است. از من درخواست شد و این درخواست تکرار هم شد که احوال پدرم را به کتابت دربیاورم. آنان به من گفتند تو پسر او هستی و سزاوارتر و آگاهتر از دیگران به بیان حالاتش و عذری را از من قبول نکردند. به نظرم زبان من در بیان فضایل او کم میآورد: در بیان فضائلش این بس که بزرگترین دشمنش جملاتی درباره او گفته که سزاوار خطاب زبان دوست مهربان به دوستش است. این جمله مانند ضربالمثل در میان کتابها و دفاتر جریان دارد؛ موسیو اسکندر در مار در تاریخش از مارشال سولیت فرانسوی نقل میکند که او در سال 1840 به برخی یارانش گفت: در حال حاضر کسی را مستحق لقب اکبر نمیدانم مگر سه نفر را که هر سه هم مسلمان هستند؛ امیر عبدالقادر و محمدعلی پاشا و شیخ شامل.<ref>ر.ک: همان، ص5-6</ref> | من تصمیم گرفتم درباره پدرم صحبت کنم. من بسیار با خانوادهام درباره چیزهای عجیب و بعید صحبت میکنم. مثلاً همین جنگی که بر سرمان آمد و هجرت اجباریمان. آنان نیز مجالسشان را با این گرم میکنند و در کتابها مینویسندش تا به دست آیندگان برسد. مخفی نماند که تحریر حال بزرگان و تسطیر مزایای آنان در صفحات دفاتر از سنت بزرگان و طریقه اهل عرفان است. خصوصاً این امیر مشهور و سید جلیل بزرگ که حسن سیرتش در اطراف و اکناف زبانزد است. به نظرم اگر بخواهیم او را در میان پیشینیان تشبیه کنیم باید به عمر بن عبدالعزیز در زهد و رشادتش تشبیهش کرد و از خلف به یوسف صلاحالدین در حرکات و غزوات و جهادش. بلکه او در برخی موارد در جمع میان اضداد شبیه جد کرّارش [[امام على(ع)|علی بن ابیطالب(ع)]] است. از من درخواست شد و این درخواست تکرار هم شد که احوال پدرم را به کتابت دربیاورم. آنان به من گفتند تو پسر او هستی و سزاوارتر و آگاهتر از دیگران به بیان حالاتش و عذری را از من قبول نکردند. به نظرم زبان من در بیان فضایل او کم میآورد: در بیان فضائلش این بس که بزرگترین دشمنش جملاتی درباره او گفته که سزاوار خطاب زبان دوست مهربان به دوستش است. این جمله مانند ضربالمثل در میان کتابها و دفاتر جریان دارد؛ موسیو اسکندر در مار در تاریخش از مارشال سولیت فرانسوی نقل میکند که او در سال 1840 به برخی یارانش گفت: در حال حاضر کسی را مستحق لقب اکبر نمیدانم مگر سه نفر را که هر سه هم مسلمان هستند؛ امیر عبدالقادر و محمدعلی پاشا و شیخ شامل.<ref>ر.ک: همان، ص5-6</ref> | ||
نویسنده میگوید از خدا طلب خیر کردم و سعی در جمع وقایع کردم و در این راستا تواریخ وقایع مدون به زبان فرنگی را جمع نموده و آن را به عربی ترجمه کردم. پس از مطالعه آن و امعان نظر در آن، برخی نویسندگان این تواریخ را در جاده صواب دیدم و برخی را بر خطا و طرفداری از مسائل قومی و نژادی خودشان. برخی نیز، بعضی وقایع را فراموش کرده بودند. لوییس والت، نویسنده اسرار مارشال پژو در تاریخش با عنوان فرانسویان در الجزایر چیزهایی مینویسد و برخی نویسندگان دیگر چیزهای دیگری، ازاینرو نویسنده این خبرها را در میزان واحدی از اعتبار قرار داده و حاکم میان حرفهای آنان را شهادت پدرش بر قول یک طرف قرار داده است. نویسنده در این میان متوجه میشود که افاضل وقت به اخبار شهرهای الجزایر و سایر امور آن، تشویق میکنند. ازاینرو تصمیم گرفته که در مقدمه توضیحی کافی درباره جغرافیای مغرب بخصوص مغرب اوسط که موطن اسلاف خودش است، بدهد. وی در این قسمت شهرها و مناطق و کوهها و رودهای مشهور را بیان کرده و برخی اخبار و حوادث را نیز ذکر کرده است. همچنین از دولتهای سهگانه اسلاف این بلاد یاد کرده و عمر این مناطق از اولین کسانی که در آنجا زیست کردهاند را بیان کرده است. جنگهای بزرگ و... نیز در این مقدمه بیان شده و سعی در بیان مطالب این مقدمه، بر اختصار بوده است تا شنونده ملول نشود. نویسنده پس از پایان کارش، آن را در دو بخش ارائه کرده است؛ بخش اول سیره و روش جنگی پدرش (سیرته السیفیة) و بخش دوم، سیره علمی (سیرته القلمی) او. وی این اثر را «تحفة الزائر في مآثر الأمير عبدالقادر و أخبار الجزائر» نام نهاده است.<ref>ر.ک: همان، ص6-7</ref> | نویسنده میگوید از خدا طلب خیر کردم و سعی در جمع وقایع کردم و در این راستا تواریخ وقایع مدون به زبان فرنگی را جمع نموده و آن را به عربی ترجمه کردم. پس از مطالعه آن و امعان نظر در آن، برخی نویسندگان این تواریخ را در جاده صواب دیدم و برخی را بر خطا و طرفداری از مسائل قومی و نژادی خودشان. برخی نیز، بعضی وقایع را فراموش کرده بودند. لوییس والت، نویسنده اسرار مارشال پژو در تاریخش با عنوان فرانسویان در الجزایر چیزهایی مینویسد و برخی نویسندگان دیگر چیزهای دیگری، ازاینرو نویسنده این خبرها را در میزان واحدی از اعتبار قرار داده و حاکم میان حرفهای آنان را شهادت پدرش بر قول یک طرف قرار داده است. نویسنده در این میان متوجه میشود که افاضل وقت به اخبار شهرهای الجزایر و سایر امور آن، تشویق میکنند. ازاینرو تصمیم گرفته که در مقدمه توضیحی کافی درباره جغرافیای مغرب بخصوص مغرب اوسط که موطن اسلاف خودش است، بدهد. وی در این قسمت شهرها و مناطق و کوهها و رودهای مشهور را بیان کرده و برخی اخبار و حوادث را نیز ذکر کرده است. همچنین از دولتهای سهگانه اسلاف این بلاد یاد کرده و عمر این مناطق از اولین کسانی که در آنجا زیست کردهاند را بیان کرده است. جنگهای بزرگ و... نیز در این مقدمه بیان شده و سعی در بیان مطالب این مقدمه، بر اختصار بوده است تا شنونده ملول نشود. نویسنده پس از پایان کارش، آن را در دو بخش ارائه کرده است؛ بخش اول سیره و روش جنگی پدرش (سیرته السیفیة) و بخش دوم، سیره علمی (سیرته القلمی) او. وی این اثر را «تحفة الزائر في مآثر الأمير عبدالقادر و أخبار الجزائر» نام نهاده است.<ref>ر.ک: همان، ص6-7</ref> | ||
خط ۴۸: | خط ۴۷: | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references/> | <references /> | ||
==منابع مقاله== | ==منابع مقاله== |
ویرایش