۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'تو' به 'تو') |
جز (جایگزینی متن - 'یک' به 'یک') |
||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
عنوان اولی که شارح درصدد رفع ابهام از آن است، واژه «فص» است. وی در توضیح فص میگوید: فص هر چیز به معنای خلاصه و گزیده آن چیز است<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/24434/2/39 ر.ک: همان، ص39]</ref>. | عنوان اولی که شارح درصدد رفع ابهام از آن است، واژه «فص» است. وی در توضیح فص میگوید: فص هر چیز به معنای خلاصه و گزیده آن چیز است<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/24434/2/39 ر.ک: همان، ص39]</ref>. | ||
[[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] در فص اول، تمامی ماهیتهای موجود را مرکب از ماهیت و هویت میداند و تصریح میکند که این دو متفاوت از یکدیگرند؛ یعنی چیستی پدیده، عین هویت او نیست؛ زیرا اگر اینگونه بود، میبایست هرگاه که ماهیت انسان را (بهعنوانمثال) تصور میکردیم، هویت او هم تصور میشد و با علم به ماهیتش، به وجودش پی میبردیم..<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/24434/2/3 ر.ک: همان، ص3]</ref>. شارح در توضیح آن میگوید: اگر ماهیت انسان عین وجودش باشد، هرآینه علم به ماهیت انسان باید همان علم به وجودش باشد؛ | [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] در فص اول، تمامی ماهیتهای موجود را مرکب از ماهیت و هویت میداند و تصریح میکند که این دو متفاوت از یکدیگرند؛ یعنی چیستی پدیده، عین هویت او نیست؛ زیرا اگر اینگونه بود، میبایست هرگاه که ماهیت انسان را (بهعنوانمثال) تصور میکردیم، هویت او هم تصور میشد و با علم به ماهیتش، به وجودش پی میبردیم..<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/24434/2/3 ر.ک: همان، ص3]</ref>. شارح در توضیح آن میگوید: اگر ماهیت انسان عین وجودش باشد، هرآینه علم به ماهیت انسان باید همان علم به وجودش باشد؛ درصورتیکه چنین نیست؛ زیرا زیاد پیش میآید که ما انسان را تصور میکنیم و به دنبال آن معنای وجود و ماهیت و حیثیت آن در ذهنمان خطور نمیکند<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/24434/2/39 ر.ک: همان، ص39 و 40]</ref>. | ||
شارح در ادامه میگوید: اگر کسی بگوید: «چنین نیست که تصور ماهیت، جدا از تصور وجود باشد؛ زیرا تعقل و تصور ماهیت همان تعقل و تصور وجود است»، ما در جواب او میگوییم: این مطلب صحیح نیست؛ زیرا اگر چنین بود، بهمجرد تصور ماهیت در ذهن، باید وجود نیز حاضر میشد؛ | شارح در ادامه میگوید: اگر کسی بگوید: «چنین نیست که تصور ماهیت، جدا از تصور وجود باشد؛ زیرا تعقل و تصور ماهیت همان تعقل و تصور وجود است»، ما در جواب او میگوییم: این مطلب صحیح نیست؛ زیرا اگر چنین بود، بهمجرد تصور ماهیت در ذهن، باید وجود نیز حاضر میشد؛ درصورتیکه چنین نیست و چهبسا بسیاری از ماهیتها را میتوان در ذهن تصور کرد، درصورتیکه وجودی در خارج ندارند<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/24434/2/40 ر.ک: همان، ص40]</ref>. | ||
[[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] در فص شصتوچهارم چنین میگوید: موضوع، همان چیزی است که حامل صفات و احوال گوناگون است، مانند آب نسبت به انجماد و جوشش؛ چوب نسبت به صندلی و در و لباس نسبت به سیاهی و سفیدی<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/24434/2/35 همان، ص35]</ref>. شارح بر این تعریف [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] اشکال گرفته است و میگوید: ظاهر این تعریف، «ماده» را در بر نمیگیرد. ایشان بعد از تعریف «ماده» و ارتباط آن با «موضوع»، اقسام «ماده» را برشمرده است<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/24434/2/80 ر.ک: همان، ص80]</ref>. | [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] در فص شصتوچهارم چنین میگوید: موضوع، همان چیزی است که حامل صفات و احوال گوناگون است، مانند آب نسبت به انجماد و جوشش؛ چوب نسبت به صندلی و در و لباس نسبت به سیاهی و سفیدی<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/24434/2/35 همان، ص35]</ref>. شارح بر این تعریف [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] اشکال گرفته است و میگوید: ظاهر این تعریف، «ماده» را در بر نمیگیرد. ایشان بعد از تعریف «ماده» و ارتباط آن با «موضوع»، اقسام «ماده» را برشمرده است<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/24434/2/80 ر.ک: همان، ص80]</ref>. |
ویرایش