۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ما' به 'ما') |
جز (جایگزینی متن - 'ىک' به 'ىک') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
از نکات قابل توجه این اثر این است که «مؤلف در پایان باب هشتم، فصلى درباره فضیلت نماز و نمازگزاران و عقوبت تارکان نماز آورده است. همچنین در پایان باب نوزدهم، چهل حدیث عربى درباره فضائل و مناقب [[امام على(ع)]]، نقل و ترجمه آنها را به نظم درآورده است. در تبیین معانى لغات هم بیشتر کتاب فرهنگ معین مورد مراجعه بوده است»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/18178/1/13 همان، ص13]</ref>. | از نکات قابل توجه این اثر این است که «مؤلف در پایان باب هشتم، فصلى درباره فضیلت نماز و نمازگزاران و عقوبت تارکان نماز آورده است. همچنین در پایان باب نوزدهم، چهل حدیث عربى درباره فضائل و مناقب [[امام على(ع)]]، نقل و ترجمه آنها را به نظم درآورده است. در تبیین معانى لغات هم بیشتر کتاب فرهنگ معین مورد مراجعه بوده است»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/18178/1/13 همان، ص13]</ref>. | ||
در بخشی از کتاب که درباره شهادت [[امام على(ع)|امیرالمؤمنین(ع)]] است، میخوانیم: [[امام على(ع)|علی(ع)]] در ماه رمضان «شبى در خانه امام حسن افطار | در بخشی از کتاب که درباره شهادت [[امام على(ع)|امیرالمؤمنین(ع)]] است، میخوانیم: [[امام على(ع)|علی(ع)]] در ماه رمضان «شبى در خانه امام حسن افطار مىکرد و شبى در خانه امام حسین و زیاده از سه لقمه تناول نمىنمود. گفتند: یا [[امام على(ع)|امیرالمؤمنین]]! چرا زیاده از این طعام میل نمىفرمایى؟ جواب گفت که: نزدیک است که به درگاه حضرت حق بازگردم؛ مىخواهم که چون امر حق دررسد، آلوده نباشم. | ||
پس ابن ملجم - علیه اللعنه - در همان شب به خانه قطامه ملعونه آمد و با شبیب بن بحیر اشجعى سخن درست کرده بود و او را به معاونت خود بر قتل امیر راضى کرده، پس هر دو خارجى در آن شب به حضور قطامه بر قتل امیر بیعت کردند و ابن ملجم ملعون فرمود تا شمشیر او را به زهر آب دادند و منتظر فرصت مىبودند تا شب نوزدهم رمضان درآمد، امیر همه شب به طاعت بود و مطلقا خواب نفرمود و هر ساعت به میان سرا آمدى و در آسمان نگریستى و گفتى: صدق رسولاللّه؛ و اللّه که رسول خدا دروغ نگفت؛ پس چه چیز بازمىدارد کشنده مرا از کشتن من؟ و بر همین منوال مىگذرانید تا وقت آن آمد که به مسجد رود؛ وضو تازه کرد و میان بربست و در حال میان بستن مىگفت: | پس ابن ملجم - علیه اللعنه - در همان شب به خانه قطامه ملعونه آمد و با شبیب بن بحیر اشجعى سخن درست کرده بود و او را به معاونت خود بر قتل امیر راضى کرده، پس هر دو خارجى در آن شب به حضور قطامه بر قتل امیر بیعت کردند و ابن ملجم ملعون فرمود تا شمشیر او را به زهر آب دادند و منتظر فرصت مىبودند تا شب نوزدهم رمضان درآمد، امیر همه شب به طاعت بود و مطلقا خواب نفرمود و هر ساعت به میان سرا آمدى و در آسمان نگریستى و گفتى: صدق رسولاللّه؛ و اللّه که رسول خدا دروغ نگفت؛ پس چه چیز بازمىدارد کشنده مرا از کشتن من؟ و بر همین منوال مىگذرانید تا وقت آن آمد که به مسجد رود؛ وضو تازه کرد و میان بربست و در حال میان بستن مىگفت: | ||
خط ۸۲: | خط ۸۲: | ||
و چون به در مسجد رسید، بانگ نماز بگفت و مردم را براى نماز آواز داد و قدم در مسجد نهاده، به نماز ایستاد. اما آن سه خارجى، همه شب در خانه قطامه ملعونه شراب خورده بودند و در آن وقت مست و خواب افتاده. چون قطامه بانگ نماز [[امام على(ع)|حضرت امیر]] شنید، ابن ملجم - علیه اللعنه - را بیدار کرد و گفت: برخیز که وقت رسید و اینک [[امام على(ع)|على]] به مسجد آمد. دمبهدم است که مردم روى به مسجد خواهند نهاد. زود برو و حاجت من روا کن و بهزودى بازآى و درد فراق خود به شربت وصال من دوا کن! ابن ملجم ملعون برخاست و تیغ زهرآلوده خود برگرفت و گفت: بروم و به تن هلاک و بدبخت بازآیم که من دیروز از حضرت امیر شنیدم که گفت: رسول خدا فرموده که بدبختترین پیشینیان قدّار بن سالف بود که ناقه صالح را پى کرد و بدبختترین پسینیان کشنده [[امام على(ع)|على بن ابىطالب]] خواهد بود! این بگفت و روى به مسجد نهاد و خود را در میان خفتگان انداخت. | و چون به در مسجد رسید، بانگ نماز بگفت و مردم را براى نماز آواز داد و قدم در مسجد نهاده، به نماز ایستاد. اما آن سه خارجى، همه شب در خانه قطامه ملعونه شراب خورده بودند و در آن وقت مست و خواب افتاده. چون قطامه بانگ نماز [[امام على(ع)|حضرت امیر]] شنید، ابن ملجم - علیه اللعنه - را بیدار کرد و گفت: برخیز که وقت رسید و اینک [[امام على(ع)|على]] به مسجد آمد. دمبهدم است که مردم روى به مسجد خواهند نهاد. زود برو و حاجت من روا کن و بهزودى بازآى و درد فراق خود به شربت وصال من دوا کن! ابن ملجم ملعون برخاست و تیغ زهرآلوده خود برگرفت و گفت: بروم و به تن هلاک و بدبخت بازآیم که من دیروز از حضرت امیر شنیدم که گفت: رسول خدا فرموده که بدبختترین پیشینیان قدّار بن سالف بود که ناقه صالح را پى کرد و بدبختترین پسینیان کشنده [[امام على(ع)|على بن ابىطالب]] خواهد بود! این بگفت و روى به مسجد نهاد و خود را در میان خفتگان انداخت. | ||
اما چون [[امام على(ع)|حضرت مرتضى على]] را از اداى تحیت فارغ شد، برخاست و گرد مسجد برآمد و خفتگان را براى نماز بیدار | اما چون [[امام على(ع)|حضرت مرتضى على]] را از اداى تحیت فارغ شد، برخاست و گرد مسجد برآمد و خفتگان را براى نماز بیدار مىکرد و ابن ملجم لعین به روى، درخفته بود. امیر سر پاى مبارک بر وى زد و گفت: قم و صلّ؛ یعنى برخیز و نماز کن! و از وى درگذشت و باز پیش محراب آمد و در نماز ایستاد. ابن ملجم - علیه اللعنه - برخاست و دست یار خود گرفته، گفت: برخیز که فرصت فوت مىشود و مردم جمع خواهند شد و شمشیر برکشید در پیش محراب و [[امام على(ع)|حضرت امیرالمؤمنین]] در نماز بود. صبر کرد تا سجده اول بهجاى آورد؛ همینکه سر مبارک از سجده برداشت، آن فرعونصورت نمرودسیرت شدادقامت حجاجصفت ابلیسمرتبت، آن شقىّ ملعون خسر الدّنيا و الآخرة، شمشیر فرود آورد؛ قضا را بر آن موضع آمد که روز جنگ خندق عمرو بن عبدود زده بود. | ||
چون این ضربت بر محل آن ضربت آمد، تا مغز سر مبارک آن حضرت شکافته شد. آوازى از [[امام على(ع)|حضرت امیرالمؤمنین]] برآمد که: «فزت و ربّ الكعبة»؛ یعنى «بازرستم و فیروزى یافتم به خداى کعبه» و بیفتاد. ابن ملجم ملعون چون آن صدا شنید، از مسجد بیرون گریخت. آواز درافتاد که «قتل أميرالمؤمنين»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/18178/1/279 متن کتاب، ص279-281]</ref>. | چون این ضربت بر محل آن ضربت آمد، تا مغز سر مبارک آن حضرت شکافته شد. آوازى از [[امام على(ع)|حضرت امیرالمؤمنین]] برآمد که: «فزت و ربّ الكعبة»؛ یعنى «بازرستم و فیروزى یافتم به خداى کعبه» و بیفتاد. ابن ملجم ملعون چون آن صدا شنید، از مسجد بیرون گریخت. آواز درافتاد که «قتل أميرالمؤمنين»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/18178/1/279 متن کتاب، ص279-281]</ref>. |
ویرایش