۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'یخ' به 'یخ') |
جز (جایگزینی متن - 'ها' به 'ها') |
||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] در بلوغ زندگی، به بلوغ شاعری دست یافته و قبل از آنکه پای به دانشگاه بگذارد، در معهد عالی شعر و ادب، صدرنشین شده است و در همین دوران است که میسراید: | [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] در بلوغ زندگی، به بلوغ شاعری دست یافته و قبل از آنکه پای به دانشگاه بگذارد، در معهد عالی شعر و ادب، صدرنشین شده است و در همین دوران است که میسراید: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|''تو نور محضی و من | {{ب|''تو نور محضی و من سایهای ز روشنیام''|2=''تو فرودین جمال و من ابر بهمنیام''}} | ||
{{ب|''به هر بهار غباری چو گیردت دامن ''|2='' به خاطر آر جوانی و پاکدامنیام''}} | {{ب|''به هر بهار غباری چو گیردت دامن ''|2='' به خاطر آر جوانی و پاکدامنیام''}} | ||
{{ب|''فزایدم صدفآسا، بها، شکستنها''|2='' که آشکار شود گوهرم چو بشکنیام''}} | {{ب|''فزایدم صدفآسا، بها، شکستنها''|2='' که آشکار شود گوهرم چو بشکنیام''}} | ||
{{ب|''چو شاخ خشک نیم سرکش از گرانجانی ''|2=''چو شاخ بارور افتاده از فروتنیام''}} | {{ب|''چو شاخ خشک نیم سرکش از گرانجانی ''|2=''چو شاخ بارور افتاده از فروتنیام''}} | ||
{{ب|''مرا بهار بقا، از پی خزان فناست''|2='' من آن گلم که سر خاک خود شکفتنیام''}} | {{ب|''مرا بهار بقا، از پی خزان فناست''|2='' من آن گلم که سر خاک خود شکفتنیام''}} | ||
{{ب|''تو آفتابی و روشن ستارهی سحری است''|2=''تو نور محضی و من | {{ب|''تو آفتابی و روشن ستارهی سحری است''|2=''تو نور محضی و من سایهای ز روشنیام''}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
و هم در عنفوان جوانی و پیش از شروع عشره دوم زندگی گفته است: | و هم در عنفوان جوانی و پیش از شروع عشره دوم زندگی گفته است: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|''آن | {{ب|''آن غنچهام که رنگ خزان دامنم گرفت ''|2=''آن لالهام که داغ نهان دامنم گرفت''}} | ||
{{ب|''رفتم که دامن از سر کوی تو درکشم ''|2='' غلتید طفل اشک و دوان دامنم گرفت''}} | {{ب|''رفتم که دامن از سر کوی تو درکشم ''|2='' غلتید طفل اشک و دوان دامنم گرفت''}} | ||
{{ب|''دامنکشان گذشت بر این ناتوان و گفت''|2='' باد صبا منم نتوان دامنم گرفت''}} | {{ب|''دامنکشان گذشت بر این ناتوان و گفت''|2='' باد صبا منم نتوان دامنم گرفت''}} | ||
خط ۷۶: | خط ۷۶: | ||
ملاحظه میفرمایید که چه زیبا واژه تخلص «روشن» را آورده است. شاعر یک لحظه زندگی را بی دوست نگذرانیده و در این راه گرچه مشقت زیادی را هم پذیرفته، اما حرمت دوست و قدر دوستی را نشکسته و دلی را نرنجانیده است.<ref>ر.ک: مقدمه کنیپور، ص12</ref>. | ملاحظه میفرمایید که چه زیبا واژه تخلص «روشن» را آورده است. شاعر یک لحظه زندگی را بی دوست نگذرانیده و در این راه گرچه مشقت زیادی را هم پذیرفته، اما حرمت دوست و قدر دوستی را نشکسته و دلی را نرنجانیده است.<ref>ر.ک: مقدمه کنیپور، ص12</ref>. | ||
بااینکه از دیرزمان، حتی قرنها پیش، سرقت ادبی و دزدیدن مضمونهای دیگران، رسم و باب بوده و امروزه هم متأسفانه از این صفت مذموم و نکوهیده، دور | بااینکه از دیرزمان، حتی قرنها پیش، سرقت ادبی و دزدیدن مضمونهای دیگران، رسم و باب بوده و امروزه هم متأسفانه از این صفت مذموم و نکوهیده، دور نماندهایم، [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] مرد و مردانه قد علم کرده و میگوید: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|''خوشهچینی سازگار طبع روشن نیست نیست ''|2='' | {{ب|''خوشهچینی سازگار طبع روشن نیست نیست ''|2=''خوشهای نایاب و دور از دسترس باید مرا''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص12-13</ref>. | ||
او مانند همه نازکطبعان و شکستهدلان، از جور روزگار مینالد و میگوید: | او مانند همه نازکطبعان و شکستهدلان، از جور روزگار مینالد و میگوید: | ||
خط ۹۶: | خط ۹۶: | ||
[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] آنجا که دلش از نامردمیهای دوستنمایان به تنگ میآید، بی هیچ مداهنه و ظاهرفریبی، روشن روشن فریاد برمیآورد: | [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] آنجا که دلش از نامردمیهای دوستنمایان به تنگ میآید، بی هیچ مداهنه و ظاهرفریبی، روشن روشن فریاد برمیآورد: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|''در گوشه صفا ز وفا | {{ب|''در گوشه صفا ز وفا توشهای بساز ''|2='' با دوستان، کناره ز نادوستان گزین''}} | ||
{{ب|''زاد سفر دعای سحر بس که چون مسیح''|2='' از شام آخرین دمدت صبح اولین''<ref>ر.ک: همان، ص13-14</ref>}}{{پایان شعر}}. | {{ب|''زاد سفر دعای سحر بس که چون مسیح''|2='' از شام آخرین دمدت صبح اولین''<ref>ر.ک: همان، ص13-14</ref>}}{{پایان شعر}}. | ||
شاعرانی که وصف طبیعت و زیباییهای آن را | شاعرانی که وصف طبیعت و زیباییهای آن را کردهاند، بسیارند. استاد منوچهری دامغانی، تقریبا از سرآمدان این هنر است که پاییز را بهگونهای ابتکاری در زمان خود وصف کرده است. [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] بی آنکه کوچکترین نمونهبرداری از این استاد کرده باشد، در یک دوبیتی پیوسته میگوید: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|''ای ساقی شوخچشم شورانگیز ''|2=''برخیز دوباره، گویمت برخیز''}} | {{ب|''ای ساقی شوخچشم شورانگیز ''|2=''برخیز دوباره، گویمت برخیز''}} |
ویرایش