پرش به محتوا

الأصل الأصیل (اصول آصفیه): تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۲ اوت ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'ی‎ت' به 'ی‌ت'
جز (جایگزینی متن - 'ی‎د' به 'ی‌د')
جز (جایگزینی متن - 'ی‎ت' به 'ی‌ت')
خط ۴۸: خط ۴۸:
نویسنده در ابتدای متن کتاب درباره موضوع کتاب چنین می‌نویسد: «و بعد فإنا أردنا في هذه المقالة أولا ذكر الأصل المشهور من الحكماء و هو أن «الواحد لا يصدر عنه إلا الواحد» و ذكر بعض الفروع المتفرعة عليه و هي أيضا أصول لفروع أخر و بيان أن أكثر المسائل الحكمية يمكن أن يتفرع عليه ثم ذكر بعض الأصول و الآراء الحقّة التي اعتمد عليها أرسطوطاليس و سائر القدماء على غاية الإيجاز و الاختصار و سمينا الأصل الأوّل أصلا أصيلا ليحصل التمييز بينه و بين سائر الأصول عند الذكر جعلتها تذكرة لنفسي و لمن أراد اللّه أن ينتفع بها و اللّه المعين و به أستعين»؛ یعنی مراد ما از نگارش این کتاب ذکر قاعده الواحد و برخی از فروعاتی است که بر آن متفرع می‎گردد... و این اصل را اصل اصیل نامیدم که از سایر اصول متمایز گردد...<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/17934/2/25 ر.ک: متن کتاب، ص25]</ref>.
نویسنده در ابتدای متن کتاب درباره موضوع کتاب چنین می‌نویسد: «و بعد فإنا أردنا في هذه المقالة أولا ذكر الأصل المشهور من الحكماء و هو أن «الواحد لا يصدر عنه إلا الواحد» و ذكر بعض الفروع المتفرعة عليه و هي أيضا أصول لفروع أخر و بيان أن أكثر المسائل الحكمية يمكن أن يتفرع عليه ثم ذكر بعض الأصول و الآراء الحقّة التي اعتمد عليها أرسطوطاليس و سائر القدماء على غاية الإيجاز و الاختصار و سمينا الأصل الأوّل أصلا أصيلا ليحصل التمييز بينه و بين سائر الأصول عند الذكر جعلتها تذكرة لنفسي و لمن أراد اللّه أن ينتفع بها و اللّه المعين و به أستعين»؛ یعنی مراد ما از نگارش این کتاب ذکر قاعده الواحد و برخی از فروعاتی است که بر آن متفرع می‎گردد... و این اصل را اصل اصیل نامیدم که از سایر اصول متمایز گردد...<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/17934/2/25 ر.ک: متن کتاب، ص25]</ref>.


[[واحد تبریزی، رجب‌علی|ملارجبعلی تبریزی]] یکی از فیلسوفان شناخته‎شده‎ مکتب فلسفی اصفهان است. وی به‎عنوان یک فیلسوف تنزیهی با دغدغه‌های کلامی، هیچ‎یک از مبانی، آراء و ادله‎ فلسفه‎ ملاصدرا را نمی‎توانست بپذیرد و سعی در ردّ آ‎نها داشت؛ چراکه حکمت متعالیه‎ صدرایی را منافی آیات و روایات می‌دانست. از جمله‎ این مسائل، مسئله‎ وجود ذهنی بود. در واقع [[واحد تبریزی، رجب‌علی|حکیم رجبعلی تبریزی]] یکی از منکران سرسخت قول به نظریه‎ وجود ذهنی است که در رساله‎ اصول آصفیه خود اشکالاتی بر آن وارد نموده است<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/57136/63 ر.ک: کرباسی‎زاده اصفهانی، علی؛ کوهرنگ بهشتی، فریده؛ جوانمردی، سنا، ص63]</ref>.
[[واحد تبریزی، رجب‌علی|ملارجبعلی تبریزی]] یکی از فیلسوفان شناخته‎شده‎ مکتب فلسفی اصفهان است. وی به‎عنوان یک فیلسوف تنزیهی با دغدغه‌های کلامی، هیچ‎یک از مبانی، آراء و ادله‎ فلسفه‎ ملاصدرا را نمی‌توانست بپذیرد و سعی در ردّ آ‎نها داشت؛ چراکه حکمت متعالیه‎ صدرایی را منافی آیات و روایات می‌دانست. از جمله‎ این مسائل، مسئله‎ وجود ذهنی بود. در واقع [[واحد تبریزی، رجب‌علی|حکیم رجبعلی تبریزی]] یکی از منکران سرسخت قول به نظریه‎ وجود ذهنی است که در رساله‎ اصول آصفیه خود اشکالاتی بر آن وارد نموده است<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/57136/63 ر.ک: کرباسی‎زاده اصفهانی، علی؛ کوهرنگ بهشتی، فریده؛ جوانمردی، سنا، ص63]</ref>.


این رساله، به تجزیه و تحلیل آراء و عقاید گرایش‎ها و جریانات مربوط بـه نـاقدان حکمت متعالیه و مخالفان اندیشه صدرایی‎ در‎ حیطه اصل اساسی این مکتب، یعنی«اصالت وجـود» اختصاص دارد. در طـیّ‎ این نوشته، سه جریان اصلی مورد بررسی و ارزیابی و نقد قرار گرفته است:
این رساله، به تجزیه و تحلیل آراء و عقاید گرایش‎ها و جریانات مربوط بـه نـاقدان حکمت متعالیه و مخالفان اندیشه صدرایی‎ در‎ حیطه اصل اساسی این مکتب، یعنی«اصالت وجـود» اختصاص دارد. در طـیّ‎ این نوشته، سه جریان اصلی مورد بررسی و ارزیابی و نقد قرار گرفته است:
خط ۶۳: خط ۶۳:
ایشان ابتدا در صدد اثبات تحقق ماهیت در خارج به‎نحو تحقق معروض‎ برای عارض خود (یعنی‎ وجود‎) است؛ البته نه بدان نحو که مـاهیت مـن حیث هی را در خارج موجود بداند. وی استدلال می‌کند که ماهیت موجوده در خارج، یا صرف ماهیت است و یا ماهیت مقارن و توأم‎ با وجود در خارج. شق اول، صحیح نیست؛ چراکه صرف مـاهیت اقـتضای وجود ندارد و الاّ خلف لازم آید. اما اگر در خارج ماهیت با وجود باشد، پس وجود و ماهیت هر‎ دو‎ در خارج تحقق واقعی دارند و به دو تحقق متحققند که یـکی مـعروض و ملزوم است و دیگری لازم و عارض و الاّ حـمل یـکی بر دیگری (نظیر الإنسان موجود) غلط خواهد بود. از این‎ حیث‎ وجود را به‎منزله عارض و لازم ماهیت (مانند لزوم حرارت برای وجود آتش) دانسته است. وی سپس مـی‎گوید: «پس لازم اسـت که وجود در خارج هـمراه بـا ماهیت باشد‎، البته‎ نه بدین معنی که در خارج همراه با ماهیت باشد؛ البته نه بدین معنی که در خارج موجود مستقل باشد، تا آنکه تسلسل در وجود لازم آید (مراد اشکال‎ [[سهروردی، یحیی بن حبش|شیخ‎ اشـراق]]‎ بـر اصالت وجود است)، بلکه‎ بدین‎ معنی‎ که در خارج، وجود (مبدأ اشتقاق) متحقق باشد (نه موجود که مشتق است). لهذا ثابت شد که ماهیت موجوده در خارج‎ به‎ حیث‎ مصاحبت وجود در خـارج مـتحقق می‎شود. فرق‎ بین‎ این قول و قول به دو اصل مستقل (نظیر قول [[احسائی، احمد بن زین‌الدین|احسایی]]) آن است که قائلان به دو اصل، وجـود و ماهیت‎ را‎ در‎ عرض یکدیگر مجعول می‌دانند و ایشان وجود را لازم منضمّ به‎ ماهیت و فـرع آن مـی‌دانند<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/1560/30 ر.ک: رحیمیان، سعید، ص30-32]</ref>.
ایشان ابتدا در صدد اثبات تحقق ماهیت در خارج به‎نحو تحقق معروض‎ برای عارض خود (یعنی‎ وجود‎) است؛ البته نه بدان نحو که مـاهیت مـن حیث هی را در خارج موجود بداند. وی استدلال می‌کند که ماهیت موجوده در خارج، یا صرف ماهیت است و یا ماهیت مقارن و توأم‎ با وجود در خارج. شق اول، صحیح نیست؛ چراکه صرف مـاهیت اقـتضای وجود ندارد و الاّ خلف لازم آید. اما اگر در خارج ماهیت با وجود باشد، پس وجود و ماهیت هر‎ دو‎ در خارج تحقق واقعی دارند و به دو تحقق متحققند که یـکی مـعروض و ملزوم است و دیگری لازم و عارض و الاّ حـمل یـکی بر دیگری (نظیر الإنسان موجود) غلط خواهد بود. از این‎ حیث‎ وجود را به‎منزله عارض و لازم ماهیت (مانند لزوم حرارت برای وجود آتش) دانسته است. وی سپس مـی‎گوید: «پس لازم اسـت که وجود در خارج هـمراه بـا ماهیت باشد‎، البته‎ نه بدین معنی که در خارج همراه با ماهیت باشد؛ البته نه بدین معنی که در خارج موجود مستقل باشد، تا آنکه تسلسل در وجود لازم آید (مراد اشکال‎ [[سهروردی، یحیی بن حبش|شیخ‎ اشـراق]]‎ بـر اصالت وجود است)، بلکه‎ بدین‎ معنی‎ که در خارج، وجود (مبدأ اشتقاق) متحقق باشد (نه موجود که مشتق است). لهذا ثابت شد که ماهیت موجوده در خارج‎ به‎ حیث‎ مصاحبت وجود در خـارج مـتحقق می‎شود. فرق‎ بین‎ این قول و قول به دو اصل مستقل (نظیر قول [[احسائی، احمد بن زین‌الدین|احسایی]]) آن است که قائلان به دو اصل، وجـود و ماهیت‎ را‎ در‎ عرض یکدیگر مجعول می‌دانند و ایشان وجود را لازم منضمّ به‎ ماهیت و فـرع آن مـی‌دانند<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/1560/30 ر.ک: رحیمیان، سعید، ص30-32]</ref>.


تبریزی، قائل به اشتراک لفظی وجود و موجود میان واجب و ممکن است و در «الأصل الأصيل» نیز درباره اشتراک لفظی وجود سخن گفته و آن را از فروعات قاعده الواحد قرار داده؛ او معتقد است خداوند ممکن نیست که به وجود عام بدیهی که بر اشیا حمل می‎شود، متصف شود؛ زیرا خداوند فاعل چنین وجودی است و فاعل شیء نمی‎تواند قابل همان شیء نیز باشد. با این بیان، وجه فساد گفتار متأخرین مبنی بر اشتراک معنوی وجود میان واجب و ممکن روشن می‎شود<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/64041/59 ر.ک: غفاری، ابوالحسن، ص59]</ref>.
تبریزی، قائل به اشتراک لفظی وجود و موجود میان واجب و ممکن است و در «الأصل الأصيل» نیز درباره اشتراک لفظی وجود سخن گفته و آن را از فروعات قاعده الواحد قرار داده؛ او معتقد است خداوند ممکن نیست که به وجود عام بدیهی که بر اشیا حمل می‎شود، متصف شود؛ زیرا خداوند فاعل چنین وجودی است و فاعل شیء نمی‌تواند قابل همان شیء نیز باشد. با این بیان، وجه فساد گفتار متأخرین مبنی بر اشتراک معنوی وجود میان واجب و ممکن روشن می‎شود<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/64041/59 ر.ک: غفاری، ابوالحسن، ص59]</ref>.


«بحث اوصاف واجب الوجـود در اندیشـه [[واحد تبریزی، رجب‌علی|ملا رجبعلـی تـبریـزی]] در واقـع در ادامه مبحـث اشتراک لفظی‎ وجود‎ مطرح‎ است؛ به‎طوری‎که او استدلال نخست در اشتراک لفظی وجـود را درباره اوصاف‎ نیز‎ جاری و ساری می‌داند. او در مسئله صـفات واجـب تعـالی نیـز بـا بـیشتر‎ حـکما‎ و متکلمان، مخالفت کرده و اطـلاق صـفاتی همچـون علـم و قـدرت را بـر واجب، به معنایی که بر‎ ممکنات‎ اطلاق می‎شـود، جـایز نمـی‌دانـد، سـخن [[واحد تبریزی، رجب‌علی|مـلا رجبعلـی تبریزی]] درباره صفات حق‎ تـعالی‎ در واقـع‎ به انکار اوصاف الهی انجامیده. به باور او، صـفات واجب، نه عین ذات است و نه‎ زاید‎ بر ذات، بلکه اساسا خدا منزه از هـر صـفت اسـت و مـوصوف هـیچ‎ صفتی - خواه‎ وجود یا عـلم و قـدرت و... ـ واقع نمی‎شود؛ بـدین ترتیـب او به‎گونه‌ای از الهیات‎ معتقد‎ شده‎ که می‎توان آن را الهیات تنزیهی یا سلبی نامید. تبریـزی در‎ این‎ مسئله نیز به‎شـدت تـحت تأثیر آن دسته از روایاتی قـرار گـرفتـه کـه در آنهـا صـفات‎ از‎ خدا سلب شده است. او برای ادعای خود دو دلیل اصلی اقامه‎ کرده‎ است؛  
«بحث اوصاف واجب الوجـود در اندیشـه [[واحد تبریزی، رجب‌علی|ملا رجبعلـی تـبریـزی]] در واقـع در ادامه مبحـث اشتراک لفظی‎ وجود‎ مطرح‎ است؛ به‎طوری‎که او استدلال نخست در اشتراک لفظی وجـود را درباره اوصاف‎ نیز‎ جاری و ساری می‌داند. او در مسئله صـفات واجـب تعـالی نیـز بـا بـیشتر‎ حـکما‎ و متکلمان، مخالفت کرده و اطـلاق صـفاتی همچـون علـم و قـدرت را بـر واجب، به معنایی که بر‎ ممکنات‎ اطلاق می‎شـود، جـایز نمـی‌دانـد، سـخن [[واحد تبریزی، رجب‌علی|مـلا رجبعلـی تبریزی]] درباره صفات حق‎ تـعالی‎ در واقـع‎ به انکار اوصاف الهی انجامیده. به باور او، صـفات واجب، نه عین ذات است و نه‎ زاید‎ بر ذات، بلکه اساسا خدا منزه از هـر صـفت اسـت و مـوصوف هـیچ‎ صفتی - خواه‎ وجود یا عـلم و قـدرت و... ـ واقع نمی‎شود؛ بـدین ترتیـب او به‎گونه‌ای از الهیات‎ معتقد‎ شده‎ که می‌توان آن را الهیات تنزیهی یا سلبی نامید. تبریـزی در‎ این‎ مسئله نیز به‎شـدت تـحت تأثیر آن دسته از روایاتی قـرار گـرفتـه کـه در آنهـا صـفات‎ از‎ خدا سلب شده است. او برای ادعای خود دو دلیل اصلی اقامه‎ کرده‎ است؛  


او در دلیل نخست، هر‎ نوع‎ اتحاد‎ در واجـب - ‎خـواه اتحـاد چنـد صـفت بـا‎ همدیگر‎ یا اتحاد صـفات بـا ذات - ‎را نفی می‌کند و می‎گوید: دو چیز‎ نمی‎تواند یک چیز باشد؛ زیرا‎ هر‎ دو - ‎مثلا‎ دو‎ صفت‎ یا ذات و یک صفت - ‎یا موجودند‎ یا‎ یکی موجود است و دیگری موجـود نیسـت، ماننـد اینکـه بـگـوییم ذات مـوجود است، ولی صفات موجود نیستند؛ یا هیچ‎کدام‎ موجود نیستند، بلکـه امـر‎ سـومی‎ آنها را موجود کرده است‎. اگر‎ هـر دو موجود باشند، در این صورت در واقع اتحادی رخ نداده است، بلکه‎ دو‎ موجود بـوده‌انـد و اکـنون نیز‎ موجودند‎. بازگشت‎ این سخن بـه‎ ایـن‎ است که آنها در واقع‎ دو‎ موجودند، نه یک وجود و اگـر یـکـی ‎مـوجـود بـوده و دیگـری موجود نباشد، در این صورت‎ نیز‎ اتحاد معنا ندارد؛ زیرا اتحاد بـین‎ امـر‎ مـوجود و معـدوم‎ نامعقول‎ است‎ و اگر هیچ‎کدام موجود‎ نباشند، باز اتحاد معنا ندارد، بلکه در واقـع هــر دو از بین گرفته‌اند و امر سومی‎ پدید‎ آمده است. پس در همه شـقوق‎، اتحـاد‎ محـال‎ اســت‎.  
او در دلیل نخست، هر‎ نوع‎ اتحاد‎ در واجـب - ‎خـواه اتحـاد چنـد صـفت بـا‎ همدیگر‎ یا اتحاد صـفات بـا ذات - ‎را نفی می‌کند و می‎گوید: دو چیز‎ نمی‌تواند یک چیز باشد؛ زیرا‎ هر‎ دو - ‎مثلا‎ دو‎ صفت‎ یا ذات و یک صفت - ‎یا موجودند‎ یا‎ یکی موجود است و دیگری موجـود نیسـت، ماننـد اینکـه بـگـوییم ذات مـوجود است، ولی صفات موجود نیستند؛ یا هیچ‎کدام‎ موجود نیستند، بلکـه امـر‎ سـومی‎ آنها را موجود کرده است‎. اگر‎ هـر دو موجود باشند، در این صورت در واقع اتحادی رخ نداده است، بلکه‎ دو‎ موجود بـوده‌انـد و اکـنون نیز‎ موجودند‎. بازگشت‎ این سخن بـه‎ ایـن‎ است که آنها در واقع‎ دو‎ موجودند، نه یک وجود و اگـر یـکـی ‎مـوجـود بـوده و دیگـری موجود نباشد، در این صورت‎ نیز‎ اتحاد معنا ندارد؛ زیرا اتحاد بـین‎ امـر‎ مـوجود و معـدوم‎ نامعقول‎ است‎ و اگر هیچ‎کدام موجود‎ نباشند، باز اتحاد معنا ندارد، بلکه در واقـع هــر دو از بین گرفته‌اند و امر سومی‎ پدید‎ آمده است. پس در همه شـقوق‎، اتحـاد‎ محـال‎ اســت‎.  


وقتی‎ اتحاد، محال شـد‎، نـتیجه‎ می‎گیریم که صفت نمی‎تواند عین ذات باشد. تبریزی ادعا می‌کند این دلیل، دلیل‎ مشهور‎ حکماست»<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/64041/66 ر.ک: همان، ص66-67]</ref>.
وقتی‎ اتحاد، محال شـد‎، نـتیجه‎ می‎گیریم که صفت نمی‌تواند عین ذات باشد. تبریزی ادعا می‌کند این دلیل، دلیل‎ مشهور‎ حکماست»<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/64041/66 ر.ک: همان، ص66-67]</ref>.


==وضعیت کتاب==
==وضعیت کتاب==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش