پرش به محتوا

صفوة الصفا: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۲ اوت ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'ی‎خ' به 'ی‌خ'
جز (جایگزینی متن - 'ی‎ن' به 'ی‌ن')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - 'ی‎خ' به 'ی‌خ')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۶۰: خط ۶۰:
وی در باب هشتم کتاب خود که اختصاص به «ذکر سیرت رضیه شیخ صفی‌الدین» دارد، ضمن صحبت از شخصیت معنوی شیخ در مورد رفتار وی با امراء و سلاطین می‌نویسد: با پادشاه سخن همچنان می‌گفت که با کودکی گویند و نیز گوید: «سلاطین و امراء که پیش شیخ، قدس سره، آمدندی، همچنان نشستندی که غلامان پیش خواجه»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39063/2/6 ر.ک: همان]</ref>.
وی در باب هشتم کتاب خود که اختصاص به «ذکر سیرت رضیه شیخ صفی‌الدین» دارد، ضمن صحبت از شخصیت معنوی شیخ در مورد رفتار وی با امراء و سلاطین می‌نویسد: با پادشاه سخن همچنان می‌گفت که با کودکی گویند و نیز گوید: «سلاطین و امراء که پیش شیخ، قدس سره، آمدندی، همچنان نشستندی که غلامان پیش خواجه»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39063/2/6 ر.ک: همان]</ref>.


احساس قدردانی و شکرگزاری از مراتب مواهب و اعزاز مرادش شیخ زاهد گیلانی، از صفات بارز و مشخصه شیخ صفی‌الدین بوده است. در فصل 22 باب هشتم کتاب که در خصوص «وفای شیخ صفی‌الدین» نوشته شده، می‎خوانیم: «چون تربیت و توبه و تلقین از شیخ زاهد قدس‎الله‎روحه» گرفته بود، هر کس را که نسبت به او داشتی به‎نوعی احترام و اعزاز کردی که شرح نتوان کردن<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39063/2/13 ر.ک: همان، ص14-13]</ref>.
احساس قدردانی و شکرگزاری از مراتب مواهب و اعزاز مرادش شیخ زاهد گیلانی، از صفات بارز و مشخصه شیخ صفی‌الدین بوده است. در فصل 22 باب هشتم کتاب که در خصوص «وفای شیخ صفی‌الدین» نوشته شده، می‌خوانیم: «چون تربیت و توبه و تلقین از شیخ زاهد قدس‎الله‎روحه» گرفته بود، هر کس را که نسبت به او داشتی به‎نوعی احترام و اعزاز کردی که شرح نتوان کردن<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39063/2/13 ر.ک: همان، ص14-13]</ref>.


ابن بزاز در صفوة الصفا تنها ما را از اوضاع و احوال صوفیان و دراویش مطلع نمی‌کند، بلکه در لابه‎لای حکایات مختلف کتاب، از حکام، فرمانروایان، بزرگان و طبقات مختلف مردم آگاه می‎یابیم، حتی با پهلوانان نامدار آن دوره مثل پهلوان حاج ابوبکر، پهلوان حاج صفی، پهلوان حاجی خلیل و پهلوان مترس –که در آن دوره در اردبیل و آذربایجان شهرت و معروفیت قابل‎توجهی داشته‌اند- آشنا می‌شویم و درباره حرفه قوالی و قوالان مشهور آن روزگار آگاهی‎هایی به دست می‎آوریم<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39063/2/17 ر.ک: همان، ص18-17]</ref>.
ابن بزاز در صفوة الصفا تنها ما را از اوضاع و احوال صوفیان و دراویش مطلع نمی‌کند، بلکه در لابه‎لای حکایات مختلف کتاب، از حکام، فرمانروایان، بزرگان و طبقات مختلف مردم آگاه می‎یابیم، حتی با پهلوانان نامدار آن دوره مثل پهلوان حاج ابوبکر، پهلوان حاج صفی، پهلوان حاجی خلیل و پهلوان مترس –که در آن دوره در اردبیل و آذربایجان شهرت و معروفیت قابل‎توجهی داشته‌اند- آشنا می‌شویم و درباره حرفه قوالی و قوالان مشهور آن روزگار آگاهی‎هایی به دست می‎آوریم<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39063/2/17 ر.ک: همان، ص18-17]</ref>.
خط ۶۶: خط ۶۶:
از «اخی‎ها» نیز که طبقه اجتماعی خاصی بوده‌اند در این کتاب ذکری به میان آمده و گاهی اشارتی به وضع زندگانی و پایگاه اجتماعی آن‎ها شده است. در طول کتاب با نام 20 نفر از اخی‎ها مواجه می‌شویم<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39063/2/18 ر.ک: همان، ص18]</ref>.
از «اخی‎ها» نیز که طبقه اجتماعی خاصی بوده‌اند در این کتاب ذکری به میان آمده و گاهی اشارتی به وضع زندگانی و پایگاه اجتماعی آن‎ها شده است. در طول کتاب با نام 20 نفر از اخی‎ها مواجه می‌شویم<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/39063/2/18 ر.ک: همان، ص18]</ref>.


در این‎ کتاب‎ شیخ‎ صفی‌الدین، آن‎چنان‎که بوده است، یعنی‎ عارفی متشرع و معتدل، انسانی بزرگ‎منش و مهربان و اجتماعی‎ و صاحب نفوذ‎ در‎ اقشار و طبقات گوناگون جامعه از شاه تا گدا و از تاجر تا پیشه‎ور‎ و از‎ شهری‎ تا روستایی، معرفی می‌شود. کسانی که با شیخ بیعت کرده‌اند «توبه‎کار» نامیده می‌شدند. شیخ آنان‎ را‎ به‎ پیروی شریعت و رعایت اخلاق حسنه و نیکوکاری و مردم‎داری و اخلاص فرامی‎خواند، بلکه‎ وامی‌دارد<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/4377/54 ر.ک: ذکاوتی قراگزلو، علیرضا، ص54]</ref>.
در این‎ کتاب‎ شیخ‎ صفی‌الدین، آن‎چنان‎که بوده است، یعنی‎ عارفی متشرع و معتدل، انسانی بزرگ‎منش و مهربان و اجتماعی‎ و صاحب نفوذ‎ در‎ اقشار و طبقات گوناگون جامعه از شاه تا گدا و از تاجر تا پیشه‎ور‎ و از‎ شهری‎ تا روستایی، معرفی می‌شود. کسانی که با شیخ بیعت کرده‌اند «توبه‎کار» نامیده می‌شدند. شیخ آنان‎ را‎ به‎ پیروی شریعت و رعایت اخلاق حسنه و نیکوکاری و مردم‎داری و اخلاص فرامی‌خواند، بلکه‎ وامی‌دارد<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/4377/54 ر.ک: ذکاوتی قراگزلو، علیرضا، ص54]</ref>.


همین موقعیت و شهرت و محبوبیت عظیم‎ و بی‌نظیر‎ که‎ برای‎ شیخ صفی‎ حاصل‎ شد و در دوره جانشینانش‎ حفظ‎ گردید و توسعه یافت، با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی خاص قرن‎ هشتم و نهم منجر‎ به‎ برپایی دولت صفوی، بر سه پایه‎ تشیع‎ و تصوف و ملیت‎ گردید‎. در‎ همین کتاب نفوذ شگفت‎انگیز‎ خلقی‎ شیخ صفی‌الدین در زندگی و مرگ نمودار است و اگر ما خود نظایر این صحنه‎ را‎ در عصر خود ندیده بودیم، نمی‌توانستیم‎‎ صحت‎ آن‎ را‎ باور‎ کنیم: «کوه و صحرا‎ از‎ فوج در فوج، موج‎ می‎زد و مردم را از غایت ازدحام مجال زیارت نمی‎بود؛ امیرعلی خوانچی‎ با‎ صد‎ مرد زورمند ایستاده بودند که مردم را‎ از‎ غلبه‎ منع‎ می‌کردند‎ به‎ ضرب چوب. چون طالبان دردمند منع‎ امیرعلی دیدند روی به وی آوردند و از بیم گریخت...و عزم‎ آن خانه کردند که شیخ در آنجا بود. درش برکندند‎ و به غلبه در آنجا رفتند. شیخ چون نظر فرمود که مردم بیخود و عقل از سر رفته درآمدند، بر پای خاست و ایشان را از آمدن منع فرمود و... و از آن خانه چون‎ آفتاب‎ بر بام برآمد و پرتو مبارک بر آن خلایق‎ انداخت و مردم گرد بر گرد تا به دامن کوه صحرا در صحرا هریک به امیدی ایستاده...»<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/4377/54 ر.ک: همان]</ref>.
همین موقعیت و شهرت و محبوبیت عظیم‎ و بی‌نظیر‎ که‎ برای‎ شیخ صفی‎ حاصل‎ شد و در دوره جانشینانش‎ حفظ‎ گردید و توسعه یافت، با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی خاص قرن‎ هشتم و نهم منجر‎ به‎ برپایی دولت صفوی، بر سه پایه‎ تشیع‎ و تصوف و ملیت‎ گردید‎. در‎ همین کتاب نفوذ شگفت‎انگیز‎ خلقی‎ شیخ صفی‌الدین در زندگی و مرگ نمودار است و اگر ما خود نظایر این صحنه‎ را‎ در عصر خود ندیده بودیم، نمی‌توانستیم‎‎ صحت‎ آن‎ را‎ باور‎ کنیم: «کوه و صحرا‎ از‎ فوج در فوج، موج‎ می‎زد و مردم را از غایت ازدحام مجال زیارت نمی‎بود؛ امیرعلی خوانچی‎ با‎ صد‎ مرد زورمند ایستاده بودند که مردم را‎ از‎ غلبه‎ منع‎ می‌کردند‎ به‎ ضرب چوب. چون طالبان دردمند منع‎ امیرعلی دیدند روی به وی آوردند و از بیم گریخت...و عزم‎ آن خانه کردند که شیخ در آنجا بود. درش برکندند‎ و به غلبه در آنجا رفتند. شیخ چون نظر فرمود که مردم بیخود و عقل از سر رفته درآمدند، بر پای خاست و ایشان را از آمدن منع فرمود و... و از آن خانه چون‎ آفتاب‎ بر بام برآمد و پرتو مبارک بر آن خلایق‎ انداخت و مردم گرد بر گرد تا به دامن کوه صحرا در صحرا هریک به امیدی ایستاده...»<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/4377/54 ر.ک: همان]</ref>.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش