۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'میک' به 'میک') |
جز (جایگزینی متن - 'ین' به 'ین') |
||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
نویسنده در مقدمه کتاب توضیح میدهد: گروهی از اسماعیلیه با استدلالات دروغین و غلط، اذهان مردم را مشوش و عقایدشان را فاسد کردهاند. وی در جاهای مختلف به مناسبت، اقوال آنان را نقد و بررسی میکرده ولی در نهایت دیده که این مقدار از تلاش در راستای روشنسازی فساد اقوال آنان، پاسخگو نیست و ازاینجهت سعی میکند کتابی در رد اندیشهها و معتقدات آنان بنگارد که اولاً در آن نظرشان را با استدلالاتی که بر آن میکنند تقریر کند و پسازآن به رد و ابطال آن بپردازد که حاصل، کتاب حاضر است.<ref>همان</ref> | نویسنده در مقدمه کتاب توضیح میدهد: گروهی از اسماعیلیه با استدلالات دروغین و غلط، اذهان مردم را مشوش و عقایدشان را فاسد کردهاند. وی در جاهای مختلف به مناسبت، اقوال آنان را نقد و بررسی میکرده ولی در نهایت دیده که این مقدار از تلاش در راستای روشنسازی فساد اقوال آنان، پاسخگو نیست و ازاینجهت سعی میکند کتابی در رد اندیشهها و معتقدات آنان بنگارد که اولاً در آن نظرشان را با استدلالاتی که بر آن میکنند تقریر کند و پسازآن به رد و ابطال آن بپردازد که حاصل، کتاب حاضر است.<ref>همان</ref> | ||
نویسنده در استدلال اول، توضیح میدهد که گروه باطنیه، در واقع اساساً به وجود خداوند اقرار ندارند زیرا آنان به دو إله قائلند که بر یکی لقب «سابق» و بر دیگری لقب «تالی» میدهند. آنان معتقدند که «سابق» علت «تالی» است بهگونهای که «تالی» معلول آن واقع میشود؛ یعنی در صدر این استدلال درباره حدوث عالم نزد باطنیه اینگونه آمده که حدوث این جهان اینگونه تمام میشود که سابق عالم را بهواسطه تالی خلق | نویسنده در استدلال اول، توضیح میدهد که گروه باطنیه، در واقع اساساً به وجود خداوند اقرار ندارند زیرا آنان به دو إله قائلند که بر یکی لقب «سابق» و بر دیگری لقب «تالی» میدهند. آنان معتقدند که «سابق» علت «تالی» است بهگونهای که «تالی» معلول آن واقع میشود؛ یعنی در صدر این استدلال درباره حدوث عالم نزد باطنیه اینگونه آمده که حدوث این جهان اینگونه تمام میشود که سابق عالم را بهواسطه تالی خلق مینماید زیرا «سابق» کامل است و «تالی» ناقص. همچنین در این استدلال توضیح داده شده که سابق، زمان ندارد، ازلی است و از چیزی به وجود نیامده است. خلاصه اینکه «سابق» مخلوق نیست ولی «تالی» از سابق به وجود آمده و ازاینروست که حادث است. آنان معتقدند، پسازاین پروسه، «نفس» از «تالی» حادث میگردد و این نفس از طریق حرکتش حرارت و از سکونش برودت را به وجود میآورد و کیفیات اربعه که مصدر کون و فساد هستند از این حرکت و سکون حادث میشوند و اینگونه است که عالم حادث میگردد. این عقاید آنان شباهت زیادی با نظریه فلاسفه در فیض و صدور دارد. «سابق» در نظر اسماعیلیه در جایگاه عقل محض است و «تالی» در جایگاه عقل اول که نفس پسازآن به وجود میآید و....<ref>همان، ص25-26</ref> | ||
دومین استدلال، مربوط به نبوت است؛ غالب مذاهب باطنیه (بهتبع برخی فلاسفه اسلامی مانند ابنسینا) معتقدند: نبوت چیزی جز اتصال عقل انسان (پیامبر) به عقل فعال از طریق قوه متخیله نیست. در این حالت است که پیامبر، حقیقت اشیاء را درک میکند ولی او حقایق را فیذاتها درک نمیکند بلکه به شکل مثالات محاکی درمییابد و به این جهت باید این مثالات را به موارد رمزی در واقع تأویل ببرد.<ref>همان، ص26</ref> | دومین استدلال، مربوط به نبوت است؛ غالب مذاهب باطنیه (بهتبع برخی فلاسفه اسلامی مانند ابنسینا) معتقدند: نبوت چیزی جز اتصال عقل انسان (پیامبر) به عقل فعال از طریق قوه متخیله نیست. در این حالت است که پیامبر، حقیقت اشیاء را درک میکند ولی او حقایق را فیذاتها درک نمیکند بلکه به شکل مثالات محاکی درمییابد و به این جهت باید این مثالات را به موارد رمزی در واقع تأویل ببرد.<ref>همان، ص26</ref> | ||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
نویسنده در سومین استدلال اختصاصاً به رد مذهب اسماعیلیه در باب امامت میپردازد؛ از نظر آنان امام، برای هر دورانی امری ضروری است و این امام، قائممقام تمام شئون پیامبر از تأویل ظاهر قرآن و تفسیر برخی آیات که برداشت از آن به اختلافات آشکار میانجامد و... است. امام باید منافع و آفات مردم را برایشان توضیح دهد و اختلافات میان مردم را بزداید. اسماعیلیه امام را در عصمت و اطلاع از کنه حقایق امور مانند پیامبر میدانند و فرق امام و نبی را در نزول وحی فقط بر پیامبر میدانند. باطنیان معتقدند که دو امام نمیتوانند در زمان واحد امامت داشته باشند. اسماعیلیه به وجود مراتب در طریقهشان قائلند: از نظر آنان حجت یا باب از لحاظ منزلت و مرتبه پس از امام میآید؛ هیچ امامی بدون حجت و هیچ حجتی بدون امام نیست. دومین مرتبه، داعی الدعاة است. داعی البلاغ، داعی مطلق، داعی مأذون، داعی محصور، جناح راست و چپ، مکاسر، مکالب و مستجیب، مراتب بعدی در دعوت اسماعیلی را تشکیل میدهند.<ref>همان، ص26-28</ref> | نویسنده در سومین استدلال اختصاصاً به رد مذهب اسماعیلیه در باب امامت میپردازد؛ از نظر آنان امام، برای هر دورانی امری ضروری است و این امام، قائممقام تمام شئون پیامبر از تأویل ظاهر قرآن و تفسیر برخی آیات که برداشت از آن به اختلافات آشکار میانجامد و... است. امام باید منافع و آفات مردم را برایشان توضیح دهد و اختلافات میان مردم را بزداید. اسماعیلیه امام را در عصمت و اطلاع از کنه حقایق امور مانند پیامبر میدانند و فرق امام و نبی را در نزول وحی فقط بر پیامبر میدانند. باطنیان معتقدند که دو امام نمیتوانند در زمان واحد امامت داشته باشند. اسماعیلیه به وجود مراتب در طریقهشان قائلند: از نظر آنان حجت یا باب از لحاظ منزلت و مرتبه پس از امام میآید؛ هیچ امامی بدون حجت و هیچ حجتی بدون امام نیست. دومین مرتبه، داعی الدعاة است. داعی البلاغ، داعی مطلق، داعی مأذون، داعی محصور، جناح راست و چپ، مکاسر، مکالب و مستجیب، مراتب بعدی در دعوت اسماعیلی را تشکیل میدهند.<ref>همان، ص26-28</ref> | ||
نویسنده پسازآن که در سه استدلال قبلی گمراهی اسماعیلیه در اعتقادشان به الوهیت و نبوت و امامت را نشان داد، چهارمین استدلال کتاب را به بیان وجهه نظر آنان در تأویل نصوص قرآنی و ظواهر جلیه و اخبار و روایات قرار میدهد. آنان سعی کردهاند نظریاتشان را به نصوصی از قرآن کریم و روایات نبوی(ص) مستحکم کنند ولی ازآنجاکه دیدند ظاهر این نصوص و احادیث، مطالب مورد نظر آنان را نمیرساند، دست به تأویل زدند و روایات را بر اساس آنچه موافق مذهبشان بود، تأویل کردند. نویسنده در این باب با الفاظ ذیل، آنان را توصیف میکند: «فانهم لما عجزوا عن صرف الخلق عن التصدیق، عمدوا بلطف الاحتیال و دقة الاستدراج، فصرفوا ظواهر الشرع و نصوصه الی هذیانات لفقوها و تهویسات جمعوها و زورها... فقالوا کل ما ورد من التکالیف و الحشر و النشر، و ضمائر النصوص و الظواهر، و جمیع المجزات، فهی بأجمعها أمثلة و رسوم إلی بواطن مکذوبة و امور محرفة موهومة» وی | نویسنده پسازآن که در سه استدلال قبلی گمراهی اسماعیلیه در اعتقادشان به الوهیت و نبوت و امامت را نشان داد، چهارمین استدلال کتاب را به بیان وجهه نظر آنان در تأویل نصوص قرآنی و ظواهر جلیه و اخبار و روایات قرار میدهد. آنان سعی کردهاند نظریاتشان را به نصوصی از قرآن کریم و روایات نبوی(ص) مستحکم کنند ولی ازآنجاکه دیدند ظاهر این نصوص و احادیث، مطالب مورد نظر آنان را نمیرساند، دست به تأویل زدند و روایات را بر اساس آنچه موافق مذهبشان بود، تأویل کردند. نویسنده در این باب با الفاظ ذیل، آنان را توصیف میکند: «فانهم لما عجزوا عن صرف الخلق عن التصدیق، عمدوا بلطف الاحتیال و دقة الاستدراج، فصرفوا ظواهر الشرع و نصوصه الی هذیانات لفقوها و تهویسات جمعوها و زورها... فقالوا کل ما ورد من التکالیف و الحشر و النشر، و ضمائر النصوص و الظواهر، و جمیع المجزات، فهی بأجمعها أمثلة و رسوم إلی بواطن مکذوبة و امور محرفة موهومة» وی مینویسد: آنان نمازهای پنجگانه را دلیل بر اصول خمس (سابق، تالی، اساس، ناطق، امام) میدانند و روزه (امساک از غذا) را به امساک از کشف سر تأویل مینمایند. آنان معتقدند کعبه پیامبر(ص) است و علی(ع) درب آن.<ref>همان، ص28-29</ref> | ||
پنجمین استدلال وی به ابطال آنان در دو مسئله سابق یعنی امامت و تأویل عقلی ارتباط دارد. اسماعیلیه معتقدند که نظر به علم نمیرسد و ازاینرو وجود امامی در هر دورانی لازم است و نیز آنان امام را قائم بر دین و آگاه از حقیقت باطن دین میدانند. ازاینرو از شئون امام تعلیم مردم و تفهیم امر دین است. از همینجاست که برخی آرای غریبه در آنان در تفسیر برخی کلمات وارده در اوایل سورههایی که با حروف مقطعه آغاز میشوند، میبینیم.<ref>همان، ص29-30</ref> | پنجمین استدلال وی به ابطال آنان در دو مسئله سابق یعنی امامت و تأویل عقلی ارتباط دارد. اسماعیلیه معتقدند که نظر به علم نمیرسد و ازاینرو وجود امامی در هر دورانی لازم است و نیز آنان امام را قائم بر دین و آگاه از حقیقت باطن دین میدانند. ازاینرو از شئون امام تعلیم مردم و تفهیم امر دین است. از همینجاست که برخی آرای غریبه در آنان در تفسیر برخی کلمات وارده در اوایل سورههایی که با حروف مقطعه آغاز میشوند، میبینیم.<ref>همان، ص29-30</ref> |
ویرایش