پرش به محتوا

لوامع الحقائق في أصول العقائد: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۲ اوت ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'ی‎ش' به 'ی‌ش'
جز (جایگزینی متن - 'ی‎ت' به 'ی‌ت')
جز (جایگزینی متن - 'ی‎ش' به 'ی‌ش')
خط ۳۶: خط ۳۶:


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
[[آشتیانی، احمد|میرزا احمد]]، مطالب بحث توحید را در دو بخش مطرح می‌کند: بخش اول مربوط به وجود خال‎ است که از سه راه اثبات می‎شود و بخش د‎م در مورد صفات خالق است.
[[آشتیانی، احمد|میرزا احمد]]، مطالب بحث توحید را در دو بخش مطرح می‌کند: بخش اول مربوط به وجود خال‎ است که از سه راه اثبات می‌شود و بخش د‎م در مورد صفات خالق است.


راه اول برای اثبات وجود خالق که آن را راه «آیات انفسی» می‎نامد، همان خودشناسی و تأمل در نشانه‎ها و حکمت‎هایی است که در خلقت خود انسان وجود دارد. اگر هر انسان عاقل و منصفی کتاب وجود خود را مطالعه کند و مسیر خلقتش را از زمان انعقاد نطفه و حتی پیش از آن تا تبدیل‎شدنش به یک انسان تام الاعضاء را در نظر بگیرد، شک نخواهد کرد که این خلقت محیر العقول کار صانعی حکیم و خالقی علیم است<ref>همان، ص122-123</ref>.
راه اول برای اثبات وجود خالق که آن را راه «آیات انفسی» می‎نامد، همان خودشناسی و تأمل در نشانه‎ها و حکمت‎هایی است که در خلقت خود انسان وجود دارد. اگر هر انسان عاقل و منصفی کتاب وجود خود را مطالعه کند و مسیر خلقتش را از زمان انعقاد نطفه و حتی پیش از آن تا تبدیل‎شدنش به یک انسان تام الاعضاء را در نظر بگیرد، شک نخواهد کرد که این خلقت محیر العقول کار صانعی حکیم و خالقی علیم است<ref>همان، ص122-123</ref>.


راه دوم که مؤلف آن را راه «آیات آفاقی» می‎شمارد، جهان‎شناسی و تفکر در انتظام موجود بین اجزای عالم و آثار متغایر و درعین‎حال هماهنگ آن‎ها است.
راه دوم که مؤلف آن را راه «آیات آفاقی» می‌شمارد، جهان‎شناسی و تفکر در انتظام موجود بین اجزای عالم و آثار متغایر و درعین‎حال هماهنگ آن‎ها است.


مؤلف در ادامه، راه سومی در پیش می‌گیرد که کاملاً فلسفی است. او در ابتدا این حقیقت را مسلم گرفته که هر موجود ممکنی یک زوج ترکیبی است؛ یعنی دارای یک ‎جهت «ما به الامتياز» و شخصی است که ماهیت اوست و یک‎ جهت «ما به الاشتراك» و نوعی است که وجود اوست. از طرفی هیچ‎کدام از ماهیت و وجود امکانی نمی‌تواند علت و موجد خود یا دیگری باشد. لب دلیلی که علیت هرکدام از وجود و ماهیت نسبت به خودشان را نفی می‌کند، آن است که لازمه این امر، تقدم شیء بر خود است که به بداهت عقلی محال است. لُب دلیلی که علیت آن دو نسبت به یکدیگر را نفی می‌کند آن است که علیت، فرع سنخیت و تناسب است؛ درحالی‎که بین «وجود یک شیء» و «ماهیت خالی از وجود» هیچ‎گونه سنخیت و تناسبی نیست. او درنهایت نتیجه می‌گیرد که علت و موجد ماهیات و وجودات امکانی این عالم، تنها می‌تواند «وجودی مجرد از ماهیت» باشد که صفت امکان در او راه نداشته باشد و این وجودات ممکنه، از شئون افعال او باشند؛ یعنی خداوند متعال<ref>همان، ص123</ref>.
مؤلف در ادامه، راه سومی در پیش می‌گیرد که کاملاً فلسفی است. او در ابتدا این حقیقت را مسلم گرفته که هر موجود ممکنی یک زوج ترکیبی است؛ یعنی دارای یک ‎جهت «ما به الامتياز» و شخصی است که ماهیت اوست و یک‎ جهت «ما به الاشتراك» و نوعی است که وجود اوست. از طرفی هیچ‎کدام از ماهیت و وجود امکانی نمی‌تواند علت و موجد خود یا دیگری باشد. لب دلیلی که علیت هرکدام از وجود و ماهیت نسبت به خودشان را نفی می‌کند، آن است که لازمه این امر، تقدم شیء بر خود است که به بداهت عقلی محال است. لُب دلیلی که علیت آن دو نسبت به یکدیگر را نفی می‌کند آن است که علیت، فرع سنخیت و تناسب است؛ درحالی‎که بین «وجود یک شیء» و «ماهیت خالی از وجود» هیچ‎گونه سنخیت و تناسبی نیست. او درنهایت نتیجه می‌گیرد که علت و موجد ماهیات و وجودات امکانی این عالم، تنها می‌تواند «وجودی مجرد از ماهیت» باشد که صفت امکان در او راه نداشته باشد و این وجودات ممکنه، از شئون افعال او باشند؛ یعنی خداوند متعال<ref>همان، ص123</ref>.
خط ۴۶: خط ۴۶:
مؤلف پس از ذکر رئوس صفات ثبوتیه، یعنی علم، قدرت و حی بودن، تذکر می‎دهد که این صفات، عین ذات مقدس او هستند. سپس بعضی از صفات سلبیه، مانند تنزه از جسمیت و جسمانیت و از صفات و عوارض اجسام، مثل حد، زمان، مکان، بُعد و قرب مکانی را ذکر کرده و پس ‎از آن به‎طور خاص در مورد وحدانیت و علم خالق توضیح می‎دهد<ref>همان، ص125</ref>.
مؤلف پس از ذکر رئوس صفات ثبوتیه، یعنی علم، قدرت و حی بودن، تذکر می‎دهد که این صفات، عین ذات مقدس او هستند. سپس بعضی از صفات سلبیه، مانند تنزه از جسمیت و جسمانیت و از صفات و عوارض اجسام، مثل حد، زمان، مکان، بُعد و قرب مکانی را ذکر کرده و پس ‎از آن به‎طور خاص در مورد وحدانیت و علم خالق توضیح می‎دهد<ref>همان، ص125</ref>.


او در بحث وحدانیت با توجه به این حقیقت که مبدأ عالم جسم، ماورای آن و غیر مادی است، تأکید می‌کند که او ماهیت نداشته و صرف‎ الوجود است و وجود صرف، دومی و نظیری ندارد، بلکه یکتا و بی‎شریک است. سپس می‎افزاید: وحدت او وحدت حقه است؛ یعنی عین ذات او و غیر عارضی است؛ همچنان‎که وحدت او اطلاقی است؛ زیرا در عرض وجود او چیزی وجود ندارد که در برابر وحدت او متصف به کثرت شود. نتیجه آنکه وحدت او، وحدت حقه اطلاقی است<ref>همان</ref>.
او در بحث وحدانیت با توجه به این حقیقت که مبدأ عالم جسم، ماورای آن و غیر مادی است، تأکید می‌کند که او ماهیت نداشته و صرف‎ الوجود است و وجود صرف، دومی و نظیری ندارد، بلکه یکتا و بی‌شریک است. سپس می‎افزاید: وحدت او وحدت حقه است؛ یعنی عین ذات او و غیر عارضی است؛ همچنان‎که وحدت او اطلاقی است؛ زیرا در عرض وجود او چیزی وجود ندارد که در برابر وحدت او متصف به کثرت شود. نتیجه آنکه وحدت او، وحدت حقه اطلاقی است<ref>همان</ref>.


وحدت حقه در اصطلاح فلاسفه در مورد واحدی است که عین وحدت است (موصوف، عین وصف وحدت است)؛ به‎خلاف وحدت غیر حقه که در مورد واحدی است که دارای وحدت است (موصوف، غیر وصف وحدت است)<ref>همان</ref>.
وحدت حقه در اصطلاح فلاسفه در مورد واحدی است که عین وحدت است (موصوف، عین وصف وحدت است)؛ به‎خلاف وحدت غیر حقه که در مورد واحدی است که دارای وحدت است (موصوف، غیر وصف وحدت است)<ref>همان</ref>.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش