۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'هاى' به 'هاى') |
جز (جایگزینی متن - 'ها' به 'ها') |
||
| خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
وى در این کتاب عقاید چهار گروه را بررسى مىکند آن چهارگروه عبارتند از: اهل شریعت، اهل حکمت و اهل وحدت که خود به دو فرقه تقسیم مىشوند، فرقهاى که «وجود را یکى مىدانند» و فرقهاى که «وجود را به وجود حقیقى و خیالى تقسیم مىنمایند». اینان وجود حقیقى را خدا و وجود خیالى را جهان مىنامند. این گروه را از قول دیگران سوفسطائیه مىنامد. | وى در این کتاب عقاید چهار گروه را بررسى مىکند آن چهارگروه عبارتند از: اهل شریعت، اهل حکمت و اهل وحدت که خود به دو فرقه تقسیم مىشوند، فرقهاى که «وجود را یکى مىدانند» و فرقهاى که «وجود را به وجود حقیقى و خیالى تقسیم مىنمایند». اینان وجود حقیقى را خدا و وجود خیالى را جهان مىنامند. این گروه را از قول دیگران سوفسطائیه مىنامد. | ||
از این چهار گروه، دو گروه اول به دو موجود قائلند که یکى قدیم است و دیگرى حادث. نزد اهل شریعت موجود قدیم و حادث، خدا و جهان نام دارد و نزد اهل حکمت واجبالوجود و ممکنالوجود. بین این دو موجود بینونت و تفاوت است؛ اما اهل وحدت وجود را یکى بیش نمىدانند و باطن آن وجود را نورى مىدانند که نامحدود و نامتناهى است و جان عالم است. جهان مظهر این نور است و وصول بدان نور ممکن است و رسیدن به آن نور «فنا در توحید» است. تا این جاى مطلب را از سخنان عوام اهل وحدت مىشمرد و مىگوید خواص به اصل وجود که وحدت صرف است | از این چهار گروه، دو گروه اول به دو موجود قائلند که یکى قدیم است و دیگرى حادث. نزد اهل شریعت موجود قدیم و حادث، خدا و جهان نام دارد و نزد اهل حکمت واجبالوجود و ممکنالوجود. بین این دو موجود بینونت و تفاوت است؛ اما اهل وحدت وجود را یکى بیش نمىدانند و باطن آن وجود را نورى مىدانند که نامحدود و نامتناهى است و جان عالم است. جهان مظهر این نور است و وصول بدان نور ممکن است و رسیدن به آن نور «فنا در توحید» است. تا این جاى مطلب را از سخنان عوام اهل وحدت مىشمرد و مىگوید خواص به اصل وجود که وحدت صرف است رسیدهاند و از ملک و ملکوت گذشته و به جبروت نائل شدهاند. وى وجود را چون دریایى مىداند کهن که نقشهاى نو به نام موج مىزند، اما موج همان دریاست و از او جدا نیست. | ||
در توضیح اساس مطلب، بسیارى از مسائل مطروحه آن زمان را در طب و نجوم و علم النفس و فلسفه و عقاید بیان مىدارد. مىتوان گفت که این رساله مختصر بیانگر یک تصویر کلى است از مباحث و مسائلی که در آن دوران رایج بوده است. شیوه نویسندگى وى بسیار ساده است و از تکلف و تصنع و نثر منشیانه در آن اثرى نیست و جابهجا مانند معلمى که جهت تفهیم بیشتر مطالب مىکوشد، به ایضاح بیشترى پرداخته و یک موضوع را به گونههاى مختلف تشریح مىنماید. | در توضیح اساس مطلب، بسیارى از مسائل مطروحه آن زمان را در طب و نجوم و علم النفس و فلسفه و عقاید بیان مىدارد. مىتوان گفت که این رساله مختصر بیانگر یک تصویر کلى است از مباحث و مسائلی که در آن دوران رایج بوده است. شیوه نویسندگى وى بسیار ساده است و از تکلف و تصنع و نثر منشیانه در آن اثرى نیست و جابهجا مانند معلمى که جهت تفهیم بیشتر مطالب مىکوشد، به ایضاح بیشترى پرداخته و یک موضوع را به گونههاى مختلف تشریح مىنماید. | ||
| خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
بسیارى از مطالب این کتاب در آثار دیگر او یا عیناً و یا قریب بهعین تکرار شده است و علت این امر را باید در جنبه تبلیغى آثار او دانست که سعى داشته است آنچه را اصیل مىداند تکرار نماید و برد تبلیغى و تعلیمى آن را وسیعتر کند.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/7000/1/41 مقدمه محقق، ص41-42]</ref> | بسیارى از مطالب این کتاب در آثار دیگر او یا عیناً و یا قریب بهعین تکرار شده است و علت این امر را باید در جنبه تبلیغى آثار او دانست که سعى داشته است آنچه را اصیل مىداند تکرار نماید و برد تبلیغى و تعلیمى آن را وسیعتر کند.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/7000/1/41 مقدمه محقق، ص41-42]</ref> | ||
خود نویسنده پس از حمد الهی و صلوات بر پیامبر اکرم(ص) و خاندانش(ع) در | خود نویسنده پس از حمد الهی و صلوات بر پیامبر اکرم(ص) و خاندانش(ع) در مقدمهاش بر کتاب چنین مینویسد: اما بعد: چنین گوید، اضعف ضعفا و خادم فقرا، [[نسفی، عزیزالدین بن محمد|عزیز بن محمد نسفى]]، که جماعت درویشان-کثرهم اللّه-از این بیچاره درخواست کردند که در معرفت عالم کبیر و عالم صغیر و در معرفت مبدأ و معاد، رساله (اى) جمع کن؛ و بیان کن که مبدأ هر یک جداست، یا مبدأ جمله یکى است؛ و معاد هر یک جداست، یا معاد جمله یکى است؛ و بیان کن که نزول چیست، و عروج چیست؛ و بیان کن که اول نزول است، آنگاه عروج، یا اول عروج است، آنگاه نزول؛ و [دیگر] درخواست کردند، که مىباید سخن هر طایفه (اى) که نقل کنى، بىمیل و تعصب نقل کنى و «از خود» ترجیح سخن هیچیک نکنى. چنانکه [هر یک] گفتهاند، نقل کنى. [درخواست ایشان را اجابت کردم؛ و آنچنانکه ایشان گفته بودند، جمع کردم.] «چون آن رساله را تمام کردم»، [آن مجموعه را] رساله مبدأ و معاد نام نهادم. مطول بود؛ التماس کردند که اختصارى کن. آن مختصرى را ایجاز کردم، و زبدة الحقایق نام نهادم و از خداى تعالى [مدد و یارى] خواستم تا از خلل نگاه دارد. انه على ذلک قدیر و [و بالاجابة جدیر]؛ و این مختصر مبنى است بر دو باب [و ما توفیقى الا بالله علیه توکلت و الیه انیب.] <ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/7000/1/45 متن کتاب، ص45-46]</ref> | ||
دو باب این کتاب شامل عالم کبیر و عالم صغیر میشود و هرکدام از این دو باب دارای سه اصلند. باب اول در سخن اهل شریعت، حکمت و وحدت در عالم کبیر است و باب دوم در بیان انسان و مراتب او؛ انسان صغیر نسخه و نموداری از انسان کبیر است؛ تبیین سلوک و نیت سالک میباشد. | دو باب این کتاب شامل عالم کبیر و عالم صغیر میشود و هرکدام از این دو باب دارای سه اصلند. باب اول در سخن اهل شریعت، حکمت و وحدت در عالم کبیر است و باب دوم در بیان انسان و مراتب او؛ انسان صغیر نسخه و نموداری از انسان کبیر است؛ تبیین سلوک و نیت سالک میباشد. | ||
ویرایش