۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'الأقوال الذهبیة' به 'الأقوال الذهبية') |
جز (جایگزینی متن - 'میک' به 'میک') |
||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
کرمانی نماینده تفکر اسماعیلی در پیشرفتهترین صورت نظری آن بود که تا روزگار او، در خلال بیش از یک قرن، عمیقاً بسط یافته بود. بدین گونه، وی بر جریانهای متنوع پیش از خود در متون اسماعیلی، از جمله بر اندیشه نوافلاطونی اسلاف عمدهاش، مانند ابویعقوب سجستانی، احاطه داشت و آنها را با اندیشههایی هماهنگ با فلسفه [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] و [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] تلفیقکرده بود. | کرمانی نماینده تفکر اسماعیلی در پیشرفتهترین صورت نظری آن بود که تا روزگار او، در خلال بیش از یک قرن، عمیقاً بسط یافته بود. بدین گونه، وی بر جریانهای متنوع پیش از خود در متون اسماعیلی، از جمله بر اندیشه نوافلاطونی اسلاف عمدهاش، مانند ابویعقوب سجستانی، احاطه داشت و آنها را با اندیشههایی هماهنگ با فلسفه [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] و [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] تلفیقکرده بود. | ||
درباره شخصیت کرمانی بیش از آنچه در توضیحها و اشارههای پراکنده در نوشتههای خود او آمده است، اطلاعی در دست نیست. به نظر میرسد این محدودیت حتی در مورد طیّبیان اسماعیلی متأخر یمن نیز - که به تکریم و حتی تقدیس کرمانی پرداختهاند - صدق | درباره شخصیت کرمانی بیش از آنچه در توضیحها و اشارههای پراکنده در نوشتههای خود او آمده است، اطلاعی در دست نیست. به نظر میرسد این محدودیت حتی در مورد طیّبیان اسماعیلی متأخر یمن نیز - که به تکریم و حتی تقدیس کرمانی پرداختهاند - صدق میکند و دانستههای ایشان درباره وی و آثارش ظاهراً چندان وسیعتر از اطلاعات کنونی ما نبوده است. | ||
==ارتباط او با خلفای فاطمی== | ==ارتباط او با خلفای فاطمی== | ||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
کرمانی پس از رسیدن به قاهره رسالهای به نام مباسم البشارات نوشت که متضمن قرینهای بر ورود وی به قاهره در اواخر 405 یا در 406 است. این رساله درعینحال که با موافقت دستگاه دعوت و بهمنظور تحکیم امامت الحاکم نوشته شده، سند مهمی درباره مواجهه دور از انتظار وی با وضع نابسامان دعوت در قاهره است. کرمانی در این رساله نوشته که در پایتخت فاطمی به نوعی سرگردانی و انحطاط اخلاقی پی برده که تا حدودی ناشی از رهبری پیشین دعوت در آن حوزه بوده است. | کرمانی پس از رسیدن به قاهره رسالهای به نام مباسم البشارات نوشت که متضمن قرینهای بر ورود وی به قاهره در اواخر 405 یا در 406 است. این رساله درعینحال که با موافقت دستگاه دعوت و بهمنظور تحکیم امامت الحاکم نوشته شده، سند مهمی درباره مواجهه دور از انتظار وی با وضع نابسامان دعوت در قاهره است. کرمانی در این رساله نوشته که در پایتخت فاطمی به نوعی سرگردانی و انحطاط اخلاقی پی برده که تا حدودی ناشی از رهبری پیشین دعوت در آن حوزه بوده است. | ||
اثر دیگر او در این دوره، «الرسالة الدرّيّة في معنی التوحيد»، حاوی همین مضمون است و با ستایش انتصاب ختکین به مقام جدیدش آغاز میشود. آثار دیگر او، در خلال دو یا سه سال پس از آن، نیز وجوهی از همین مسئله را روشن | اثر دیگر او در این دوره، «الرسالة الدرّيّة في معنی التوحيد»، حاوی همین مضمون است و با ستایش انتصاب ختکین به مقام جدیدش آغاز میشود. آثار دیگر او، در خلال دو یا سه سال پس از آن، نیز وجوهی از همین مسئله را روشن میکنند و ظاهراً همگی اجزائی از برنامه مشترک کرمانی و داعي الدعاة برای نوسازی نهاد دعوت بودهاند. یکی از آنها خطاب به یکی از هواداران اولیه جریانی است که اندکی بعد به دروزیه بدل شد؛ یعنی، گروهی از اهل غلو که الحاکم را خدا میپنداشتند؛ اما تا زمان غیبت الحاکم در 411 و حتی پیش از اوجگیری بحران دروزیان در 410، کرمانی به عراق بازگشته بود. انگیزه بازگشت کرمانی به عراق معلوم نیست، اما ممکن است درگیر بودن او در وظایف دعوت در منطقه عراق در انگیزه او مؤثر بوده باشد. در نوشتههای آن زمان دروزیان - که بهصورتی دیگر سرشار از اطلاعاتی درباره حوادث و شخصیتهای مصر در این سالهاست - به کرمانی هیچ اشارهای نشده است. | ||
==مقدار تسلط کرمانی بر دیگر زبانها== | ==مقدار تسلط کرمانی بر دیگر زبانها== | ||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
نظر کرمانی درباره جایگاه جهانشناختی عقل نیز با اسلاف اسماعیلیاش متفاوت بود. برخلاف سجستانی - که از دیدگاهی نوافلاطونی، مبادی ابداع الهی را عقل کلی و نفس کلی میدانست - کرمانی متأثر از فارابی بود و به طرحی از نظام عالم اعتقاد داشت که اساس آن را عقول دهگانه تشکیل میدهند. عقول به نحو متوالی از عقل اول پدید میآیند. عقل اول، علّت نخستین و محرّک نخستین است و عقل دوم چیزی است که کرمانی آن را نفس خوانده، ولی آن را غیر از نفس کلی نوافلاطونیان و البته جدا از نفوس انسانی دانسته است. وی عقل اول و دوم را که مبدأ بسط عالمند، به زبان دین با قلم و لوح یکی شمرده است. در این سلسله هریک از عقلهای سوم تا دهم، بهترتیب، با یکی از افلاک متناظرند. | نظر کرمانی درباره جایگاه جهانشناختی عقل نیز با اسلاف اسماعیلیاش متفاوت بود. برخلاف سجستانی - که از دیدگاهی نوافلاطونی، مبادی ابداع الهی را عقل کلی و نفس کلی میدانست - کرمانی متأثر از فارابی بود و به طرحی از نظام عالم اعتقاد داشت که اساس آن را عقول دهگانه تشکیل میدهند. عقول به نحو متوالی از عقل اول پدید میآیند. عقل اول، علّت نخستین و محرّک نخستین است و عقل دوم چیزی است که کرمانی آن را نفس خوانده، ولی آن را غیر از نفس کلی نوافلاطونیان و البته جدا از نفوس انسانی دانسته است. وی عقل اول و دوم را که مبدأ بسط عالمند، به زبان دین با قلم و لوح یکی شمرده است. در این سلسله هریک از عقلهای سوم تا دهم، بهترتیب، با یکی از افلاک متناظرند. | ||
اما کرمانی همچون اسماعیلیان پیشین و برخلاف فلاسفه اسلامی بر آن بود که خدا را نمیتوان جزئی از این نظام دانست. خدا نه علت نخستین است و نه بههیچوجه مستقیماً در کار جهان مداخله | اما کرمانی همچون اسماعیلیان پیشین و برخلاف فلاسفه اسلامی بر آن بود که خدا را نمیتوان جزئی از این نظام دانست. خدا نه علت نخستین است و نه بههیچوجه مستقیماً در کار جهان مداخله میکند. چیزی که مستقیماً از ابداع الهی پدید آمده، عقل اول است که واجد خصوصیات مبدأ آفرینش در برهانهای فلسفی است. جایگاه خالق و علت همه علل بهصورتی که برای انسان شناختنی است و فیلسوفان آن را تصویر میکنند، با عقل اول در نظام کرمانی مطابقت دارد. این عقل واسطهای است میان خدای ناشناختنی و جهان مخلوق؛ بنابراین، آنچه انسان میتواند بشناسد، در حقیقت نه خدا، بلکه صرفاً عقل اول است. | ||
==آثار== | ==آثار== |
ویرایش