۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' .' به '.') |
جز (جایگزینی متن - ' ا ' به ' ا') |
||
| خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
در این اثر سه فصل وجود دارد: اصول لفظیه؛ اصول عملی که از قرآن و سنت گرفته شده؛ ذکر صد اصل از اصول استنباط در پرتو متون قرآنی. ایشان معتقد است این مسیر، اولین گام در استنباط احکام از قرآن عظیم است (همانطور که ثقلان بر این امر تأکید کردهاند). نویسنده آرای متفاوتی با سایرین را در احکام اسلامی دارد و برای مشاهده تفصیلی آن «الفرقان» و برای مشاهده اجمالیاش «تبصرة الفقهاء» را برای مطالعه به خوانندگان معرفی میکند. او میگوید ما سعی میکنیم بهقدر توان، طریق حضرت مهدی(عج) را برویم تا او خود با دین و کتاب جدید بیاید؛ و این دین و کتاب جدید چیزی بهجز قرآن موجود نیست که دانشها و بهره گرفتنها از آن در محافل اسلامی ما فراموش شده است.<ref>ر.ک: مدخل کتاب، ص5-6</ref> | در این اثر سه فصل وجود دارد: اصول لفظیه؛ اصول عملی که از قرآن و سنت گرفته شده؛ ذکر صد اصل از اصول استنباط در پرتو متون قرآنی. ایشان معتقد است این مسیر، اولین گام در استنباط احکام از قرآن عظیم است (همانطور که ثقلان بر این امر تأکید کردهاند). نویسنده آرای متفاوتی با سایرین را در احکام اسلامی دارد و برای مشاهده تفصیلی آن «الفرقان» و برای مشاهده اجمالیاش «تبصرة الفقهاء» را برای مطالعه به خوانندگان معرفی میکند. او میگوید ما سعی میکنیم بهقدر توان، طریق حضرت مهدی(عج) را برویم تا او خود با دین و کتاب جدید بیاید؛ و این دین و کتاب جدید چیزی بهجز قرآن موجود نیست که دانشها و بهره گرفتنها از آن در محافل اسلامی ما فراموش شده است.<ref>ر.ک: مدخل کتاب، ص5-6</ref> | ||
[[صادقی تهرانی، محمد|صادقی تهرانی]] در مقدمه مینویسد: ما در اصول فقه متداول در حوزه علمیه افراط تطویل بدون فایده را شاهدیم و تفریط تعطیل نسبت به اسناد به قرآن و سنت (آنچنانکه سزاوار آن دو است)؛ و این امر بهحکم فطرت و عقل سلیم بر ما لازم میسازد که چنین اصولی را دور انداخته و اصول استنباطی غیرازآن که توسط قرآن و سنت تبیین شده را دایر کنیم؛ من تاکنون پاسخ این سؤال را نیافتهام که منظور از طرح مباحث الفاظ در علم اصول چیست؟ اگر منظور از طرح آن تعلیم معانی لغوی و آداب ادبی و بلاغی برای طالب باشد که هرکدام علم مخصوص به خود را دارند؛ و | [[صادقی تهرانی، محمد|صادقی تهرانی]] در مقدمه مینویسد: ما در اصول فقه متداول در حوزه علمیه افراط تطویل بدون فایده را شاهدیم و تفریط تعطیل نسبت به اسناد به قرآن و سنت (آنچنانکه سزاوار آن دو است)؛ و این امر بهحکم فطرت و عقل سلیم بر ما لازم میسازد که چنین اصولی را دور انداخته و اصول استنباطی غیرازآن که توسط قرآن و سنت تبیین شده را دایر کنیم؛ من تاکنون پاسخ این سؤال را نیافتهام که منظور از طرح مباحث الفاظ در علم اصول چیست؟ اگر منظور از طرح آن تعلیم معانی لغوی و آداب ادبی و بلاغی برای طالب باشد که هرکدام علم مخصوص به خود را دارند؛ و اگر منظور، تدقیقات منطقی و عقلی و فلسفی و علمی باشد باید در فلسفه و منطق بحث شود بلکه آیات و روایات فقهی، صرفاً حامل معانی عرفی است و فلسفیات در عرفیات داخل نمیشود مگر آنطور که عرفیات در مباحث فلسفی دخالت میکنند و در هردو مورد، هباء منثور مثبور (آشفتگی و درهمریختگی و بیهودگی) و رمیة من غیر رام (تیری در تاریکی) و لا منظور (و کار عبث و بیهدفی) است. | ||
آیا به نظر شما، شارع کتاب و سنت در ناحیه بلاغی و فصاحی در تعبیر کوتاهی کرده تا نیازی به این تبیینات و تفنینات دلالی اختراعی باشد؟ درحالیکه علوم دیگری هست که اصلاً نیازی به اصول لفظیه ندارند مانند کیمیا و فیزیک و... در واقع هیچکدام از آموزگاران یا آموزندگان این علوم هیچوقت به اصول لفظی دلالی، فکر نمیکنند و کارشان را به بهترین وجه انجام میدهند. پس چگونه است که فقه و سایر علوم اسلامی به این اصول لفظی طولانی وابستهاند درحالیکه الفاظ کتاب و سنت (مخصوصاً کتاب) ابهام ندارد. گیریم که ابهامی داشته باشد؛ آنوقت مرجع رفع آن، لغت و عرف تخاطب خواهد بود نه سایر متکلفات. آیا میتوان گفت، شارع نسبت به قواعد اصول عملیه و سایر قواعد فقهی که ما در استنباط احکام شرعی به اصول و قواعد آن محتاجیم اهمال کرده است؟ هرگز! پس مثلث قواعد دلالی و اصول عملی و قواعد فقهی که هندسه استنباط در مادهاش را تشکیل میدهد، در شاکله خودش اصالتاً از کتاب و رسالت از سنت استخراج میشود و در این امر هیچ نیازی به فلسفههای مختلف و متفاوت ندارد و بر ما است که بعد از فحص از حکم فطرت سلیم و عقل سلیم (فهم عرفی و عقلای عالم نه مباحث فلسفی) از راههای آن یعنی قرآن و سنت، داخل مدینه استنباط شویم. چراکه الله تعالی شناخت احکامش را بر ظنون متضاد و مشابهات آن، بنا نکرده است.<ref>ر.ک: مقدمه کتاب، ص11-13</ref> | آیا به نظر شما، شارع کتاب و سنت در ناحیه بلاغی و فصاحی در تعبیر کوتاهی کرده تا نیازی به این تبیینات و تفنینات دلالی اختراعی باشد؟ درحالیکه علوم دیگری هست که اصلاً نیازی به اصول لفظیه ندارند مانند کیمیا و فیزیک و... در واقع هیچکدام از آموزگاران یا آموزندگان این علوم هیچوقت به اصول لفظی دلالی، فکر نمیکنند و کارشان را به بهترین وجه انجام میدهند. پس چگونه است که فقه و سایر علوم اسلامی به این اصول لفظی طولانی وابستهاند درحالیکه الفاظ کتاب و سنت (مخصوصاً کتاب) ابهام ندارد. گیریم که ابهامی داشته باشد؛ آنوقت مرجع رفع آن، لغت و عرف تخاطب خواهد بود نه سایر متکلفات. آیا میتوان گفت، شارع نسبت به قواعد اصول عملیه و سایر قواعد فقهی که ما در استنباط احکام شرعی به اصول و قواعد آن محتاجیم اهمال کرده است؟ هرگز! پس مثلث قواعد دلالی و اصول عملی و قواعد فقهی که هندسه استنباط در مادهاش را تشکیل میدهد، در شاکله خودش اصالتاً از کتاب و رسالت از سنت استخراج میشود و در این امر هیچ نیازی به فلسفههای مختلف و متفاوت ندارد و بر ما است که بعد از فحص از حکم فطرت سلیم و عقل سلیم (فهم عرفی و عقلای عالم نه مباحث فلسفی) از راههای آن یعنی قرآن و سنت، داخل مدینه استنباط شویم. چراکه الله تعالی شناخت احکامش را بر ظنون متضاد و مشابهات آن، بنا نکرده است.<ref>ر.ک: مقدمه کتاب، ص11-13</ref> | ||
ویرایش