۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'نويسنده' به 'نویسنده') |
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') |
||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
لکن مؤلف بهخاطر اینکه صاحبان این سه نظریه مدرک قابل قبولی بر مدعای خویش ندارند، هیچیک را نپذیرفته است و میگوید: بذر تشیع با بذر اسلام در عنفوان تبلیغ بهطور یکسان در قلوب مؤمنین و مسلمین پاشیده شده است.<ref>ر.ک: همان، ص8</ref> و بر این مدعا دلایلی را نیز اقامه میکند، به شرح زیر: | لکن مؤلف بهخاطر اینکه صاحبان این سه نظریه مدرک قابل قبولی بر مدعای خویش ندارند، هیچیک را نپذیرفته است و میگوید: بذر تشیع با بذر اسلام در عنفوان تبلیغ بهطور یکسان در قلوب مؤمنین و مسلمین پاشیده شده است.<ref>ر.ک: همان، ص8</ref> و بر این مدعا دلایلی را نیز اقامه میکند، به شرح زیر: | ||
اولین دلیل او برگرفته از کتاب ضلال الوحی است که در آنجا چنین نقل شده است: خاستگاه شیعه از مکه معظمه بوده است و اول کسی که مردم را به متابعت و پیروی از علی(ع) دعوت کرد، خود پیامبر(ص) بود؛ آنگاه که خداوند به او فرمود: «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَکَ | اولین دلیل او برگرفته از کتاب ضلال الوحی است که در آنجا چنین نقل شده است: خاستگاه شیعه از مکه معظمه بوده است و اول کسی که مردم را به متابعت و پیروی از علی(ع) دعوت کرد، خود پیامبر(ص) بود؛ آنگاه که خداوند به او فرمود: «وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَکَ الْأَقْرَبِينَ (الشعراء: 214)؛ «و خويشانِ نزدیک ت را هشدار ده»<ref>ر.ک: همان، ص9</ref> | ||
از مباحث دیگر کتاب، راه شناختن امام است. مؤلف برای بیان راه شناخت امام، از کلام متکلمین کمک گرفته است. او میگوید: متکلمین برای شناخت امام دو راه را پیشنهاد دادهاند: یکی از آنها استفاده از نص است؛ همانند آیاتی که در شأن [[امام على(ع)]] و عصمت او نازل شده است و استفاده از آیاتی چون آیه انذار، آیه تطهیر و آیه اکمال<ref>ر.ک: همان، ص10 تا 12</ref> و دومین راه آن «معجزه» است.<ref>ر.ک: همان، ص13</ref> مؤلف برای دومین دلیل راه توضیحی را ارائه نمیدهد. | از مباحث دیگر کتاب، راه شناختن امام است. مؤلف برای بیان راه شناخت امام، از کلام متکلمین کمک گرفته است. او میگوید: متکلمین برای شناخت امام دو راه را پیشنهاد دادهاند: یکی از آنها استفاده از نص است؛ همانند آیاتی که در شأن [[امام على(ع)]] و عصمت او نازل شده است و استفاده از آیاتی چون آیه انذار، آیه تطهیر و آیه اکمال<ref>ر.ک: همان، ص10 تا 12</ref> و دومین راه آن «معجزه» است.<ref>ر.ک: همان، ص13</ref> مؤلف برای دومین دلیل راه توضیحی را ارائه نمیدهد. | ||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
درست است که در میان ایرانیان کسانی چون خسروپرویز با روی ترش با قاصد پیامبر برخورد کرد، لکن کسانی چون سلمان فارسی، مهران (طهمان)، رومان، عبس، کیان، هرمز و... از ایرانیانی بودند که ملازم پیامبر بودند<ref>ر.ک: همان، ص26 و 27</ref> | درست است که در میان ایرانیان کسانی چون خسروپرویز با روی ترش با قاصد پیامبر برخورد کرد، لکن کسانی چون سلمان فارسی، مهران (طهمان)، رومان، عبس، کیان، هرمز و... از ایرانیانی بودند که ملازم پیامبر بودند<ref>ر.ک: همان، ص26 و 27</ref> | ||
مؤلف در ادامه به جنگ قادسیه (سال 14ق) و نهاوند (سال 21ق) که بین مسلمانان و ایرانیان اتفاق افتاد، اشاره میکند. در این دو جنگ، مسلمانان بر ایرانیان غلبه کردند و ایرانیان بعد از تسلط مسلمانان با ارتباطی که با آنها پیدا کرده بودند، به ولایت و امامت و خلافت [[امام على(ع)|حضرت علی(ع)]] پی بردند و به مذهب تشیع گرویدند و اگر کسی بگوید که مذهب تشیع در زمان | مؤلف در ادامه به جنگ قادسیه (سال 14ق) و نهاوند (سال 21ق) که بین مسلمانان و ایرانیان اتفاق افتاد، اشاره میکند. در این دو جنگ، مسلمانان بر ایرانیان غلبه کردند و ایرانیان بعد از تسلط مسلمانان با ارتباطی که با آنها پیدا کرده بودند، به ولایت و امامت و خلافت [[امام على(ع)|حضرت علی(ع)]] پی بردند و به مذهب تشیع گرویدند و اگر کسی بگوید که مذهب تشیع در زمان خلافت هارون و مأمون و یا در دوره سلطنت صفویه در ایران پایهگذاری و منتشر شد، صحیح نیست؛ بلکه طبق آنچه [[آقابزرگ تهرانی، محمدمحسن|آقابزرگ]] در «[[طبقات أعلام الشيعة|أعلامالشيعة]]» میگوید: تشیع در سال 21ق، وارد ایران گردید و کمکم سراسر ایران را فراگرفت<ref>ر.ک: همان، ص41</ref> و در قرون چهارم تا هفتم هجری هنگامی که ایران به دست دیلمیان و آلبویه قرار گرفت، توانستند با آزادی کامل مکنونات قلبی خود را اظهار نمایند<ref>ر.ک: همان، ص42</ref> | ||
از جمله کسانی که تشیع را به ایران آورده و آن را منتشر نمودند، طایفهای به نام اشعریون بودند که توانستند در سال 38ق، از ظلم حجاج بن یوسف بگریزند و در قم مأوا گزینند<ref>ر.ک: همان، ص43 تا 45</ref> | از جمله کسانی که تشیع را به ایران آورده و آن را منتشر نمودند، طایفهای به نام اشعریون بودند که توانستند در سال 38ق، از ظلم حجاج بن یوسف بگریزند و در قم مأوا گزینند<ref>ر.ک: همان، ص43 تا 45</ref> |
ویرایش