۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') |
جز (جایگزینی متن - ' <ref>' به '<ref>') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
'''سلجوقيان و غُزّ در کرمان'''، نوشته [[محمد ابراهیم خبیصی|محمد بن ابراهيم خصیبی]]، به كوشش [[باستانی پاریزی، محمد ابراهیم|باستانى پاريزى]] اين كتاب كه رونوشتهایى از بدايع الازمان افضلالدين ابوحامد کرمانى است، به رويدادهاى کرمان در سالهاى 467 - 619 هجرى قمرى میپردازد. رويدادهاى خرد و كلانى كه افضل کرمانى، دبير درگاه سلجوقيان در آن روزگار ثبت كرد، امروز به همت محمد بن ابراهيم در اين كتاب جاى گرفته است. برخى از پژوهشگران، اين كتاب را اصيل ندانسته و گفتهاند: دليلى بر اين نيست كه نویسنده آن، يكباره به نوشتن تاريخ سلجوقيان کرمان دستزده باشد، اما بر پايه متن اين كتاب، گويى وى در نوشتن چنين تاريخچهاى تعمد داشته و با انگيزهاى نيرومند به اين كار پرداخته؛ زيرا دختر قاورد سلجوقى، به همسرى يكى از سادات شهداد (يكى از نياكان نویسنده) درآمده و از اينرو، او خواسته است كه تاريخ اجدادش را بنويسد. | '''سلجوقيان و غُزّ در کرمان'''، نوشته [[محمد ابراهیم خبیصی|محمد بن ابراهيم خصیبی]]، به كوشش [[باستانی پاریزی، محمد ابراهیم|باستانى پاريزى]] اين كتاب كه رونوشتهایى از بدايع الازمان افضلالدين ابوحامد کرمانى است، به رويدادهاى کرمان در سالهاى 467 - 619 هجرى قمرى میپردازد. رويدادهاى خرد و كلانى كه افضل کرمانى، دبير درگاه سلجوقيان در آن روزگار ثبت كرد، امروز به همت محمد بن ابراهيم در اين كتاب جاى گرفته است. برخى از پژوهشگران، اين كتاب را اصيل ندانسته و گفتهاند: دليلى بر اين نيست كه نویسنده آن، يكباره به نوشتن تاريخ سلجوقيان کرمان دستزده باشد، اما بر پايه متن اين كتاب، گويى وى در نوشتن چنين تاريخچهاى تعمد داشته و با انگيزهاى نيرومند به اين كار پرداخته؛ زيرا دختر قاورد سلجوقى، به همسرى يكى از سادات شهداد (يكى از نياكان نویسنده) درآمده و از اينرو، او خواسته است كه تاريخ اجدادش را بنويسد. | ||
[[محمد ابراهیم خبیصی|محمد بنابراهيم]] در دوران حكومت گنجعليخان زيك <ref>«زيك»، طايفهاى از طوايف ايران بود. ر.ک: باستانى پاريزى، «گنجعليخان»، دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه اصفهان، دوره اول، سال 1343، شماره يكم، ص 65</ref> (1035 - 1004) در کرمان میزيست و افزون بر اين، رويدادهايى در كتابش گنجانده كه ابوحامد آنها را در بدايع الازمان نياورده و هر جا از آن كتاب چيزى نقل كرده، همچون مورخى امين به روشنى از نویسندهاش نام برده و در شرح خصالش قلم زده است. | [[محمد ابراهیم خبیصی|محمد بنابراهيم]] در دوران حكومت گنجعليخان زيك<ref>«زيك»، طايفهاى از طوايف ايران بود. ر.ک: باستانى پاريزى، «گنجعليخان»، دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه اصفهان، دوره اول، سال 1343، شماره يكم، ص 65</ref> (1035 - 1004) در کرمان میزيست و افزون بر اين، رويدادهايى در كتابش گنجانده كه ابوحامد آنها را در بدايع الازمان نياورده و هر جا از آن كتاب چيزى نقل كرده، همچون مورخى امين به روشنى از نویسندهاش نام برده و در شرح خصالش قلم زده است. | ||
==ساختار== | ==ساختار== | ||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
نویسنده در آغاز به لشكركشى قاورد سلجوقى (466 442ق 1073/ 1050م) <ref>«زيك»، طايفهاى از طوايف ايران بود. ر.ک: همان، «برزكوه»، هنر و مردم، سال 1354، شماره 153 و 154، ص 172</ref> و رويارويياش با بهرام و گرفتن بردسير اشاره میكند و به توصيف مردان جنگآور و دليرش و سلاحهاى آنان میپردازد. بهرام با توجه به نيروى قارود و سپاه او، مصلحت خود و رعيتش را در صلح با وى ديد، اما از سوى ديگر مرزبان بنسلطانالدوله ديلمى (باكالنجار) كه پس از مرگ عمويش ابوالفوارس (حاكم کرمان) بر آنجا فرمان مىراند، از شيراز به سوى قاورد لشكر كشيد و با همدستى بهرام و رئيس خناب (جايى نزدیک سيرجان) كشته شد و مَلك قاورد، مُلك کرمان را گرفت. قاورد پادشاهى مدبر و شب زندهدار بود و خود و خاندانش 150 سال بر آنجا فرمان راندند. شيوه حكومتدارى و اخلاق جهاندارى و مردمدوستى وى، ماجراى فتح قفص و ولايتهاى عمان و سيستان نيز در همين فصل گنجانده شده است. قاورد سرانجام فارس را نيز گرفت و به درخواست مكتوب اميران ملكشاه، به انگيزه نبرد با اين پادشاه جوان به همدان رفت، اما به هر روى، شكست خورد. او و دو پسرش را هنگام گريختن اسير كردند و پس از چند روز آنان را كشتند. | نویسنده در آغاز به لشكركشى قاورد سلجوقى (466 442ق 1073/ 1050م)<ref>«زيك»، طايفهاى از طوايف ايران بود. ر.ک: همان، «برزكوه»، هنر و مردم، سال 1354، شماره 153 و 154، ص 172</ref> و رويارويياش با بهرام و گرفتن بردسير اشاره میكند و به توصيف مردان جنگآور و دليرش و سلاحهاى آنان میپردازد. بهرام با توجه به نيروى قارود و سپاه او، مصلحت خود و رعيتش را در صلح با وى ديد، اما از سوى ديگر مرزبان بنسلطانالدوله ديلمى (باكالنجار) كه پس از مرگ عمويش ابوالفوارس (حاكم کرمان) بر آنجا فرمان مىراند، از شيراز به سوى قاورد لشكر كشيد و با همدستى بهرام و رئيس خناب (جايى نزدیک سيرجان) كشته شد و مَلك قاورد، مُلك کرمان را گرفت. قاورد پادشاهى مدبر و شب زندهدار بود و خود و خاندانش 150 سال بر آنجا فرمان راندند. شيوه حكومتدارى و اخلاق جهاندارى و مردمدوستى وى، ماجراى فتح قفص و ولايتهاى عمان و سيستان نيز در همين فصل گنجانده شده است. قاورد سرانجام فارس را نيز گرفت و به درخواست مكتوب اميران ملكشاه، به انگيزه نبرد با اين پادشاه جوان به همدان رفت، اما به هر روى، شكست خورد. او و دو پسرش را هنگام گريختن اسير كردند و پس از چند روز آنان را كشتند. | ||
پس از قاورد، پسرش کرمانشاه بر تخت شاهى نشست و پس از يك سال درگذشت. فصل بعدى كتاب به پادشاهى سلطان شاه، پسر ديگر قاورد میپردازد و قصيدههايى در وصف او میآورد. وى از اسارت ملكشاه گريخت و كار پادشاهى را يك سال در دست گرفت و جز به عشرت نپرداخت. سرانجام ملكشاه كه سوگند خورده بود کرمان را ويران سازد، بدين شهر رسيد و براى اثبات راستى اين سوگند، برج فيروزه را ويران كرد و پس از هفده روز بازگشت. | پس از قاورد، پسرش کرمانشاه بر تخت شاهى نشست و پس از يك سال درگذشت. فصل بعدى كتاب به پادشاهى سلطان شاه، پسر ديگر قاورد میپردازد و قصيدههايى در وصف او میآورد. وى از اسارت ملكشاه گريخت و كار پادشاهى را يك سال در دست گرفت و جز به عشرت نپرداخت. سرانجام ملكشاه كه سوگند خورده بود کرمان را ويران سازد، بدين شهر رسيد و براى اثبات راستى اين سوگند، برج فيروزه را ويران كرد و پس از هفده روز بازگشت. | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
گزارش درباره پادشاهى تورانشاه بن طغرل، دوازدهمين شاه قاوردى و رفتن او به بردسير و ديگر روىدادهاى خرد و كلان دوران وى، در گفتار سيزدهم اين كتاب جاى گرفته است. | گزارش درباره پادشاهى تورانشاه بن طغرل، دوازدهمين شاه قاوردى و رفتن او به بردسير و ديگر روىدادهاى خرد و كلان دوران وى، در گفتار سيزدهم اين كتاب جاى گرفته است. | ||
گفتار چهاردهم كه خود چند گفتار دارد، از آمدن لشكريان غُز <ref>منابع بيزانسى تركان غز را UZ و منابع روسى آنان را Tork نوشتهاند كه از اولى، نام «آغوز» و از دومى نام «ترك» پديد آمده است. ر.ک: «آغوزها»، وحيد، دوره دهم، شماره دهم، ص 1134. نویسنده برهان قاطع در اینباره مينويسد: «غز» صنفى از تركان غارتگر بودهاند كه در زمان سلطان سنجر قوت گرفتند و خراسان را به تصرف درآوردند و او را گرفتند و در قفس كردند». به نقل از علياكبر دهخدا، لغتنامه، مدخل «غُز»</ref> به کرمان و زد و خوردها و مهاجرتهاى آنان و ماجراى آمدن قحطى به کرمان در آن روزگار و كشته شدن ملك تورانشاه بر دست ظافر محمد اميرك و پادشاهى محمدشاه بن بهرامشاه گزارش ميدهد. اين بخش با گفتارى درباره روند حاكم شدن مبارکشاه و فرجام كار او پايان مييابد. نسبنامه (شجرهنامه) سلجوقيان کرمان نيز در همين فصل جاى گرفته و پس از آن فصل دوم با عنوان «حكومت غز در کرمان» آغاز شده است. | گفتار چهاردهم كه خود چند گفتار دارد، از آمدن لشكريان غُز<ref>منابع بيزانسى تركان غز را UZ و منابع روسى آنان را Tork نوشتهاند كه از اولى، نام «آغوز» و از دومى نام «ترك» پديد آمده است. ر.ک: «آغوزها»، وحيد، دوره دهم، شماره دهم، ص 1134. نویسنده برهان قاطع در اینباره مينويسد: «غز» صنفى از تركان غارتگر بودهاند كه در زمان سلطان سنجر قوت گرفتند و خراسان را به تصرف درآوردند و او را گرفتند و در قفس كردند». به نقل از علياكبر دهخدا، لغتنامه، مدخل «غُز»</ref> به کرمان و زد و خوردها و مهاجرتهاى آنان و ماجراى آمدن قحطى به کرمان در آن روزگار و كشته شدن ملك تورانشاه بر دست ظافر محمد اميرك و پادشاهى محمدشاه بن بهرامشاه گزارش ميدهد. اين بخش با گفتارى درباره روند حاكم شدن مبارکشاه و فرجام كار او پايان مييابد. نسبنامه (شجرهنامه) سلجوقيان کرمان نيز در همين فصل جاى گرفته و پس از آن فصل دوم با عنوان «حكومت غز در کرمان» آغاز شده است. | ||
رسيدن ملك دينار به ولايت کرمان، آمدن خواجه جمال گريدى نزد او و روى آوردن ملك دينار به گرفتن خبيص، خواستگارى او از خاتون کرمانى (دختر ملك طغرل و عمه محمدشاه)، سركشى فرزندان مجاهد و درگيرى آنان با ملك، آمدن محمدشاه از فارس به بم، موافقت سابقعلى با او براى فرستادن لشكر جنگى به خبيص، روى كردن دينار به كوبنان و جيرفت و هرمز و گرفتن قلعه منوجان، عزل شدن خواجه جمال از وزارت و گمارده شدن ناصحالدين به جاى وى، كشته شدن تاجالدين، ديدار ملك دينار با پادشاه جزيره قيس و همدستى غُز براى كشتن او، درونمايه بخش نخست اين فصل به شمار میآید. | رسيدن ملك دينار به ولايت کرمان، آمدن خواجه جمال گريدى نزد او و روى آوردن ملك دينار به گرفتن خبيص، خواستگارى او از خاتون کرمانى (دختر ملك طغرل و عمه محمدشاه)، سركشى فرزندان مجاهد و درگيرى آنان با ملك، آمدن محمدشاه از فارس به بم، موافقت سابقعلى با او براى فرستادن لشكر جنگى به خبيص، روى كردن دينار به كوبنان و جيرفت و هرمز و گرفتن قلعه منوجان، عزل شدن خواجه جمال از وزارت و گمارده شدن ناصحالدين به جاى وى، كشته شدن تاجالدين، ديدار ملك دينار با پادشاه جزيره قيس و همدستى غُز براى كشتن او، درونمايه بخش نخست اين فصل به شمار میآید. |
ویرایش