پرش به محتوا

المصابيح في إثبات الإمامة: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'نويسنده' به 'نویسنده')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۴: خط ۲۴:
}}
}}


'''المصابيح في إثبات الإمامة'''، اثر نماینده تفکر اسماعیلی، [[کرمانی، احمد بن عبدالله|حمیدالدین احمد کرمانی]] (متوفی حدود 411ق)، کتابی است که خطاب به فخرالملک، وزیر شیعی آل‎بویه نوشته شده است. به‎احتمال بسیار این اثر در حدود سال 406 نوشته شده است.<ref>ر.ک: پال واکر، پایگاه کتابخانه مدرسه فقاهت</ref>.
'''المصابيح في إثبات الإمامة'''، اثر نماینده تفکر اسماعیلی، [[کرمانی، احمد بن عبدالله|حمیدالدین احمد کرمانی]] (متوفی حدود 411ق)، کتابی است که خطاب به فخرالملک، وزیر شیعی آل‎بویه نوشته شده است. به‎احتمال بسیار این اثر در حدود سال 406 نوشته شده است.<ref>[http://lib.eshia.ir/23019/1/6422 ر.ک: پال واکر، پایگاه کتابخانه مدرسه فقاهت]</ref>.


نویسنده در این کتاب، پس از طرح مباحثی درباره خلقت و نبوت، از امامت، عصمت و تعیین امام از رهگذر نص سخن به میان آورده است.
نویسنده در این کتاب، پس از طرح مباحثی درباره خلقت و نبوت، از امامت، عصمت و تعیین امام از رهگذر نص سخن به میان آورده است.


==ساختار==
==ساختار==
این کتاب دارای دو مقاله است که هرکدام هفت مصباح دارد. هریک از این مصابیح دارای چند برهان است که مجموع آنها به عدد یک‎صدوپنج می‎رسد<ref>مقدمه، ‎9</ref>.
این کتاب دارای دو مقاله است که هرکدام هفت مصباح دارد. هریک از این مصابیح دارای چند برهان است که مجموع آنها به عدد یک‎صدوپنج می‎رسد<ref>[https://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/29093/1/9 مقدمه، ‎9]</ref>.


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
فارغ از نیت نگارش این کتاب که برای اثبات عقلانی وجوب امامت بوده است، این اثر بیانیه‎ای از عقاید فاطمی زمان خود نیز است، اگر نگوییم نمادی از عقاید فاطمی دوران پیشین نیز هست. تعدادی از درون‎مایه‎های و موضوعات کتاب مؤلفه‎ای مهم را در مواضع اسماعیلیان تشکیل می‎دهد. در بخش نخست، کرمانی علاوه بر اثبات وجود صانع و روح، موضوعی را پیش می‎کشد که او نام «سیاست ربانی» بر آن می‎نهد که در اینجا، یعنی جزایی که خداوند در آن جهان به‎واسطه رفتار خیر یا شر در این جهان به آدمی می‎دهد. این نکته منجر به این می‎شود که یک مؤمن چه باید بکند و چه باید بیندیشد که مشتمل است بر اعمال و معرفت، یعنی هم عمل و هم اعتقاد. پیامبر برای انتقال این معنا باید آن را با کلمات به استفاده از نمادها و اشارات، مثل‎ها و تشبیهات بیان کند. وظیفه او تعلیم آن چیزی است که بشر به صانع خویش مدیون است.<ref>پایگاه the institute of ismaili studies</ref>.
فارغ از نیت نگارش این کتاب که برای اثبات عقلانی وجوب امامت بوده است، این اثر بیانیه‎ای از عقاید فاطمی زمان خود نیز است، اگر نگوییم نمادی از عقاید فاطمی دوران پیشین نیز هست. تعدادی از درون‎مایه‎های و موضوعات کتاب مؤلفه‎ای مهم را در مواضع اسماعیلیان تشکیل می‎دهد. در بخش نخست، کرمانی علاوه بر اثبات وجود صانع و روح، موضوعی را پیش می‎کشد که او نام «سیاست ربانی» بر آن می‎نهد که در اینجا، یعنی جزایی که خداوند در آن جهان به‎واسطه رفتار خیر یا شر در این جهان به آدمی می‎دهد. این نکته منجر به این می‎شود که یک مؤمن چه باید بکند و چه باید بیندیشد که مشتمل است بر اعمال و معرفت، یعنی هم عمل و هم اعتقاد. پیامبر برای انتقال این معنا باید آن را با کلمات به استفاده از نمادها و اشارات، مثل‎ها و تشبیهات بیان کند. وظیفه او تعلیم آن چیزی است که بشر به صانع خویش مدیون است.<ref>[https://iis.ac.uk/node/230766 پایگاه the institute of ismaili studies]</ref>.


مطالب بخش اول کتاب بعد از مصباح اول که درباره دلیل طرح مسئله و چگونگی تنظیم مطالب کتاب است، با اثبات وجود خداوند در مصباح دوم پیگیری می‎شود. نویسنده در این مصباح از هفت برهان کمک می‎گیرد. در برهان اول می‎گوید: با توجه به اینکه عالم حادث است و هر حادثی نیاز به محدثی که صانع باشد دارد، پس عالم نیاز به صانع دارد. همچون مضروبی که نیاز به ضرب و ضارب دارد. همچنین می‎گوید: هر معلولی نیاز به علت دارد و آن علت نمی‎تواند در ذات معلول باشد؛ چنان‎که علت حرکت آسیاب نمی‎تواند خود آسیاب باشد؛ وگرنه، همیشه متحرک خواهد بود..<ref>ر.ک: متن کتاب، ص22</ref>.
مطالب بخش اول کتاب بعد از مصباح اول که درباره دلیل طرح مسئله و چگونگی تنظیم مطالب کتاب است، با اثبات وجود خداوند در مصباح دوم پیگیری می‎شود. نویسنده در این مصباح از هفت برهان کمک می‎گیرد. در برهان اول می‎گوید: با توجه به اینکه عالم حادث است و هر حادثی نیاز به محدثی که صانع باشد دارد، پس عالم نیاز به صانع دارد. همچون مضروبی که نیاز به ضرب و ضارب دارد. همچنین می‎گوید: هر معلولی نیاز به علت دارد و آن علت نمی‎تواند در ذات معلول باشد؛ چنان‎که علت حرکت آسیاب نمی‎تواند خود آسیاب باشد؛ وگرنه، همیشه متحرک خواهد بود..<ref>ر.ک: متن کتاب، ص22</ref>.


نویسنده در مصباح سوم به بحث از نفس و اینکه آن ‎یک جوهر زنده قادر است که بعد از بین رفتن جسد، بازهم او وجود دارد، می‎پردازد و می‎گوید: نفس یک جوهر زنده است که علی‎رغم آنکه در آغاز تهی از علم و دانش است، این استعداد را دارد که بعد از تجزیه و ازهم‎پاشیدن قالب مادی‎اش، بر مبنای آنچه از دانش و اعمال نیک کسب کرده است، دوام و بقا یابد. این نفس در ذات واحد خود به سه نوع یا سه جنبه تقسیم می‎شود: نمو، احساس، تمییز و این قسم آخر، همان عقل بالقوه است. نفس، همچنین، دارای شش قوه است: میل، نظر، تخیل، شناخت، حافظه و یادآوری و در هفت مرتبه تکامل می‎پذیرد: حمل، نمو، حس، تخیل، نطق، تعقل و سرانجام، انبعاث ثانوی؛ که در این مرحله آخر، حرکت نهایی آن از هستی جسمانی به‎سوی حالتی جاودانی و بدون جسم است؛ اما نفس، حتی بدون داشتن قوه نطق، هستی خود را آغاز می‎کند. اگرچه نفس، زندگی را بدون دانش آغاز می‎کند، ولی بعداً دستخوش تکامل تدریجی می‎شود. نفس در آغاز بیمار و وابسته به حس است و به‎ذات خود نمی‎تواند چیزی را فراگیرد، مگر اطلاعاتی را که از راه حواس دریافت می‎دارد، اما قوای عاقله‎ای وجود دارد که می‎تواند این نفوس بیمار را درمان کند و نفس احتیاج به معلم دارد<ref>ر.ک: مفتخری، حسین؛ باقریان، زهره، ص108-109</ref>.
نویسنده در مصباح سوم به بحث از نفس و اینکه آن ‎یک جوهر زنده قادر است که بعد از بین رفتن جسد، بازهم او وجود دارد، می‎پردازد و می‎گوید: نفس یک جوهر زنده است که علی‎رغم آنکه در آغاز تهی از علم و دانش است، این استعداد را دارد که بعد از تجزیه و ازهم‎پاشیدن قالب مادی‎اش، بر مبنای آنچه از دانش و اعمال نیک کسب کرده است، دوام و بقا یابد. این نفس در ذات واحد خود به سه نوع یا سه جنبه تقسیم می‎شود: نمو، احساس، تمییز و این قسم آخر، همان عقل بالقوه است. نفس، همچنین، دارای شش قوه است: میل، نظر، تخیل، شناخت، حافظه و یادآوری و در هفت مرتبه تکامل می‎پذیرد: حمل، نمو، حس، تخیل، نطق، تعقل و سرانجام، انبعاث ثانوی؛ که در این مرحله آخر، حرکت نهایی آن از هستی جسمانی به‎سوی حالتی جاودانی و بدون جسم است؛ اما نفس، حتی بدون داشتن قوه نطق، هستی خود را آغاز می‎کند. اگرچه نفس، زندگی را بدون دانش آغاز می‎کند، ولی بعداً دستخوش تکامل تدریجی می‎شود. نفس در آغاز بیمار و وابسته به حس است و به‎ذات خود نمی‎تواند چیزی را فراگیرد، مگر اطلاعاتی را که از راه حواس دریافت می‎دارد، اما قوای عاقله‎ای وجود دارد که می‎تواند این نفوس بیمار را درمان کند و نفس احتیاج به معلم دارد<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/51727/108 ر.ک: مفتخری، حسین؛ باقریان، زهره، ص108-109]</ref>.


اثبات صورت سیاست ربانی که همان دار جزاست، اثبات وجوب وجود شرایع و رسوم عملی، اثبات وجوب تأویل که همان علم است و اثبات رسالت و وجوب آن از دیگر مصابیح این بخش از کتاب است.
اثبات صورت سیاست ربانی که همان دار جزاست، اثبات وجوب وجود شرایع و رسوم عملی، اثبات وجوب تأویل که همان علم است و اثبات رسالت و وجوب آن از دیگر مصابیح این بخش از کتاب است.
خط ۴۴: خط ۴۴:
تمام بخش نخست سازگار با اعتقاد شیعی اسماعیلی است، اما آشکارا تند و آتشین نیست؛ اما در بخش دوم، او به سراغ امامت و وجوب آن می‎رود. درون‎مایه‎های این بخش، نیاز به عصمت امامان و منصوص شدن آنان توسط خدا و پیامبرش و سپس امام پیشین است. به قول [[کرمانی، احمد بن عبدالله|کرمانی]]، نص امری است ضروری. امت خود نمی‎تواند امام را اختیار کند؛ انتخاب امت در این زمینه حرفی برای گفتن ندارد و اگر هم بیان شود معنایی ندارد. [[امام على(ع)|امام علی ابن ابی‎طالب(ع)]] توسط پیامبر(ص) منصوص شد و این نکته‎ای است که [[کرمانی، احمد بن عبدالله|کرمانی]] سعی می‎کند پیش از دنبال کردن سلسله امامان بعد از او تا [[امام جعفر صادق(ع)]] و پسرش امام اسماعیل ثابت کند. او می‎گوید که از [[امام جعفر صادق(ع)]] به بعد، امامت باید در ذریه امام اسماعیل ادامه پیدا کند. استدلال‎های او در این مقطع یکی از نکات بسیار جالب تاریخی در این اثر است. او استدلال می‎کند که امامت امام اسماعیل معتبر بود؛ چون او ذریه‎ای داشت که امامت را ادامه دهند. یکی از جنبه‎های مهم حقانیت آن‎ها این است که یکی از ذریه او در زمان حال کارکردهای مهم امامت را انجام دهد. اگر اکنون هیچ امامی وجود نمی‎داشت، در گذشته نیز نمی‎توانسته امامی وجود داشته باشد؛ اگر وظایف امام توسط یکی از ذریه منصوص او در حال حاضر انجام نشود، یعنی نیای او نیز هرگز نمی‎توانسته امام باشد<ref>ر.ک: پایگاه the institute of ismaili studies</ref>.
تمام بخش نخست سازگار با اعتقاد شیعی اسماعیلی است، اما آشکارا تند و آتشین نیست؛ اما در بخش دوم، او به سراغ امامت و وجوب آن می‎رود. درون‎مایه‎های این بخش، نیاز به عصمت امامان و منصوص شدن آنان توسط خدا و پیامبرش و سپس امام پیشین است. به قول [[کرمانی، احمد بن عبدالله|کرمانی]]، نص امری است ضروری. امت خود نمی‎تواند امام را اختیار کند؛ انتخاب امت در این زمینه حرفی برای گفتن ندارد و اگر هم بیان شود معنایی ندارد. [[امام على(ع)|امام علی ابن ابی‎طالب(ع)]] توسط پیامبر(ص) منصوص شد و این نکته‎ای است که [[کرمانی، احمد بن عبدالله|کرمانی]] سعی می‎کند پیش از دنبال کردن سلسله امامان بعد از او تا [[امام جعفر صادق(ع)]] و پسرش امام اسماعیل ثابت کند. او می‎گوید که از [[امام جعفر صادق(ع)]] به بعد، امامت باید در ذریه امام اسماعیل ادامه پیدا کند. استدلال‎های او در این مقطع یکی از نکات بسیار جالب تاریخی در این اثر است. او استدلال می‎کند که امامت امام اسماعیل معتبر بود؛ چون او ذریه‎ای داشت که امامت را ادامه دهند. یکی از جنبه‎های مهم حقانیت آن‎ها این است که یکی از ذریه او در زمان حال کارکردهای مهم امامت را انجام دهد. اگر اکنون هیچ امامی وجود نمی‎داشت، در گذشته نیز نمی‎توانسته امامی وجود داشته باشد؛ اگر وظایف امام توسط یکی از ذریه منصوص او در حال حاضر انجام نشود، یعنی نیای او نیز هرگز نمی‎توانسته امام باشد<ref>ر.ک: پایگاه the institute of ismaili studies</ref>.


در اواخر این رساله، [[کرمانی، احمد بن عبدالله|کرمانی]] فهرستی از کارهایی را که یک امام انجام می‎دهد و فضایلی را که باید دارا باشد، برمی‎شمارد. علاوه بر این او نام تمامی کسانی را که در زمانِ او مدعی امامت بوده‎اند، می‎آورد که یا صلاحیت امامت ندارند یا نتوانسته‎اند کارهای لازم را برای ادای وظایف لازم امام برحق انجام دهند. در فهرست او کسانی که امام باطل شناخته می‎شوند، عبارتند از: احمد ابن اسحاق (القادر)، خلیفه عباسی بغداد؛ الهاروني (المؤيدبالله)، امام زیدی در هوسمِ گیلان؛ عمر النزواني، امام عبادی در عمان؛ حاکم اموی اسپانیا و مغرب و رهبر بازمانده قرمطی احساء. مراجع او به‎طور مشخصی از افرادی در بازه زمانی و مکان‎های خاصی یاد می‎کند. او همچنین از امام منتظر شیعیان دوازده‎امامی یاد می‎کند<ref>ر.ک: همان</ref>.
در اواخر این رساله، [[کرمانی، احمد بن عبدالله|کرمانی]] فهرستی از کارهایی را که یک امام انجام می‎دهد و فضایلی را که باید دارا باشد، برمی‎شمارد. علاوه بر این او نام تمامی کسانی را که در زمانِ او مدعی امامت بوده‎اند، می‎آورد که یا صلاحیت امامت ندارند یا نتوانسته‎اند کارهای لازم را برای ادای وظایف لازم امام برحق انجام دهند. در فهرست او کسانی که امام باطل شناخته می‎شوند، عبارتند از: احمد ابن اسحاق (القادر)، خلیفه عباسی بغداد؛ الهاروني (المؤيدبالله)، امام زیدی در هوسمِ گیلان؛ عمر النزواني، امام عبادی در عمان؛ حاکم اموی اسپانیا و مغرب و رهبر بازمانده قرمطی احساء. مراجع او به‎طور مشخصی از افرادی در بازه زمانی و مکان‎های خاصی یاد می‎کند. او همچنین از امام منتظر شیعیان دوازده‎امامی یاد می‎کند<ref>[https://iis.ac.uk/node/230766 ر.ک: همان]</ref>.


یکی از اغراض مهم تألیف این کتاب، اثبات امامت خلیفه امام الحاکم به شیوه‎ای تا حد امکان صریح بود که به دنبال آن نه‎تنها ثابت می‎شود که امت مسلمان مکلف به اذعان به امامت، به‎منزله یک نهاد اسلامی حکمرانی هستند، بلکه باید مشخصاً امام و خلیفه فاطمی را نیز که در زمان نوشتن کتاب حکمرانی می‎کرد، به رسمیت بشناسند. درنتیجه، حکمرانی امام الحاکم عاملی مهم است و به این معنا، این کتاب اثری است سیاسی با غرضی روشن برای استحکام حق سلسله فاطمی در اقرار همگان به ایشان در برابر سایر مدعیان؛ یعنی عباسیان، امویان، زیدیه و دیگران. این کتاب تأیید موضع [[کرمانی، احمد بن عبدالله|کرمانی]] نسبت به امامت است، از جمله در قبال عقیده لزوم عبادت دوگانه؛ یعنی رعایت فرایض از طریق معرفت ضروری و عمل به آن‎ها. این کتاب سخن چندانی در مقولات فلسفی ندارد، مگر در بخشی که به نفس مربوط است و شامل یک سلسله استدلال است برای نشان دادن اینکه نفس آدمی وجود دارد و همچنین اینکه ماهیت آن چیست. سیاق کتاب همچنین اعتقاد [[کرمانی، احمد بن عبدالله|کرمانی]] را به عقول آسمانی و تعلق مشیت آن‎ها به امور زمینی، به‎ویژه در رهایش نوع بشر نشان می‎دهد. به اعتقاد او، تأثیر عقول ملکی، کامل‎ترین عقول انسانی را، یعنی پیامبران، وارثان آن‎ها و امامان را ارائه می‎کند و ابزاری را در اختیارشان می‎نهد که مشوق حرکت دیگران به‎سوی رستگاری باشند. این داعی، معتقد است که افراد انسانی که خالی از دانش و معرفت به دنیا می‎آیند و راهی مطمئن را برای رسیدن به آنچه لازم است و درنتیجه عمل به شریعتی که ضروری است نمی‎دانند، باید راهنمایی و ارشاد امام را برای رسیدن به‎ غایت خویش، یعنی بهشت بپذیرند<ref>ر.ک: همان</ref>.
یکی از اغراض مهم تألیف این کتاب، اثبات امامت خلیفه امام الحاکم به شیوه‎ای تا حد امکان صریح بود که به دنبال آن نه‎تنها ثابت می‎شود که امت مسلمان مکلف به اذعان به امامت، به‎منزله یک نهاد اسلامی حکمرانی هستند، بلکه باید مشخصاً امام و خلیفه فاطمی را نیز که در زمان نوشتن کتاب حکمرانی می‎کرد، به رسمیت بشناسند. درنتیجه، حکمرانی امام الحاکم عاملی مهم است و به این معنا، این کتاب اثری است سیاسی با غرضی روشن برای استحکام حق سلسله فاطمی در اقرار همگان به ایشان در برابر سایر مدعیان؛ یعنی عباسیان، امویان، زیدیه و دیگران. این کتاب تأیید موضع [[کرمانی، احمد بن عبدالله|کرمانی]] نسبت به امامت است، از جمله در قبال عقیده لزوم عبادت دوگانه؛ یعنی رعایت فرایض از طریق معرفت ضروری و عمل به آن‎ها. این کتاب سخن چندانی در مقولات فلسفی ندارد، مگر در بخشی که به نفس مربوط است و شامل یک سلسله استدلال است برای نشان دادن اینکه نفس آدمی وجود دارد و همچنین اینکه ماهیت آن چیست. سیاق کتاب همچنین اعتقاد [[کرمانی، احمد بن عبدالله|کرمانی]] را به عقول آسمانی و تعلق مشیت آن‎ها به امور زمینی، به‎ویژه در رهایش نوع بشر نشان می‎دهد. به اعتقاد او، تأثیر عقول ملکی، کامل‎ترین عقول انسانی را، یعنی پیامبران، وارثان آن‎ها و امامان را ارائه می‎کند و ابزاری را در اختیارشان می‎نهد که مشوق حرکت دیگران به‎سوی رستگاری باشند. این داعی، معتقد است که افراد انسانی که خالی از دانش و معرفت به دنیا می‎آیند و راهی مطمئن را برای رسیدن به آنچه لازم است و درنتیجه عمل به شریعتی که ضروری است نمی‎دانند، باید راهنمایی و ارشاد امام را برای رسیدن به‎ غایت خویش، یعنی بهشت بپذیرند<ref>[https://iis.ac.uk/node/230766 ر.ک: همان]</ref>.


==پانویس==
==پانویس==
خط ۷۱: خط ۷۱:


[[رده:سال97-1خرداد الی31]]
[[رده:سال97-1خرداد الی31]]
[[رده: خرداد(98)]]
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش