۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'مى دهد' به 'میدهد') |
جز (جایگزینی متن - 'مى آورد' به 'میآورد') |
||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
در مقدّمه، به تعريف روش و جايگاه كليدى آن در تفسير پرداخته است. هر علمى داراى سه ركن عمده است. موضوع، هدف و روش در اين ميان، روش از جايگاه ويژهاى برخوردار است در اين كه مفسّران از روش هاى گوناگونى در تفسير قرآن بهره جسته اند، ترديدى نيست. نكتهاى كه هست اين كه در تقسيم بندى روش هاى تفسيرى گاهى بين روش مفسّر و گرايشهاى مذهبى و سليقههاى شخصى او خلط شده است. منظور از روش هاى تفسيرى (منهج) پذيرش نوع و نحوه ى استناد به منابع است. و از آنجا كه منابع تفسير در نظر مفسّران متفاوت است مانند اينكه يكى معتقد است كه تنها منبع معتبر در تفسير، روايات پيامبر(ص) است و ديگرى بر اين باور است كه در تفسير بايد به قرآن، روايات پيامبر(ص) و اهلبيت(ع) تكيه كرد يا اينكه برخى مفسّران از عقل، بيشتر استفاده كرده و به سوى روش تفسير عقلى و اجتهادى رفتهاند. بنابراین روش تفسيرى امرى است فراگير كه مفسّر آن را در همه ى آيات قرآن به كار مى گيرد و اختلاف در آن، باعث اختلاف در كل تفسير مى شود، و آن چيزى، جزء منابع و مستندات تفسير نيست. و تقسيم تفاسير به ماثور، قرآن به قرآن، شهودى، ظاهرى و... در اين چارچوب قرار مى گيرد. و مراد از گرايش تفسيرى (اتجاه)، صبغههاى مختلف تفسير قرآن است كه آن حكايتگر جهت گيریهای خاص مفسران میباشد كه گاهى با عناوينى همچون تفسير كلامى، تفسير اخلاقى و تربيتى معرفى مى شود. | در مقدّمه، به تعريف روش و جايگاه كليدى آن در تفسير پرداخته است. هر علمى داراى سه ركن عمده است. موضوع، هدف و روش در اين ميان، روش از جايگاه ويژهاى برخوردار است در اين كه مفسّران از روش هاى گوناگونى در تفسير قرآن بهره جسته اند، ترديدى نيست. نكتهاى كه هست اين كه در تقسيم بندى روش هاى تفسيرى گاهى بين روش مفسّر و گرايشهاى مذهبى و سليقههاى شخصى او خلط شده است. منظور از روش هاى تفسيرى (منهج) پذيرش نوع و نحوه ى استناد به منابع است. و از آنجا كه منابع تفسير در نظر مفسّران متفاوت است مانند اينكه يكى معتقد است كه تنها منبع معتبر در تفسير، روايات پيامبر(ص) است و ديگرى بر اين باور است كه در تفسير بايد به قرآن، روايات پيامبر(ص) و اهلبيت(ع) تكيه كرد يا اينكه برخى مفسّران از عقل، بيشتر استفاده كرده و به سوى روش تفسير عقلى و اجتهادى رفتهاند. بنابراین روش تفسيرى امرى است فراگير كه مفسّر آن را در همه ى آيات قرآن به كار مى گيرد و اختلاف در آن، باعث اختلاف در كل تفسير مى شود، و آن چيزى، جزء منابع و مستندات تفسير نيست. و تقسيم تفاسير به ماثور، قرآن به قرآن، شهودى، ظاهرى و... در اين چارچوب قرار مى گيرد. و مراد از گرايش تفسيرى (اتجاه)، صبغههاى مختلف تفسير قرآن است كه آن حكايتگر جهت گيریهای خاص مفسران میباشد كه گاهى با عناوينى همچون تفسير كلامى، تفسير اخلاقى و تربيتى معرفى مى شود. | ||
فصل اوّل، را در طى چهار بحث | فصل اوّل، را در طى چهار بحث میآورد: بحث اوّل مصادر شيخ غزالى از كتب تفسير، دوّم منابع او از كتب حديث، سوم منابع و مصادر او از كتب فقه و چهارم منابع او از كتب معارف و عقائد. | ||
از كتب تفسيرى كه شيخ غزالى از آنها سود جسته كتاب المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز ابن عطيّه، كتاب تفسير القرآن العظيم [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، المنار شيخ محمد عبده و رشيدرضا، جامع البيان في تفسير القرآن (تفسير طبرى) ابوجعفر محمد بن جرير بن يزيد طبرى، التحرير و التنوير محمد طاهربن عاشور، تفسير القرآن الكريم الاجزاء العشرة الاولى شيخ محمود شلتوت و التعريف بالقرآن و عنآ الاخلاق في القرآن محمد عبدالله دراز. | از كتب تفسيرى كه شيخ غزالى از آنها سود جسته كتاب المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز ابن عطيّه، كتاب تفسير القرآن العظيم [[ابن کثیر، اسماعیل بن عمر|ابن كثير]]، المنار شيخ محمد عبده و رشيدرضا، جامع البيان في تفسير القرآن (تفسير طبرى) ابوجعفر محمد بن جرير بن يزيد طبرى، التحرير و التنوير محمد طاهربن عاشور، تفسير القرآن الكريم الاجزاء العشرة الاولى شيخ محمود شلتوت و التعريف بالقرآن و عنآ الاخلاق في القرآن محمد عبدالله دراز. | ||
خط ۶۰: | خط ۶۰: | ||
برای نمونه، نظر ايشان در مورد عيسى(ع) اينگونه آمده: «با آنكه بسيارى از مردم ديدند كه عيسى(ع) زنده عروج كرد، ليكن من گرايش دارم كه او نيز مانند ديگران، در گذشته است هر چند كه مرگ طبيعى او مانع نمى شود كه ديگر بار به دنيا بازگردد و در بيان وحدانيت الله به مسلمانان به پيوندد، و در جنگ با دشمنان خدا به ايشان كمك كند، مانند اصحاب كهف است كه چندين قرن آرميدند، و آن گاه به حيات بازگشتند.» | برای نمونه، نظر ايشان در مورد عيسى(ع) اينگونه آمده: «با آنكه بسيارى از مردم ديدند كه عيسى(ع) زنده عروج كرد، ليكن من گرايش دارم كه او نيز مانند ديگران، در گذشته است هر چند كه مرگ طبيعى او مانع نمى شود كه ديگر بار به دنيا بازگردد و در بيان وحدانيت الله به مسلمانان به پيوندد، و در جنگ با دشمنان خدا به ايشان كمك كند، مانند اصحاب كهف است كه چندين قرن آرميدند، و آن گاه به حيات بازگشتند.» | ||
در رابطه با ياجوج و ماجوج اينگونه آمده است: «ياجوج و مأجوج نسلى از حيوانات انسان نما هستند كه وحى آنها را به كنترل در | در رابطه با ياجوج و ماجوج اينگونه آمده است: «ياجوج و مأجوج نسلى از حيوانات انسان نما هستند كه وحى آنها را به كنترل در نمیآورد و هيچ قانونى بر ايشان حكم فرما نيست. آنها در چين مى زيستند. از آهنگ كلمه اين گونه بر مىآيد كه چينى الاصل باشند.» با اينكه غير از ايشان آنها را تاتار و مغول مى دانند. | ||
در مورد سرّ تكرار يازده مرتبهاى كلمه «قرآن» در سوره اسراء مى فرمايد: «آيا اين موضوع با چگونگى درگيرى موجود ميان ما و يهود ارتباط دارد؟ اين خصوصيت فقط در سوره اسراء نهفته شده تا شايد مسلمانان دريابند، قرآنى كه در گذشته، امت آنها را بنا كرد و آن را به وجود آورد، قادر است تا ديگر بار ايشان را در قالب حاكميّت و رهبرى قرار دهد. قرآن مى تواند علاقه به دنيا و كرامت از مرگ را از وجود آنها برگيرد، و دلهاى شجاع به ايشان هديه كند. دلهایى كه فداى حق شوند و به ديدار خداوند مشتاقند». | در مورد سرّ تكرار يازده مرتبهاى كلمه «قرآن» در سوره اسراء مى فرمايد: «آيا اين موضوع با چگونگى درگيرى موجود ميان ما و يهود ارتباط دارد؟ اين خصوصيت فقط در سوره اسراء نهفته شده تا شايد مسلمانان دريابند، قرآنى كه در گذشته، امت آنها را بنا كرد و آن را به وجود آورد، قادر است تا ديگر بار ايشان را در قالب حاكميّت و رهبرى قرار دهد. قرآن مى تواند علاقه به دنيا و كرامت از مرگ را از وجود آنها برگيرد، و دلهاى شجاع به ايشان هديه كند. دلهایى كه فداى حق شوند و به ديدار خداوند مشتاقند». | ||
خط ۹۰: | خط ۹۰: | ||
ضابطه چهارم، در تفسير قرآن از اسرائيليات بايد پرهيز نمود و اسرائيليات شامل تمام افسانههاى كهنى است كه از گذشتگان وارد تفسير، حديث و تاريخ شده است و بايد با دقت، درست را از نادرست آنها باز شناسیم. | ضابطه چهارم، در تفسير قرآن از اسرائيليات بايد پرهيز نمود و اسرائيليات شامل تمام افسانههاى كهنى است كه از گذشتگان وارد تفسير، حديث و تاريخ شده است و بايد با دقت، درست را از نادرست آنها باز شناسیم. | ||
شيخ محمد غزالى در مقدمه ى كتاب «گامى به سوى تفسير موضوعى سورههاى قرآن كريم» در مورد روش تفسيرى خود | شيخ محمد غزالى در مقدمه ى كتاب «گامى به سوى تفسير موضوعى سورههاى قرآن كريم» در مورد روش تفسيرى خود میآورد: «هدف من اين بود كه تفسيرى موضوعى برای هر يك از سورههاى كتاب گرانقدر ارائه كنم. تفسير موضوعى با تفسير وضعى متفاوت است. تفسير وضعى، يك آيه و يا دستهاى از آيات را در نظر مى گيرد و به توضيح و تشريح الفاظ و نحوه تجزيه و تركيب جملات و احكام آن میپردازد. در حالى كه تفسير موضوعى، همه سوره را يكجا مورد بررسى قرار داده، مى كوشد تا تصويرى كلى از آن ترسيم كند. اين تصوير ابتدا و انتهاى سوره را با هم در نظر مى گيرد و با شناخت روابط پنهانى اى كه تمام سوره را به هم مى پيوندد، ابتداى سوره را همچون مقدمهاى برای انتهاى سوره در نظر مى گيرد و انتهاى سوره را گواه و تصديق و تأييدى بر ابتداى آن و در ادامه میآورد: اين تفسير موضوعى به هيچ وجه خواننده را از تفسير وضعى بى نياز نمىكند. بلكه اين تفسير تكميل كننده آن است.» و باز مینويسد: «در اينجا معناى ديگرى هم برای تفسير موضوعى است كه به آن نپرداخته ام و آن پى گيرى يك موضوع در همه جاى قرآن و گردآورى و بيان آن در يك سبک و سياق نزدیک به هم است كه بسيارى از مطالب از اين طريق و بر اين مبنا تبيين مى شود.» | ||
پس از توضيح مختصرى در رابطه با قواعد اوّل و دوّم روش تفسير شيخ، در رابطه با قاعده سوم ايشان معتقد است كه قرآن يك كتاب فنى نيست كه بر مقولههاى مشخصى تقسيم شده باشد بلكه در چارچوب سبکىحيرت انگيز همه مقولهها را در هم مى آميزد. نگريستن در هستى، تاريخ و واقعيّت، انسان را به سوى ايمان و توحيد سوق میدهد و به تربيت مردم میپردازد. و در مورد تطبيق بين كتاب مسطور و كتاب منظور میگوید: «موضوع قرآن انسان است و مبناى آيات، هستى است، و انسان ناچار بايد در قرآن، تدبر كند، و سنّتها و قوانينى را كه بدون درك آنها آبادانى زمين تحقق نمى يابد، بشناسد. در مورد قاعده جمع بين عقل و نقل او در تفسير خود دائما بين آنها توازى برقرارى نمود و قائل بود كه نقل صريح هيچگاه با عقل صحيح مخالف نمىكند. | پس از توضيح مختصرى در رابطه با قواعد اوّل و دوّم روش تفسير شيخ، در رابطه با قاعده سوم ايشان معتقد است كه قرآن يك كتاب فنى نيست كه بر مقولههاى مشخصى تقسيم شده باشد بلكه در چارچوب سبکىحيرت انگيز همه مقولهها را در هم مى آميزد. نگريستن در هستى، تاريخ و واقعيّت، انسان را به سوى ايمان و توحيد سوق میدهد و به تربيت مردم میپردازد. و در مورد تطبيق بين كتاب مسطور و كتاب منظور میگوید: «موضوع قرآن انسان است و مبناى آيات، هستى است، و انسان ناچار بايد در قرآن، تدبر كند، و سنّتها و قوانينى را كه بدون درك آنها آبادانى زمين تحقق نمى يابد، بشناسد. در مورد قاعده جمع بين عقل و نقل او در تفسير خود دائما بين آنها توازى برقرارى نمود و قائل بود كه نقل صريح هيچگاه با عقل صحيح مخالف نمىكند. |
ویرایش