۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'نويسنده' به 'نویسنده') |
جز (جایگزینی متن - 'پاك' به 'پاک') |
||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
| سال نشر = 1384 ش | | سال نشر = 1384 ش | ||
| کد اتوماسیون = | | کد اتوماسیون =AUTOMATIONCODE03855AUTOMATIONCODE | ||
| چاپ =4 | | چاپ =4 | ||
| تعداد جلد =1 | | تعداد جلد =1 | ||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
نویسنده درعينحال دست از تلاش برنداشته، با راهنمايى فردى به نام حاج سيد امين، نزد يكى از تجار شيعه در كراچى به نام حاج عبدالغنى رفته و همراه با او، نزد والىِ كراچى، كه يك نفر انگليسى است، مىروند. نویسنده با زبان فرانسه با او سخن گفته، پس از مدتى گفتگو، والىِ كراچى راضى مىشود ايشان و دو سه نفر از همراهانشان را به جده اعزام نمايد؛ ليكن نویسنده قبول نكرده و مىگويد: «گفتم هيچكدام راضى نيستند و تمناى اعزام تمام را مىنمايند». سرانجام به مسافرخانه بازمىگردد و درحالىكه از رفتن به مكه مأيوس شده، به ساحت مقدس حضرت سيدالشّهدا(ع) و ائمه(ع)متوسل مىشود و با ضجه و ناله و گريه، مشغول خواندن حديث كسا مىگردد<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/14750/1/23 همان، ص23]-[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/14750/1/24 24]</ref> | نویسنده درعينحال دست از تلاش برنداشته، با راهنمايى فردى به نام حاج سيد امين، نزد يكى از تجار شيعه در كراچى به نام حاج عبدالغنى رفته و همراه با او، نزد والىِ كراچى، كه يك نفر انگليسى است، مىروند. نویسنده با زبان فرانسه با او سخن گفته، پس از مدتى گفتگو، والىِ كراچى راضى مىشود ايشان و دو سه نفر از همراهانشان را به جده اعزام نمايد؛ ليكن نویسنده قبول نكرده و مىگويد: «گفتم هيچكدام راضى نيستند و تمناى اعزام تمام را مىنمايند». سرانجام به مسافرخانه بازمىگردد و درحالىكه از رفتن به مكه مأيوس شده، به ساحت مقدس حضرت سيدالشّهدا(ع) و ائمه(ع)متوسل مىشود و با ضجه و ناله و گريه، مشغول خواندن حديث كسا مىگردد<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/14750/1/23 همان، ص23]-[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/14750/1/24 24]</ref> | ||
مؤلف مىنويسد: «درست در خاتمه روضه آقاى آقا سيد احمد، جناب آقا ميرزا محمدعلى طهرانى عينكچى، از در، درآمد و با كمال عجله | مؤلف مىنويسد: «درست در خاتمه روضه آقاى آقا سيد احمد، جناب آقا ميرزا محمدعلى طهرانى عينكچى، از در، درآمد و با كمال عجله پاکتى به من داد و گفت ببينيد چه نوشته؟ من بدون آنكه عنوان پاکت را ملاحظه كنم، فوراً آن را باز كردم، به زبان انگليسى، كه فقط خواندن آن را مىدانستم و از تكلّم عاجز بودم، نوشته بود: آقاى «شيخ عبدالقادر»، موافق تلگراف واصله، «حجاز نورانى» براى باقىماندگان حجاج معين شده، آنها را به اسرع اوقات به بمبئى حركت دهيد كه با دويست نفر باقىماندگان حجاج آنها به طرف جده حركت كنند. يكمرتبه صداى خنده و فريادهاى مسرتآميز از جمعيت بلند شد و يك محفل گريانِ نالان محزون و ماتمزده، مبدل به يك محيط خنده و فرح و شادمانى گرديد»<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/14750/1/24 همان، ص24]</ref> | ||
سرانجام به «بمبئى» آمده و از آنجا با كشتى نورانى عازم جده مىشوند. لحظهها بهسرعت سپرى مىشود. توفان و بارانهاى شديد هر لحظه جان آنان را به خطر مىاندازد. گهگاهى تعدادى از همسفران مىميرند و جنازه آنان به آب انداخته مىشود: «ماهىهاى عظيمالجثه و حيوانات عجيبالشكلِ دريايى، دستهدسته كشتى را تعقيب مىكنند»<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/14750/1/24 همان]</ref> | سرانجام به «بمبئى» آمده و از آنجا با كشتى نورانى عازم جده مىشوند. لحظهها بهسرعت سپرى مىشود. توفان و بارانهاى شديد هر لحظه جان آنان را به خطر مىاندازد. گهگاهى تعدادى از همسفران مىميرند و جنازه آنان به آب انداخته مىشود: «ماهىهاى عظيمالجثه و حيوانات عجيبالشكلِ دريايى، دستهدسته كشتى را تعقيب مىكنند»<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/14750/1/24 همان]</ref> |
ویرایش