۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'است<ref>' به 'است.<ref>') |
جز (جایگزینی متن - 'نويسنده' به 'نویسنده') |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
[[قاضی عسکر، علی]] (به کوشش) | [[قاضی عسکر، علی]] (به کوشش) | ||
[[هدایتی، احمد]] ( | [[هدایتی، احمد]] (نویسنده) | ||
| زبان =فارسی | | زبان =فارسی | ||
| کد کنگره =DS 207 /ﻫ4د2 | | کد کنگره =DS 207 /ﻫ4د2 | ||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
}} | }} | ||
'''داستان باريافتگان (سفرنامه حج)'''، اثر [[سيد احمد هدايتى]] (1250-1344ش)، سفرنامه حج | '''داستان باريافتگان (سفرنامه حج)'''، اثر [[سيد احمد هدايتى]] (1250-1344ش)، سفرنامه حج نویسنده مىباشد كه به زبان فارسى و به كوشش [[سيد على قاضى عسكر]]، تهيه و تنظيم شده است. | ||
== ساختار == | == ساختار == | ||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
== گزارش محتوا == | == گزارش محتوا == | ||
در مقدمه، ضمن بيان خلاصهاى از شرح سفر | در مقدمه، ضمن بيان خلاصهاى از شرح سفر نویسنده، به ويژگىهاى كتاب، اشاره شده است.<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/14750/1/15 مقدمه، ص15]-[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/14750/1/28 28]</ref> | ||
نویسنده در سال 1338ق1299/ش، پس از آنكه حدود پنج سال به دليل وقوع جنگ بينالمللى، راههاى مكه مسدود بوده، تصميم مىگيرد به حج مشرف شود، لذا نزد پدرش مير سيد هدايتالله رفته و اجازه سفر مىخواهد. او خود در اينباره مىنويسد: «به منزل خود آمدم، اتفاقاً خدايگانى آقاى والد تشريف آورده بودند. اجازه خواستم، مشاوره كرديم، فرمودند: ازآنجهت كه پنج سال است بهواسطه وقوع جنگ بينالمللى، طرق مسافرت مكه مسدود بوده و خاصه انقلابات در ممالك منتزعه از عثمانى، از عراق و حجاز و شامات هنوز برطرف نشده، نمىتوانم رأى موافقى بدهم، لكن ازاينجهت كه سفر مكه معظمه كمتر دست مىدهد و فعلاً رفيق خوب مهيا و اسباب فراهم است، نمىتوانم مانع شوم»<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/14750/1/20 همان، ص20]-[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/14750/1/21 21]</ref> | |||
به دنبال اين مذاكره و گفتگو سرانجام تصميم را به استخاره موكول و نزد حجتالاسلام سيد محمد تنكابنى در مدرسه «خان مروى» تهران استخاره مىكند و اين آيه مىآيد: ''' «وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَك بِالْعُرْوَة الْوُثْقَى وَ إِلَى اللّهِ عَاقِبَة الْأُمُورِ» '''<ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/304/1/413 لقمان: 22]</ref>پس از موافقت استخاره به منزل برادرخانم خود آيتالله سيد احمد طالقانى كه عازم سفر حج بودند، رفته، قرار مسافرت را با ايشان مىگذارد و سرانجام روز شنبه 26 شعبان سال 1338ق، اين مسافرت را آغاز مىكند و در نيمه رجب سال بعد به تهران بازمىگردد. اين سفر نزدیک به ده ماه و نيم طول مىكشد و پر از خاطرات تلخ و شيرين است.<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/14750/1/21 همان، ص21]</ref> | به دنبال اين مذاكره و گفتگو سرانجام تصميم را به استخاره موكول و نزد حجتالاسلام سيد محمد تنكابنى در مدرسه «خان مروى» تهران استخاره مىكند و اين آيه مىآيد: ''' «وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَك بِالْعُرْوَة الْوُثْقَى وَ إِلَى اللّهِ عَاقِبَة الْأُمُورِ» '''<ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/304/1/413 لقمان: 22]</ref>پس از موافقت استخاره به منزل برادرخانم خود آيتالله سيد احمد طالقانى كه عازم سفر حج بودند، رفته، قرار مسافرت را با ايشان مىگذارد و سرانجام روز شنبه 26 شعبان سال 1338ق، اين مسافرت را آغاز مىكند و در نيمه رجب سال بعد به تهران بازمىگردد. اين سفر نزدیک به ده ماه و نيم طول مىكشد و پر از خاطرات تلخ و شيرين است.<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/14750/1/21 همان، ص21]</ref> | ||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
مؤلف در اين زمينه مىنويسد: «شيخ عبدالقادر اعلام كرد كه اين هزار نفر كه بليط به آنها داده شده، عدد جمعيت معمولى كشتى همايون است، باقىماندگان... بايد به اوطان خود مراجعت كنند و كشتى ديگرى هم براى حركت به جده نداريم! اين بيان كه با كمال خونسردى و لاقيدى و بىاهميتى از طرف شيخ ادا شد، مثل يك صاعقه آسمانى بود كه بر سر ما فرود آمد؛ كأنّه خون در عروق ما منجمد شد و از حركت افتاد. ندانستيم ديگر چه بگوييم و چه بكنيم؟ و هرچند بعضى از مسافرين به عجز و لابه افتادند و بعضى از شدت غضب و اوقاتتلخى، شيخ را مورد شماتت و بدگويى قرار دادند، لكن شيخ ابداً متأثر نشد و باز تكرار كرد كه مسئلهاى نيست! باقىمانده بروند به اوطان خود و سال آينده بيايند به مكه بروند»<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/14750/1/23 همان، ص23]</ref> | مؤلف در اين زمينه مىنويسد: «شيخ عبدالقادر اعلام كرد كه اين هزار نفر كه بليط به آنها داده شده، عدد جمعيت معمولى كشتى همايون است، باقىماندگان... بايد به اوطان خود مراجعت كنند و كشتى ديگرى هم براى حركت به جده نداريم! اين بيان كه با كمال خونسردى و لاقيدى و بىاهميتى از طرف شيخ ادا شد، مثل يك صاعقه آسمانى بود كه بر سر ما فرود آمد؛ كأنّه خون در عروق ما منجمد شد و از حركت افتاد. ندانستيم ديگر چه بگوييم و چه بكنيم؟ و هرچند بعضى از مسافرين به عجز و لابه افتادند و بعضى از شدت غضب و اوقاتتلخى، شيخ را مورد شماتت و بدگويى قرار دادند، لكن شيخ ابداً متأثر نشد و باز تكرار كرد كه مسئلهاى نيست! باقىمانده بروند به اوطان خود و سال آينده بيايند به مكه بروند»<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/14750/1/23 همان، ص23]</ref> | ||
نویسنده درعينحال دست از تلاش برنداشته، با راهنمايى فردى به نام حاج سيد امين، نزد يكى از تجار شيعه در كراچى به نام حاج عبدالغنى رفته و همراه با او، نزد والىِ كراچى، كه يك نفر انگليسى است، مىروند. نویسنده با زبان فرانسه با او سخن گفته، پس از مدتى گفتگو، والىِ كراچى راضى مىشود ايشان و دو سه نفر از همراهانشان را به جده اعزام نمايد؛ ليكن نویسنده قبول نكرده و مىگويد: «گفتم هيچكدام راضى نيستند و تمناى اعزام تمام را مىنمايند». سرانجام به مسافرخانه بازمىگردد و درحالىكه از رفتن به مكه مأيوس شده، به ساحت مقدس حضرت سيدالشّهدا(ع) و ائمه(ع)متوسل مىشود و با ضجه و ناله و گريه، مشغول خواندن حديث كسا مىگردد<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/14750/1/23 همان، ص23]-[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/14750/1/24 24]</ref> | |||
مؤلف مىنويسد: «درست در خاتمه روضه آقاى آقا سيد احمد، جناب آقا ميرزا محمدعلى طهرانى عينكچى، از در، درآمد و با كمال عجله پاكتى به من داد و گفت ببينيد چه نوشته؟ من بدون آنكه عنوان پاكت را ملاحظه كنم، فوراً آن را باز كردم، به زبان انگليسى، كه فقط خواندن آن را مىدانستم و از تكلّم عاجز بودم، نوشته بود: آقاى «شيخ عبدالقادر»، موافق تلگراف واصله، «حجاز نورانى» براى باقىماندگان حجاج معين شده، آنها را به اسرع اوقات به بمبئى حركت دهيد كه با دويست نفر باقىماندگان حجاج آنها به طرف جده حركت كنند. يكمرتبه صداى خنده و فريادهاى مسرتآميز از جمعيت بلند شد و يك محفل گريانِ نالان محزون و ماتمزده، مبدل به يك محيط خنده و فرح و شادمانى گرديد»<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/14750/1/24 همان، ص24]</ref> | مؤلف مىنويسد: «درست در خاتمه روضه آقاى آقا سيد احمد، جناب آقا ميرزا محمدعلى طهرانى عينكچى، از در، درآمد و با كمال عجله پاكتى به من داد و گفت ببينيد چه نوشته؟ من بدون آنكه عنوان پاكت را ملاحظه كنم، فوراً آن را باز كردم، به زبان انگليسى، كه فقط خواندن آن را مىدانستم و از تكلّم عاجز بودم، نوشته بود: آقاى «شيخ عبدالقادر»، موافق تلگراف واصله، «حجاز نورانى» براى باقىماندگان حجاج معين شده، آنها را به اسرع اوقات به بمبئى حركت دهيد كه با دويست نفر باقىماندگان حجاج آنها به طرف جده حركت كنند. يكمرتبه صداى خنده و فريادهاى مسرتآميز از جمعيت بلند شد و يك محفل گريانِ نالان محزون و ماتمزده، مبدل به يك محيط خنده و فرح و شادمانى گرديد»<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/14750/1/24 همان، ص24]</ref> | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
سرانجام به «بمبئى» آمده و از آنجا با كشتى نورانى عازم جده مىشوند. لحظهها بهسرعت سپرى مىشود. توفان و بارانهاى شديد هر لحظه جان آنان را به خطر مىاندازد. گهگاهى تعدادى از همسفران مىميرند و جنازه آنان به آب انداخته مىشود: «ماهىهاى عظيمالجثه و حيوانات عجيبالشكلِ دريايى، دستهدسته كشتى را تعقيب مىكنند»<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/14750/1/24 همان]</ref> | سرانجام به «بمبئى» آمده و از آنجا با كشتى نورانى عازم جده مىشوند. لحظهها بهسرعت سپرى مىشود. توفان و بارانهاى شديد هر لحظه جان آنان را به خطر مىاندازد. گهگاهى تعدادى از همسفران مىميرند و جنازه آنان به آب انداخته مىشود: «ماهىهاى عظيمالجثه و حيوانات عجيبالشكلِ دريايى، دستهدسته كشتى را تعقيب مىكنند»<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/14750/1/24 همان]</ref> | ||
در همين حال يكى از خدمه كشتى كه فارسى مىدانسته، اظهار مىدارد: «اين كشتى در ايام برسات، بيست روزه به «جده» مىرود و ما حساب كرديم درست روز «عيد اضحى» به جده خواهيم رسيد». نگرانى جديدى شكل مىگيرد و دهنبهدهن به گوش كشتىسواران مىرسد. | در همين حال يكى از خدمه كشتى كه فارسى مىدانسته، اظهار مىدارد: «اين كشتى در ايام برسات، بيست روزه به «جده» مىرود و ما حساب كرديم درست روز «عيد اضحى» به جده خواهيم رسيد». نگرانى جديدى شكل مىگيرد و دهنبهدهن به گوش كشتىسواران مىرسد. نویسنده، مأمور مذاكره با كاپيتان كشتى مىشود و با وعده يك قاليچه ايرانى، كاپيتان بر سرعت كشتى مىافزايد و درست مقابل كوه «يلملم» در داخل دريا به مسافران با شيپور اطلاع داده، از همان جا احرام مىبندند و سرانجام روز چهارشنبه سوم ذيحجه وارد جده مىشوند<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/14750/1/25 همان، ص25]</ref> | ||
پس از ورود به جده، به دليل گرماى فوقالعاده و عفونت هوا و ازدحام، تعدادى جان داده، جنازه آنان در كنارى روى زمين مانده و برخى نيز در حال جاندادنند و | پس از ورود به جده، به دليل گرماى فوقالعاده و عفونت هوا و ازدحام، تعدادى جان داده، جنازه آنان در كنارى روى زمين مانده و برخى نيز در حال جاندادنند و نویسنده نيز، پس از ديدن اين صحنه بىهوش مىشود و زمانى به هوش مىآيد كه مىبيند چند نفر از همراهان بر بالين او نشسته، به او آب هندوانه مىخورانند<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/14750/1/25 همان]</ref> | ||
پس از بهبودى، بههمراه ياران و همسفران به مكه عزيمت و اعمال و مناسك حج را بهجا مىآورند و پس از پايان اعمال بهسوى مدينه حركت مىكنند. در ميان راه دزدان به آنان حمله كرده، اموال برخى كاروانيان را مىدزدند. در مدينه نيز حوادث عجيبى رخ مىدهد؛ عزادارى شیعیان نظر قائممقام مدينه را به خود جلب مىكند و پيغام مىفرستد كه: «هرچند ديشب خودم در بقيع بودم و در عزادارى با شما شركت داشتم و خيلى مستفيض شدم، لكن براى توسل به حضرت سيدالشهدا(ع) و فيضمندى كامل، امشب و دو شب ديگر مجلس عزادارى در خانه شخصى خودم تهيه ديدهام؛ خواهشمندم اين شب را زودتر از بقيع مراجعت نماييد، در خانه مشتركاً عزادارى كنيم. ضمناً تقاضا نموده بود كه روضهخوان هم از خودمان همراه ببريم و شام هم در آنجا صرف كنيم»<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/14750/1/25 همان، ص25]-[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/14750/1/26 26]</ref> | پس از بهبودى، بههمراه ياران و همسفران به مكه عزيمت و اعمال و مناسك حج را بهجا مىآورند و پس از پايان اعمال بهسوى مدينه حركت مىكنند. در ميان راه دزدان به آنان حمله كرده، اموال برخى كاروانيان را مىدزدند. در مدينه نيز حوادث عجيبى رخ مىدهد؛ عزادارى شیعیان نظر قائممقام مدينه را به خود جلب مىكند و پيغام مىفرستد كه: «هرچند ديشب خودم در بقيع بودم و در عزادارى با شما شركت داشتم و خيلى مستفيض شدم، لكن براى توسل به حضرت سيدالشهدا(ع) و فيضمندى كامل، امشب و دو شب ديگر مجلس عزادارى در خانه شخصى خودم تهيه ديدهام؛ خواهشمندم اين شب را زودتر از بقيع مراجعت نماييد، در خانه مشتركاً عزادارى كنيم. ضمناً تقاضا نموده بود كه روضهخوان هم از خودمان همراه ببريم و شام هم در آنجا صرف كنيم»<ref>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/14750/1/25 همان، ص25]-[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/14750/1/26 26]</ref> |
ویرایش